عنوان وبلاگ: | وب نوشت های احسان پاریاو |
آدرس وبلاگ: | http://boukanpersnews.blogfa.com |
توضیحات: | |
نام نویسنده: | احسان پاریاو |
تاریخ تهیه نسخه پشتیبان: | چهارشنبه بیست و چهارم اردیبهشت 1393 ساعت 16:53 |
شایعه ی رفع مشکل آب شیرین رحیم خان
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و سوم اردیبهشت 1393 ساعت 21:7 شماره پست: 60
به گفته ی بعضی از اهالی روستای رحیم خان در مورد خشک شدن اب شیرین چشمه ی خوگه لدی که مدتها بود خشک شده بود گفته می شود که شکایت هایی که از عزیز باییز کرده بودن به ثمر رسید وبا آوردن کارشناس تبریزی نتیجه ی برسیهای خودد در صد به نفع مردم رحیم خان زده و عزیز بایز باید موتور چاه اب خد را خاموش کرده و خسارات هفت سالی بی ابی زمین های کشاورزی اهالی روستای رحیم خان را بپردازد.
شیان ذکر است که پیش از این کارشان سان بوکانی نتیجه یتحقیق های خود را به نفع عزیز باییز زده بودند که طی تحقیقاتی معلو شده که عزیز باییز به آهنها رشوه داده بوده است.
اما شایان ذکر است که عزیز باییز در سالهای گذشته با روش های عجیبی اقدام به پر کردن راههای رسیدن آب به قنات های این روستا کرده است که مردم رحیم خان با پرداخت یک ملیون تومان به پسر شخصی که کار ذکر شده را برای عزیز باییز انجام داده بود برای مشخص کردن مکان پرشده ،محل پر شده را پیدا کرده واقدام به باز کردن آن کرده بود.
اخرین اخبار به دست آمده از این واقعه را در هفهات آینده به اطلاع شما خواهیم رساند
بزودی نفراتی از بین شهرداری،شورای شهر و پیشکسوتان فوتبال شهرستان انتخاب خواهد شد و هیئت مدیره، مدیر عامل را انتخاب خواهند کرد
طه صالحی در گفتگو با خبرنگار بوکان پرس اظهار کرد:امتیاز تیم فوتبال کاویان نقده در لیگ برتر استان توسط طه صالحی به نمایندگی از شهرداری به مبلغ هفتاد میلیون ریال خریداری شد.
صالحی افزود: این هزینه را شخصاً متقبل شده تا زمانیکه صورتجلسه تیمداری فوتبال توسط شهرداری در شورا تصویب شود،هزینه را پس بگیرد.
ایشان در ادامه اظهار داشت؛بودجه قسمت فرهنگی ورزشی شهرداری ۴۳۰۰۰۰۰۰۰۰ ریال که از این مبلغ ۲۱۵۰۰۰۰۰۰۰ریال سهم ورزش است.
رئیس کمسیون ورزش شهرستان در مورد انتخاب هیئت مدیره برای تیم فوتبال شهرداری افزود: بزودی نفراتی از بین شهرداری،شورای شهر و پیشکسوتان فوتبال شهرستان انتخاب خواهد شد و هیئت مدیره، مدیر عامل را انتخاب خواهند کرد.
همچنین ایشان دررابطه با شایعاتی که یکی از کارکنان هیئت فوتبال در رسانه های اجتماعی بیان کرده است که طه صالحی مدیرعامل و آقای انور احمد نژاد سرپرست تیم شهرداری خواهند بود،کاملاً اظهار بی اطلاعی کردند و در رابطه با تعیین پست های مدیریتی و کادر فنی تیم گفتند تا زمانیکه هئیت مدیره و مدیرعامل معلوم نباشد هیچ کس در این تیم نقشی ندارد.
صالحی در رابطه با اینکه شهرداری در چه ورزش ها و سطوحی تیمداری خواهد کرد گفت: تیم فوتبال در رده های بزرگسالان،جوانان و نوجوانان که هزینه پیش بینی شده برای این تیم ها هشتصد الی ۹۰۰ میلیون ریال می باشد وهمچنین در صورت صلاحدید هیئت مدیره تیم فوتسال بزرگسالان و تیم بسکتبال با ویلچر شهرستان که در لیگ دو کشوری حضور دارد تحت حمایت و به نام شهرداری قرار خواهند گرفت.
صالحی در مورد قرارداد بازیکنان گفت: سقف قراردادها از ۲میلیون ریال تا هفت میلیون ریال(با توجه به عملکرد بازیکن وتیم) تعیین و به آنها پرداخت خواهد شد.
ولی اعلام نمود:شهرداری و شورای شهر برنامه تجلیل از قهرمانان ورزشی تجلیل نمایند که به علت کمبود بودجه ورزشی این برنامه لغو شده است.
رئیس کمیسیون ورزشی شهرستان بوکان در ادامه این قول را داد که ازاین به بعد با تمام توان از جامعه ورزش و ورزشکاران حمایت خواهد شد.
صالحی افزود در در مورد تیم فوتبال نوروز،قهرمان لیگ برتر استان در سال۹۲ و نماینده استان و شهرستان در رقابت های دسته سوم کشور و تیم فوتبال سردار بوکان که در لیگ دسته اول استان قرار دارد گفت که شهرداری و شورای شهر بوکان از این دو تیم به هیچ عنوان حمایت مالی نخواهد کرد و فقط حمایت معنوی می شوند.
در پایان صالح درمورد حمایت نکردن شهرداری از تیم نوروز بوکان اظهار نمود : قرار بود تیم فوتیال نوروز تحت حمایت شهرداری قرار گیرد و حتی سلیمان فیضی شهردار بوکان طی تماس تلفنی با مدیرعامل نوروز پیشنهاد خرید امتیاز تیم نوروزرا داد که با مخالفت علی خدامرادی روبه رو شد.
اهالی روستای رحیم خان بوکان «آب» می خواهند، مسئولان «وعده» می دهند
+ نوشته شده در سه شنبه شانزدهم اردیبهشت 1393 ساعت 17:14 شماره پست: 58
چندسالی است که جمعیت ۲۱۰۵ نفری روستای رحیم خان بوکان از بهار خوشی ندیده است، چرا که با آمدن بهار و به دنبال آن تابستان، زخم کم آبی روستای رحیم خان سر باز می کند، زخمی که مسئولان شهرستان بوکان برای درمان آن تنها وعده می دهند.
داستان یک مشکل به نام کم آبی
به گزارش سحر پرس به نقل از خبرنگار یکی از سایتهای خبری بوکان، روستای رحیم خان از توابع شهرستان بوکان که در سی و پنج کیلومتری شهر بوکان و در میان بوکان-میاندوآب قرار دارد، ۲۱۰۵ نفرجمعیت دارد که ۵۸۵خانوار در آن ساکن هستند.
به گفته اهالی روستای رحیم خان صدور مجوز و حفر چاه عمیق در حریم قنات به یکی از ساکنین روستای کوک تپه ، سبب خشک شدن چشمه جوشان روستای رحیم خان به نام “خوش گلدی” شده است.
این چشمه جوشان که از سال ۱۳۱۲سند آن بنام مردم روستای رحیم خان ثبت شده است تنها منبع تامیین کننده آب این روستا با ۲۱۰۵ نفر جمعیت و ۵۸۵خانوار ساکن در آن است.
با خشک شدن چشمه جوشان “خوش گلدی” که در میان شاعران این منطقه از جایگاه ویژه ای برخوردار است، مشکل کم آبی و به دنبال آن خشک سالی در روستای رحیم خان بوکان آغاز شد .
اولین وعده در سال ۹۱
در آخرین ماه پاییز سال ۹۱ ، ” حسن عباسی” فرماندار بوکان در راس هیئتی متشکل از تعدادی از مسئولان شهر بوکان، از روستای رحیم خان بازدید کرد و برای جبران کمبود آب شرب در دو فصل کاری کشاورزی(بهار و تابستان) در این روستا از تجهیز چاه حفر شده درروستای کانی کوزله توسط اداره آب و فاضلاب روستایی و انتقال بخشی از آب آن به روستای رحیم خان و لایروبی قنات خوش گلدی خبر داد.
این خبر عباسی تنها در شکل یک وعده ماند و دردی از مردم روستای رحیم خان دوا نکرد چرا که این مشکل در سال ۹۲ نیز ادامه داشت.
دومین وعده در سال ۹۲
در همین ارتباط به گزارش خبرگزاری رسمی دولت (ایرنا) در تیرماه سال ۹۲، “رسول اکبری” مدیر کل آب و فاضلاب روستایی در جلسه ای مشترک با ” حسن عباسی” فرماندار بوکان اعلام کرد: اجرای طرح آبرسانی از رودخانه زرینه رود در مجاورت روستای ˈکانی کوزلهˈ بهˈ رحیم خانˈ، در یک سال آینده، مشکل کمبود آب روستای مذکور برای همیشه رفع می شود.
در آن جلسه فرماندار بوکان متعهد شد که این مبلغ را تامین و آن را پرداخت کند.
سومین وعده در سال ۹۳
در اخرین روز فروردین امسال، “حسن عباسی” فرماندار شهرستان بوکان به همراه “محمد قسیم عثمانی “نماینده مردم این شهر در مجلس شورای اسلامی و تعدادی از مسئولین با مردم روستای رحیم خان در محل مسجد آن روستا دیدار و مشکل آب کشاورزی روستای رحیم خان را بررسی کردند.
به گزارش روابط عمومی فرمانداری بوکان، در این دیدار “حسن عباسی” اظهار داشت: برنامه هایی را برای آبرسانی به روستای رحیم خان در دست اقدام داریم و موضوع را تا حصول نتیجه پی گیری می کنیم.
اما وی به جزئیات این برنامه ها اشاره ای نکردند.
در ادامه این دیدار دکتر عثمانی نماینده مردم بوکان در مجلس شورای اسلامی اظهار داشت : مردم روستای رحیم خان باید برای حل مشکل آب قنات، برابر قانون عمل کرده و از انجام هرگونه اقدام غیر قانونی برای حل اختلافات خود بر سر مسئله آب کشاورزی بپرهیزند.
عثمانی گفت: با کمک مسئولین و فرماندار شهرستان بوکان با جدیت و در فاصله زمانی کوتاه موضوع را پی گیری و به نتیجه می رسانیم.
وعده ای دیگر این بار از زبان دولت تدبیر و امید
چند روز بعد از این دیدار، روابط عمومی فرمانداری شهرستان بوکان از جلسه ” کاظم محمدی اقدم”مدیرکل آبفای روستایی استان اذربایجان غربی برای بررسی مشکل کم آبی در تعدادی از روستای های بوکان با فرمانداراین شهرستان خبر داد.
در این جلسه که در دفتر کار فرمانداربوکان تشکیل شد، عباسی از مدیر کل آبفای روستایی استان درخواست کرد که آبرسانی به روستاهای رحیم خان،کانی طومار،تازه قلعه ،آخجیوان،قشلاق وسلامت سرعت بخشیده شود که در فصل پیک مصرف، مردم این روستاها مشکل نداشته باشند
در حالی که مشکل کم آبی در رحیم خان و تعدادی از روستاهای بوکان به چندین سال می رسد، مدیر کل آبفای استان آذربایجان غربی نیز دراین دیدار نسبت به رفع مشکل کم آبی روستاهای مذکور قول مساعد داده وگفت: اقدامات لازم در این خصوص به زودی شروع می شود.
حال باید دید این وعده مدیر کل آبفای استان آذربایجان غربی به سرنوشت وعده ها مسئولان شهر بوکان که از دولت اصولگرای احمدی نژاد به جا مانده اند، مبتلا می شود و یا شاید باید این بار به وعده دولت تدبیر و امید، امیدوار بود ؟
سال ۱۳۹۳ و نوروز باستانی برتمام ایرانیان و ورزش دوستان، ورزشکاران و هواداران تیم فوتبال نوروز بوکان مبارک باد
بوکان پرس : پەیامی یانەی فەرهەنگی-وەرزشیی نەورۆزی بۆکان بە بۆنەی هاتنی ساڵی ٢٧١۴ی کوردی
خەڵکی وەرزشدۆستی کوردستان
هاندەران و لایەنگرانی یانەی فەرهەنگی-وەرزشیی نەورۆزی بۆکان
بەرەبەرە دوارۆژەکانی ساڵی ٢٧١۳ی کوردی تێپەڕ دەکەین و دەچینە نێو یەکەم رۆژەکانی ساڵی نوێی کوردەواری کە جژنێکی نەتەوەیی و کۆنی کوردەکانە، بەم بۆنەوەیەوە جوانترین و رازاوەترین پیرۆزباییەکانی خۆمان ئاراستەی هەموو خەڵکانی قارەمان و وەرزشدۆستی کوردستان، وەرزشکاران، هاندەران و لایەنگرانی یانەکەمان و سەرجەم تاقمەکانی کۆمەڵگای کوردستانی ئێران دەکەین.
نەورۆز جێژنی نوێبوونەوە و بووژانەوەی سروشتە، جێژنی کۆتایی هاتنی سەرما و سەخڵەت و شکاندنی پردەکانی ناهومێدی، رەمزی
نەبەزین و پێشکەوتن و هەروەها لە مێژوو دا هێمای شادی و خۆشی و سەرکەوتنە. یانەکەی ئێمەش کە هەڵگری ناوی بەرزی نەورۆزە و بۆتە جێی چاوەڕوانی بەشێکی زۆر لە وەرزشدۆستانی کورد هەوڵ دەدا بە نوێبوونەوەی سروشت هەموو هێز و توانای خۆی بۆ گەیشتن بە بەرزترین پلەکان بخاتە گەڕ. بەم شێوەیە دەبێ هەموومان لەوە تێبگەین کە بە دڵێکی پڕ لە یەقینەوە بەرەو پیری نەورۆز بچین و هەوڵ بدەین بۆ بەزاندنی پردەکانی بەرەوپێش چوون هەنگاوی کردەیی هەڵێنین.
خۆشەویستان، یانەی نەورۆز لە کۆتاییەکانی ساڵی ٢٧١٠ی کوردی پێی نایە نێو گۆڕەپانی وەرزشی تۆپی پێ. لە ماوەی ئەم دوو ساڵەدا بە پێی بەرنامەکانی توانیوێتی تا رادەیەک هیوا ببەخشێتە هاندەران و خەڵکی کورد لە شاری بۆکان و هەروەها هەموو ناوچە کوردنشینەکان. لەم ماوەیەدا تیمی گەورەساڵانی نەورۆز توانیوێتی لە ساڵەکانی ٩٠ و ٩١ی هەتاویدا پلەی سێهەمی پارێزگای ئازەربایجانی رۆژئاوا بۆ خۆی دەستەبەر بکا. لە ئاستی تیمی ئومیدەکانیشدا توانیوێتی پلەکانی سێهەم و چوارەم لە ساڵەکانی ٩٠ و ٩١دا بۆخۆی تەرخان بکا کە بە لە بەرچاوگرتنی مێژووی دامەزرانی یانەکەماندا شتێکی جێی هیوایە و دەتوانین لە داهاتوودا بۆ بە دەستهێنانی نازناوی گەورەتر پێی دڵخۆش بین.
لە داهاتوودا هەر وەک لە دوایین وتووێژی بەڕێوەبەری گشتیی یانەکە دەردەکەوێ ئێمە دەمانهەوێ بە بەرنامە داڕشتن و هاوئاهەنگی زیاتر لە نێوان یاریزانان، راهێنەران، بەڕێوەبەران و هاندەرانی تیمی نەورۆز قۆناغەکانی گەیشتن بە ئاستەکانی سەرتر یەک لە دوای یەک ببەزێنین و دڵی هەموو خەڵکی کورد و لایەنگرانمان شاد بکەین و هیوایان پێ ببەخشین. هەروەک کە دیارە هەموو کات هاندەران و خەڵکی شاری بۆکان گەورەترین هێزی پشتیوانی لاوانی وەرزشکار بوون و هەن، چاوەڕوانیشمان لە هەموان هەیە لە ساڵی نوێدا بە هەر شێوەیەک کە دەتوانن بە پشتیوانی خۆیان ورە ببەخشنە تیمەکەمان.
لە کۆتاییدا جارێکی دیکە پڕ بە دڵ پیرۆزبایی جێژنی نەورۆز و ساڵی نوێتان لێ دەکەین و هیوادارین لەم ساڵەدا سەرجەم هیواکانی ژیانتان بێتە دی و ساڵێکی پڕ لە سەرکەوتن بێ بۆ هەموومان.
پێوەندییە گشتیەکانی یانەی فەرهەنگی-وەرزشیی نەورۆزی بۆکان
رەشەمەی ٢٧١۳ی کوردی
در راستای سیاستهای ابلاغی مقام معظم رهبری در حوزه سلامت و همچنین برنامههای دولت تدبیر و امید در اجرای فاز دوم قانون هدفمندی یارانهها و اعلام وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی مبنی بر پوشش بیمه پایه همگانی و اجباری آحاد مردم ایران، بدینوسیله به اطلاع عموم ملت ایران میرساند، افرادی که تحت پوشش هیچ یک از بیمههای پایه سلامت یا درمان نیستند، میتوانند بدون پرداخت حق بیمه، با رعایت شرایط ذیل و مراجعه به آدرس سامانه اینترنتی سازمان بیمه سلامت ایران (www.bimehsalamat.ir) نسبت به ثبت نام اولیه اقدام کنند.
شرایط و مراحل ثبت نام:
۱ صرفا افرادی که فاقد هرگونه پوشش بیمه سلامت یا درمان هستند، میتوانند نسبت به تکمیل فرم ثبت نام اقدام کنند، لذا بیمه شدگان تحت پوشش سایر سازمانهای بیمه گر( از قبیل سازمان تامین اجتماعی، کمیته امداد امام خمینی (ره)، خدمات درمانی نیروهای مسلح و …) مشمول این طرح نمیشوند.
۲ در صورتی که در مراحل بررسی فرم ثبت نام اولیه، مشخص شود فرد متقاضی دارای پوشش بیمهای سایر سازمانها است، ثبت نام نامبرده لغو خواهد شد.
۳ افراد فاقد بیمه به منظور ثبت نام اولیه صرفاً میتوانند به سامانه اینترنتی سازمان بیمه سلامت ایران مراجعه کرده و از هرگونه مراجعه حضوری به سایر سازمانهای بیمهگر و یا دفاتر پیشخوان خدمات دولت و یا نمایندگیهای سازمان بیمه سلامت، جداً خودداری کنند.
۴ پس از طی فرآیند ثبت نام، فرمها مورد بررسی قرار گرفته و نتایج از طریق ارسال پیامک به شماره تلفن همراه مندرج در فرم ثبت نام به اطلاع متقاضی خواهد رسید.
۵ با توجه به همزمانی ثبت نام طرح هدفمندی یارانهها و کندی اینترنت و بمنظور تسهیل فرآیند ثبت نام متقاضیان پوشش بیمه همگانی، زمان ثبت نام از روزدوشنبه اول اردیبهشت بوده و صدور دفترچه به مشمولین طرح پس از بررسی فرم ثبت نام اولیه و احراز شرایط متقاضی امکانپذیر خواهد بود.
۶ صدور و تحویل دفترچه بیمه سلامت از طریق دفاتر پیشخوان خدمات دولت و نمایندگیهای سازمان بیمه سلامت ایران انجام میپذیرد که متعاقبا اعلام خواهد شد.
همچنین تیم های عباس آباد و قره گول مشترکاً به مقام سوم این مسابقات دست یافتند.
بوکان پرس : روزشنبه ۲۳/۰۱/۹۳ فینال جام روستاهای شهرستان بوکان که میزبان آن روستای حمامیان بود، با قهرمانی تیم قازلیان به پایان رسید.
فینال این مسابقات بین دو تیم ساروقامیش و قازلیان برگزار شد؛ که در آخر قازلیان با تک گل انور سلیمانی تیم ساروقامیش را شکست داد و به مقام قهرمانی این دوره مسابقات رسید.
همچنین تیم های عباس آباد و قره گول مشترکاً به مقام سوم این مسابقات دست یافتند.
درضمن آقای قانع پیرامون بازیکن تیم قازلیان با ۱۰ گل زده آقای گل مسابقات شد.
اسامی دعوت شدگان به تیم فوتبال نوروز بوکان از سوی سرپرست تیم حسن صالحی راد برای شرکت در تمرینات اعلام شد. بنابراین فهرست ۵۱بازیکن دعوت شده بدین شرح است
بوکان پرس به نقل از سایت رسمی باشگاه فرهنگی ورزشی نوروز بوکان؛امیرهاشم توکلی در گفتگو با سایت رسمی باشگاه فرهنگی ورزشی نوروز بوکان اعلام کرد؛
ضمن عرض تبریک سال نو و آرزوی سالی سرشار از موفقیت برای کلیه ورزشکاران و مردم شریف بوکان ،جهت جذب هرچه بهتر بازیکنان برای تیم فوتبال پس از تست فنی بازیکن جذب می نماید. همچنین داشتن سابقه بازی شرایط جسمی سالم و فیزیک بدنی خوب ازعوامل تاثیرگذار در موفقیت احتمالی متقاضیان حضور در این دوره به شمار می رود.
لیست اسامی دعوت شدگان به تیم فوتبال نوروز بوکان از سوی سرپرست تیم حسن صالحی راد برای شرکت در تمرینات اعلام شد. بنابراین فهرست ۵۱بازیکن دعوت شده بدین شرح است:
۱٫سیامک بدوی۲٫ابراهیم عثمانی۳٫ساسان سالمی۴٫مهران مینایی۵٫خالد ضیایی۶٫محمد کاکه ممی۷٫کامران قرنی۸٫رضا شریف زاده۹٫افتخار خاک جو۱۰٫سوران خدامرادی۱۱٫محمد محمودی۱۲٫محمد امینی۱۳٫کریم دامیار۱۴٫بهزاد ارجمند۱۵٫جمال ابراهیم خیاط۱۶٫محمد رسولی۱۷٫اسماعیل ماوت۱۸٫محسن محمودی۱۹رضا ایوبی۲۰٫عمر منافی پور۲۱٫ناصراحمدنژاد۲۲٫کمال قربانی۲۳٫محسن محمودوند۲۴٫حسن عباسی۲۵٫ آروین کریمی ۲۶٫پرویز حمه خضری۲۷٫هیوا حکمتی۲۸٫سامان جلیلی۲۹٫سیروان جلیلی۳۰٫بیژن احمدی۳۱٫سهند احمدزاده۳۲٫زانیار کاموسی۳۳٫زکریا عزیزپور۳۴٫یوسف اسماعیلی۳۵٫سامان رسولپور۳۶٫منصور مراد خانی۳۷٫رافع سیدی۳۸٫کیوان احمدپورآذر۳۹٫آرش قهرمانی۴۰٫فرزاد ابراهیمی۴۱٫اسماعیل علی پروری۴۲٫سیروان مامه پور۴۳٫بهزاد شامحمدی۴۴٫آرام سواره۴۵٫بابک حسن زاده۴۶٫امین محمودزاده۴۷٫ناصرشکره ۴۸٫محمد سلیمانی۴۹٫امید شریفی۵۰٫پرویز عبدالهی۵۱٫حسین ساعدی ۵۲ . رحیم ابراهیمی
صالحی راد افزود بازیکنان اعلام شده راس ساعت۱۳:۴۵روز دوشنبه۲۵ فروردین در محل زمین چمن اداره آب و فاضلاب شهرستان بوکان خود را به کادر فنی تیم معرفی نمایند.
و همچنین افزود:بازیکنانی که از نظر فنی و آمادگی جسمانی در سطح خوب و سابقه بازی دریکی از لیگ ها را داشته با در دست داشتن کارت بازی و لباس ورزشی می تواند جهت تست دادن؛خود را به کادر فنی معرفی نمایند.
تیم فوتبال نوروز بوکان با سرمربیگری امیرهاشم توکلی ، کمک مربی امید همرنگ و با سرپرستی حسن صالحی راد برای حضور در رقابتهای لیگ دسته سوم فوتبال کشورمهیا می شود.
و در آخر جناب آقای علی خدامرادی مدیرعامل باشگاه فرهنگی ورزشی نوروز بوکان از جناب آقای حسین شفیعی رئیس اداره آب و فاضلاب شهرستان بوکان به جهت همکاری و در اختیار قراردادن چمن این مجموعه به باشگاه مردمی نوروز بوکان نهایت تشکر و تقدیر را دارد. در ضمن چمن ورزشگاه وحدت بوکان به دلیل نا آماده بودن و مشکلات فنی در اختیار تیم نوروز قرار نگرفت .
علاقه مندان بابت مشاوره و ثبت نام با شماره تلفنهای ذیل تماس حاصل نمایند:
حسن صالحی راد : ۰۹۱۴۳۸۰۶۱۳۴
ابراهیم عثمانی: ۰۹۱۴۶۷۵۸۶۹۶
طالبانی به طور کلی اخبار انتخابات پارلمانی عراق و به ویژه کرکوک را دنبال می کند و منتظر نتایج آن است و به منظور تصدی پست ریاست جمهوری عراق برای سومین بار نامزد نخواهد شد.
بوکان پرس به نقل از شبکه تلویزیونی السومریه نیوز، نجم الدین عمر کریم پزشک مخصوص جلال طالبانی رئیس جمهوری عراق امروز سه شنبه بار دیگر تاکید کرد: وضعیت جسمانی طالبانی خوب و درحال بهبودی مداوم است.
وی افزود: طالبانی به طور کلی اخبار انتخابات پارلمانی عراق و به ویژه کرکوک را دنبال می کند و منتظر نتایج آن است و به منظور تصدی پست ریاست جمهوری عراق برای سومین بار نامزد نخواهد شد.
نجم الدین عمر کریم در کنفرانسی مطبوعاتی افزود: رئیس جمهور منتظر نتایج انتخابات پارلمانی و بویژه در کرکوک است زیرا اتحادیه میهنی کردستان عراق برنامه ای روشن درخصوص خدمات رسانی به اهالی کرکوک دارد و این چیزی است که ما از سه سال برای آن کار و تلاش می کنیم.
وی افزود: نزدیک دو هفته دیگر از عمر دولت و پارلمان مانده است و بعد از آن دولت جدیدی تشکیل خواهد شد و طالبانی براساس قانون اساسی برای این انتخابات نامزد نخواهد شد و پارلمان جدید و دولت می توانند رئیس جمهوری را معرفی کنند.
پزشک مخصوص طالبانی گفت: اتحادیه میهنی کردستان با پیگیری مستقیم طالبانی نتایج انتخابات پارلمانی گذشته را دنبال می کرد و وقتی از اوضاع کرکوک مطمئن شد؛ برای رای دادن در انتخابات به شهر سلیمانیه رفت.
وی درباره وجود اختلافات در حزب اتحادیه میهنی کردستان عراق گفت: این حزب همچنان تحت رهبری جلال طالبانی است و شورای رهبری آن منسجم هستند و اختلاف نظراتی بین اعضا هست اما در نهایت همه آنها درباره آنچه به صلاح و مصلحت حزب و طرفدرانش هست، اتفاق نظر دارند.
“هه وال کویستانی” یکی از اعضای پارلمان اقلیم خودمختار کردستان از جریان “گوران” (تغییر) اظهار داشته که درخواست او برای نامزدی “عبدالله اوجالان” رهبر حزب “پ ک ک” برای دریافت جایزه صلح نوبل از سوی کمیته نوبل پذیرفته شده است.
بوکان پرس به گزارش جماران به نقل از”تدبیر”، روزنامه “رادیکال” ترکیه با انتشار این خبر افزوده است:”کمیته “نوبل” با نامزدی “اوجالان” که از اکنون در زندان “ایمرالی” ترکیه به سر می برد موافقت کرده است. سیاستمدار کردی که این درخواست را به کمیته نوبل ارائه کرده در این مورد افزوده است:”اوجالان در پیام نوروز سال ۲۰۱۳ میلادی خود بر ضرورت توجه به صلح و دموکراسی تاکید کرد. در واقع، بیانیه او مانیفستی بود که راه حلی مسالمت آمیز را برای مسئله کردها ارائه می داد. نشریه “تایم” نام “اوجالان” را در فهرست ۱۰۰ نام برجسته ترین افراد جهان قرار داده است.”
روزنامه “رادیکال” ترکیه در ادامه افزوده است:”بنیاد “نوبل” خبر داده که این درخواست در صورتی که معتبر خواهد بود که از سوی افراد برجسته جهانی به امضا رسد. کمیته نوبل اعلام کرده که نام ۲۷۸ نامزد برای دریافت جایزه صلح به آن نهاد ارائه شده است. قرار است کمیته تا پایان ماه آوریل تصمیم نهایی خود را اتخاذ کند.
علاوه بر نام “اوجالان” افراد مشهور دیگری چون “ولادیمیر پوتین” رییس جمهوری روسیه، پاپ “فرانسیس” رهبر کاتولیک های جهان، “ادوارد اسنودن” مقاطعه کار آژانس امنیت ملی امریکا و “ملاله یوسف زی” نوجوان پاکستانی از جمله افرادی هستند که نامزد احتمالی دریافت جایزه صلح نوبل می باشند.
وضعیت تست گیری باشگاه نوروز از بازیکنان بوکان وحومه
+ نوشته شده در چهارشنبه سوم اردیبهشت 1393 ساعت 23:59 شماره پست: 51
روز اول تست گیری ۲۵ بازیکن باقی ماندند وتست گیری در روز چهار شنبه در بوکان راس ۱۳/۴۵ با حضور نفرات جدید ادامه خواهد داشت
بوکان پرس : تست گیری از بازیکنان فوتبالیست بوکان وحومه طبق برنامه اعلام شده توسط باشگاه فرهنگی ورزشی نوروز بوکان از تاریخ ۲۵ فروردین راس ساعت ۲ بعداظهر در زمین چمن اداره اب وفاضلاب با حضور تقریبی۸۰ بازیکن توسط سرمربی تهرانی جدید نوروز امیر هاشم توکلی شروع شدوطی دو روز اول تست گیری ۲۵ بازیکن باقی ماندند وتست گیری در روز چهار شنبه در بوکان راس ۱۳/۴۵ با حضور نفرات جدید ادامه خواهد داشت .
به علت نداشتن تیر دروازه وکوچک بودن زمین اداره اب وفاضلاب در صورتیکه زمین چمن استادیوم وحدت بوکان در اختیار تیم فوتبال نوروز قرار نگیرد بنا به پیشنهاد سرمربی تیم نوروز وموافقت علی خدامرادی مدیر عامل باشگاه در روزهای پنج شنبه وجمعه تست گیری وتمرینات نوروز در زمین چمن سقز دنبال خواهد شد .
ناگفته نماند علی خدامرادی مدیر عامل نوروز در تماس تلفنی با اقای حاج انور ملا رحیمی رییس اداره ورزش وجوانان خطرات رفت و امد دو روزه تیم به سقز رابه علت بیمه نشدن بازیکنان را یاد اور شدواقای ملا رحیمی قول مساعد داد در صورت امکان واماده شدن زمین چمن استادیوم وحدت تا روز چهار شنبه به باشگاه اعلام خواهد کرد که ایا زمین چمن بوکان در اختیار تیم نورور قرار خواهد گرفت یا نه؟
لازم به توضیح است که باشگاه نوروز طی نامه رسمی در تاریخ ۲۴ فروردین از هییت فوتبال بوکان درخواست کرده بود تا تمرینات تیم نوروز را در استادیوم وحدت انجام دهد تا الان جواب نامه به باشگاه داده نشده است
گفتنی است به علت نداشتن تیر دروازه زمین چمن اداره اب وفاضلاب حسن صالحیراد سرپرست نوروز از رییس هییت فوتبال سعید شوکتی در خواست دو دروازه کوچک هییت فوتبال برای تست گیری کرد که با مخالفت شدید ایشان مواجه شد عکسهای پایین گویایی واقعیت است.
در اینجا لازم است گفته شود اقای شوکتی شما که متولی فوتبال ورییس هییت فوتبال بوکان هستید از دو تیر دروازه اهنی که بلا استفاده ودر گوشه پیست استادیوم افتاده از تیم نوروز دریغ کردید در عوض رییس اداره اب وفاضلاب ومجموعه ان اداره زمین چمن خود را در اختیار تیم نوروز قرار دادند که جا دارد اینجا از انها نهایت تشکر را بنماییم
ذکر این نکته لازم است بیان شود در حالیکه مسئولان شهرستان مهاباد در به در به دنبال سهمیه گرفتن امتیاز لیگ دسته سوم کشور هستند ایا شایسته است تیم محبوب فوتبال نوروز بوکان با این همه هوادار ومربی صاحب نام تهرانی چه با همت ویا با قیمت زمین چمنی برای تمرین وتست گیری نداشته باشد .
در خاتمه بایدیاد اورشد تیم فوتبال نوروز نماینده بوکان واستان در لیگ دسته سوم کشور است متعلق به تمام مردم عزیز وشریف بوکان است و برای موفقیت وصعود به لیگ دسته ۲ کشور احتیاج به حمایت وپشتیبانی تمام احاد مردم ومسئولین دارد.
عکس زیر ساک ورزشی بازیکنان تیر دروازه تمرین وتست گیری بازیکنان نوروز نماینده بوکان در لیگ دسته سوم کشور قضاوت باشما
به گزارش خبرگزاری مهر، حمیدرضا کفاش با اشاره به زبان های بومی در حوزه فعالیت های پرورشی تصریح کرد: وزیر آموزش و پرورش بر این نکته تاکید دارد که در برنامه های فوق برنامه و فعالیت های جنبی نه تنها نباید مانع آموزش زبان و ادبیات مختلف قومی شد که باید از آن استقبال کرد.
وی همچنین خاطرنشان کرد: این امر می تواند در پوشش دانش آموزان نیز اتفاق بیفتد و دانش آموزان با توجه به قومیت های خود می توانند لباس محلی بپوشند و در جشنواره های مختلف دانش آموزی با لباس و زبان محلی حضور پیدا کنند.
کفاش، اصل برنامه های آموزش و پرورش را حفظ زبان پایه و وحدت آفرین فارسی خواند و افزود: با استفاده از زبان و لباس قومی در فعالیت های فوق برنامه، دانش آموزان می توانندهویت قومی و قبیلهای خود را حفظ کنند.
حمله بولدوزرهابه غار قلایچی
+ نوشته شده در چهارشنبه سوم اردیبهشت 1393 ساعت 23:57 شماره پست: 49
له بولدوزرهابه غار قلایچی
غار قلایچی که از آن به عنوان یکی از زیباترین غارهای ایران نام برده میشود
بوکان پرس :غار قلایچی که از آن به عنوان یکی از زیباترین غارهای ایران نام برده میشود این روزها مورد حمله بولدوزرها قرار گرفته چراکه سرمایهگذار منطقه قصد دارد با حفر تونل دهانه جدیدی برای آن بگشاید.
غار قلایچی که درحدفاصله ۹ کیلومتری شمال شرقی شهرستان بوکان و در مجاورت محوطه باستانی تپه قلایچی (قلعه و یک تپه مجاور) یکی از مراکز تمدن ماناییها قرار گرفته از جمله غارهای طبیعی ایران به شمار میرود که با وجود داشتن دهانه بزرگی به قطر ۸ متر تا سال ۱۳۸۱ ورود و کشف آن برای اهالی منطقه تبدیل به داستانی پر رمز و راز شدهبود.
اما بالاخره پس از فرود کوهنوردان بوکان از چاه نخست این غار به طول ۱۱۰ متر و پس از آن کشف سه تالار بزرگ دیگر در چاههای بعدی، نادیدنیهای غار قلایچی در قالب عکسهایی زیبا در اختیار علاقهمندان قرار گرفت. این عکسهای زیبا از جذابیتهای دیدنی که در اثر نفوذ آب در طبقات آهکی شکل گرفته و ساختاری زیبا در غار بوجود آورده کافی بود تا گردشگران علاقهمند دیدن این غار زیبا شوند.
اما آنچه قابل تامل است دسترسی دشوار به تالارهای درونی غار قلایچی بوده، چراکه عمق غار تا رسیدن به کف تالار اول ۱۱۰ متر است و نیاز به فرود روی تپهای ۲۰ متری انباشته شده از سنگ، فضولات و لاشهٔ کبوتران دارد، که تا عمق ۴۰ متری غار لانه کردهاند. جالب است بدانید که تا شعاع ۲۰ متری دهانهٔ غار هیچ سنگی یافت نمیشود و تمامی این سنگها را در کف تالار اول میتوان یافت.
با وجود آنکه به گفته «جواد نظام دوست» رییس انجمن غارشناسان ایران شرایط این غار بهگونهای است که افراد عادی نمیتوانند بهراحتی به آن وارد شوند اما شنیده شده است سرمایهگذاری که قصد دارد غار قلایچی را تبدیل به جاذبه گردشگری کند پس از دو سال توقف طرحش دوباره وارد عمل شده و حفاری در منطقه را آغار کردهاست.
نظام دوست تاکید کرد: «با توجه به آنکه بررسی تغییر کاربری غارهای کشور در کارگروه غارشناسی کشور مورد بررسی قرار میگیرد، طرح ارائه شده از سوی سرمایه گذار غار قلایچی که قصد دارد با حفر تونل به داخل غار، آن را از حالت چاه خارج کند تا دسترسی به آن برای عموم مردم آسان شود به دلیل تغییراتی که در اکوسیستم محیط زیستی منطقه بوجود میآورد تاکنون رد شدهاست.»
رییس انجمن غارشناسان ایران افزود: «طبق تحقیقاتی که انجمن انجام داده با حفر این تونل آسیب زیادی به این اثر طبیعی کشور که هزاران سال قدمت دارد وارد میشود. در صورت ایجاد یک مسیر و دهانه جدید برای این غار از نظر رطوبت و آب موجود خشک میشود و زنده بودن غار مورد تهدید قرار میگیرد؛ چراکه این غار دارای سفره آب زیرزمینی غنی است که حفر تونل در زیر این غار سبب تغییر اکوسیستم و به تبع آن خشک شدن این سفره آب زیرزمینی میشود.»
او معتقد است: «به جای آنکه غارهای اینچنینی را برای حضورعموم گردشگران آماده کنیم، بهتر است گردشگران علمی و تخصصی را نیز مد نظر داشته باشیم و به جای آنکه اکوسیسم محیط را تغییر دهیم گروه گردشگران مد نظر را تغییر دهیم.»
تلاش برای معرفی غار قلایچی به عنوان اثر طبیعی ملی بی نتیجه ماند
«ایمان هادی» دبیر کارگروه غارشناسی ایران نیزدرخصوص غار قلایچی گفت: «این غار یکی از قدیمیترین غارهای کشور است و اگر بخواهیم مقایسهای داشته باشیم یکی از زیباترین غارهای ایران به شمار میرود. در این میان تلاش داریم تا این غار را به عنوان اثر طبیعی ملی معرفی کنیم اما تاکنون موفق نشدهایم.»
او درخصوص از سر گرفتن حفر تونل در منطقه بوکان و ایجاد دهانه جدید برای غار قلایچی توسط سرمایهگذار آن گفت: «چندیست شرکتی متقاضی سرمایه گذاری و بهره برداری از غار قلایچی بوده، این درحالیاست که تمام بهره برداریها از غارهای کشور باید با تصویب کارگروه غارشناسی کشور انجام شود. این شرکت مرحله نخست درخواست خود را مدتی پیش ارائه دادند که جای دفاع نداشت از این رو از سوی ما رد شد. در نهایت خواستار گزارشی دیگر شدیم که در آن امور مشخصتر و کارشناسانهتر عنوان شدهباشد اما باز شاهد ارائه طرحی کلی بودیم که هیچیک از بخشهای مد نظر کارگروه غارشناسی در آن مشخص نشدهبود. از این رو مسئول کارگروه غارشناسی درخواست بازدید از منطقه را صادر کرد.»
به گفته دبیر کارگروه غارشناسی ایران، تمام این امور درحالی است که طبق گزارشات ارسال شده، یکی از افرادی که در این شرکت تعاونی سهامدار است، زمینهایی هم با کاربری دیم کاری و کشاورزی دارد و بدون هیچ مجوزی اقدام به حفاری غیرقانونی برای دستیابی به غار قلایچی کردهاست.
هادی افزود: «با شنیدن گزارش از طریق اداره محیط زیست منطقه بوکان وارد عمل شدیم و حفاری متوقف شد در این میان با مدیران سازمان میراث و گردشگری نیز رای زنیهای لازم را انجام دادیم و آنها نیز آمادگی خودرا برای همکاری اعلام کردهاند.»
او افزود: «هفته آینده بازدید از منطقه انجام خواهد شد و پس از بازدیدهای لازم میتوان گفت غار قلایچی میتواند کاربری گردشگری داشته باشد یا نه. اگر بتوان قابلیت گردشگری را در منطقه احیا کرد چگونگی این احیا از موارد مهمی است که نیازمند کار کارشناسی است.»
منبع: خبرگزاری میراث فرهنگی
در شرایطی که تنها دو روز از اکران فیلم ( عزیز و کبری ) در شهر بوکان می گذرد این فیلم با استقبال بی سابقه روبرو بوده است.
پیش بینی می شود طی روزهای آینده علاقمندان بیشتری در سطح شهر بوکان برای تماشای این فیلم به سالن کتابخانه مرکزی بوکان مراجعه کنند.
حامد قدرتی – بوکان پرس:
فیلم «عزیز و کبری» روایت داستانی است از یک واقعه مستند که سالیان بسیار دور در مناطق( هه وشار) تکاب و شاهین دژ و در روستای (گوی آغاج) اتفاق افتاده است.این واقعه سالیان سال توسط راویان محلی به صورت شعر و داستان بیان شده است.
محمود میرزایی نویسنده و کارگردان این فیلم می گوید: «عزیز و کبری» در ۹۰ دقیقه ساخته شده است و کلیه دیالوگ ها به شیوه اشعار کوتاه و به زبان کردی بیان شده است.
تصویربرداری این فیلم با بازی کیمیا کریمی و محمود میرزایی در ۲۲ فروردین سال ۹۱در روستای نبی کندی از توابع شهرستان تکاب آغاز شد. فیلمبرداری این فیلم در روستاهای ترمکچی ، تخت سلیمان،احمدآباد، نبی کندی، و روستای اختطار نزدیک پل ورودی بوکان – شاهین دژ انجام شده است.
در خلاصه داستان این فیلم آمده: کبری بعد از مخالفت های پدرش در باره ازدواج با عاشق واقعی خود عزیز، در یک شب سرد زمستانی فرار کرده و در برف و سرما دچار مشکلات فراوانی می شود. حال عزیز نیز بعد از گذشت ۵۰ سال از گم شدن کبری او را پیدا می کند تا اینکه…
به گفته کارگردان این فیلم هزینه ساخت این فیلم بیش از یکصد میلیون تومان بوده است و بیش از ۹۰ نفر در ساخت این فیلم مشارکت داشته اند.
فیلم کردی ( عزیز و کبری ) برای نخستین بار در شهرستان بوکان اکران می شود و بعد از بوکان در دیگر شهرهای کردنشین از جمله مهاباد، سقز و … به نمایش درخواهد آمد.
برخی از نظران کاربران بوکان پرس در خصوص این فیلم:
انور:
تصویر برداری این فیلم به عهده من بوده بااینکه در مراحل تولید وساخت سختیهای خیلی خیلی زیادی کشیدیم در مجموع تونستیم یه کار خوبی رو از اب در بیاریم .امید وارم بتونه رضایت مردم خوب بوکان رو جلب کنه که خستگی این سه سال ازتنمون خارج شه .
جاداره اینجا از اقای حامد قدرتی به خاطر زحماتی که در عرصه هنر میکشن تشکر کنم .
تصویر بردار و دستیار کار گردان فیلم عزیزو کبری …انور میرزایی حسنلو
رضا هدایت
نقاشی ها و داستان ها و یادداشت ها
عزیز و نگار ” الموت یادآور “عزیز و کبری” کردهاست
ده روز مهر گردون افسانه است و افسون
افسانه “عزیز و نگار “در الموت یادآور “عزیز و کبری” در کردی است برای من. علی اشرف درویشیان سالیان سال پیش معلمی بود در روستاهای کردستان و “جهان” که عمه پدر و خاله مادرم باشد می گفت: اشرف مرا یاد عرب می اندازد.
منظورش عربعلی شروه بود. بسیار خوب می شناخت او را و مرا او با او آشنا کرد و اولین واژه کردی” کاکله” موشان را باور کردم که قابلیت دارد همانگونه که ادا می شود نوشته شود. چرا که درویشیان دریافته بود که “کاکله” را جایگزین در هیچ زبانی نیست و دریغم آمد از این که مرد محبوب کودکی من را با این همه زحمت که گاه درویشش می نامند (افسانه های ایران را) از تصاویری انباشته می کند که مردار است. ای کاش درویشیان تصاویرش نیز افسانه هایش بودند و هیجده جلدش را که خوانده ام هیچ نیست مگر افسانه و تصاویرش هیچ نیست مگر هیچ.
بیراه نروم. شب عزیز و نگار شب مردم مظلوم و بی دفاع فلسطین است. شب آواره های چچنی است. شب تمام ملت هایی است که رنگ شان با رنگ دیگران متفاوت است و شب آن که دلش دارد از غصه آمدن صاحبخانه می ترکد. و شب شکوه عزیز و نگار واقعیت بزرگ زندگی بشر است. رابطه نامشروع در روایت عزیز و نگار از عشق است که شرعیت می یابد. خدای را! این ظلم مادر را که می بخشاید. قصه عجیب است. قصه قصه است. تاریخ است. تکمله است. تواشیح بر تکالیف. تکلف بر متکلف. که گاه منم نگارشگرش. قصه آمیخته است چنان با زندگی که ناخودآگاه مردی عامی گلوگاهش دشتی سرایی می کند و باور می کند که شاهد روایت بوده است. خواهد بود. و چنان می خواند که گویی هیچ کار دیگر نباید بکند.
زندگی چنان آمیخته است با قصه و افسانه که عجیب است و عجبا به گربگان در فیلم مستند علیخانی از راویان عزیز ونگار (طوفان-ملوس و شاه صنم) اعجوبه های زمانه اند. و عجیب شوکت شاهانه شان برای خوردن غذا یکباره فرو می ریزد. چیست خدایا؟ خدایا کیست؟ جفت.
جفت چیست خدایا؟ جفت اینان را چرا آفریده ای؟ خودت گفته ای. شما را از مرد و زن آفریده ام و زنان الموتی را به عدالت گربه انیس و مونس کرده ای. گاه گلویم می گیرد از شنیدن صدای بی دندان مردی که دهانش نمی جنبد و فرشید را مواخذه می کنم. چیست در این گنبد بسیار نقش؟ تا بگوید مرا که موسیقی کجا آغاز می یابد و کجا پایان. هیچ نیست قصه جز یکی غصه. هیچ نیست آواز جز یک راز و علیخانی به گاه و هنگام گلویشان را فشرده است و افشره جان شان را در کام ما چکانده است که در شلوغی تهران آرزوی ما این است که ساعتی سر ببازیم در این سکوت سرد سهمناک سهمگین سخت سخت. وباور را باور کنیم وبدانیم که افسانه برای مردم بهانه زیستن است تا حدی که در روایت عزیز ونگار مردم در دیدار با عزیز از او می خواهند تا خود قصه اش را با نگار واگو کند .اینگونه است که قصه را ازلی می خواهند .ای کاش نیروی باور پذیری قصه ها امروز به یاریمان می آمد .
رامین:
خانم کریمی بسیار ضعیف بازی کرده اند و اصلا چرا این فیلم به زبان شعر است. مشخص هم است که موی سر نقش عزیز طبیعی نیست و از کلاه گیس استفاده کرده است.
بعد همه می دانند که خانم کریمی بازیگر نیست
حالا از کی بازیگر شده است!؟
هژار:
رامین جان این فیلم از شنبه ۳۰ فروردین اکرانش شروع میشه . نوشته شما قبل از این تاریخه . شما کجا فیلمو دیدی که داری نظر میدی که میگی خانم کریمی بازیش ضعیفه ؟
میفرمایید خانم کریمی بازیگر نیست مگر همه هنرپیشه گان بازیگر بدنیا میان
اینکه دیالوگش به شعر کردی و لهجه ی مناطق تکاب و شاهین دژه فکر کنم جالب باشه و شایدهم سبک جدیدی در فیلم کردی بشه . در هرصورت هر فردی در خدمت زبان و فرهنگ کردی بخواد کار کنه کارش قابل تقدیره و من به گروه آقای میرزایی خسته نباشید میگم
حسن:
با سلام
واقعا متاسفم برای کسی که فیلم را ندیده نظر میده،
به آقای میرزایی و همکارانشون خسته نباشید و تبریک میگم که توانسته اند این عشق قدیمی که در سینه کهنسالان منطقه ی شاهین دژ وتکاب است را به تصویر بکشند .مطمئن هستم که کارتون ماندگار خواهد بود
رضا:
فیلم جالبی بود خیلی هارو دیدم گریه میکنند خود من هم تحت تاثیر قرار گرفتم در کل جالب بود و دیدنی حتما اگه تونستین ببینین مخصوصا اون قسمت رقصه تو چمن زار که فوق العاده بود باز هم با تشکر از گروه آقای میرزایی و سرور گرامی آقای حامد قدرتی عزیز با این همه مطالب خوب ومفید
محمدی:
این ضعیف ترین فیلم کردستان است.
چون می دانند در تکاب و شاهین دژ کسی این فیلم را نگاه نمی کنند در بوکان نمایش می دهند.
چرا فیلم را در تکاب نمایش ندادند
لیلا قادری:
سلاوو ریزی تایبه ت بو هه ر کوردیکی تیکوشه ر له بوواری هونه ر و خزمه تگوزاری به کورد و نه ته وه که مان.
ئیمه قه ت هیچ به هیچ ناکه ین ،چوونکه باوه ر و متمانه مان به خومان نیه.ئه وه چوونکه له ولاته که ی خومان،به ده ستی خوشک و برا هاوزمان و هاو مه رامه کانی خومانه ،به جیی دلگرمی و لایه نگری کردن ده ستتان به ئیراد گرتن کردووه.بویه که س زات ناکا له و شاره دا هه نگاویک هه لینیته وه.
من له لا یه ن خومه وه،ده ستی هه مووتان ماچ ده که م
انور:
شما از کجا میدونید فیلم در تکاب و شاهیندژ اکران نخواهد شد ویا طرف داره یا نه واقعا بعضیا عجب نظرایی میدن طبق زمان بندی مجوزات اکران تکاب و شاهیندژ اکرانشون افتاده بعد از بوکان و مهاباد
بوکانی:
واقعا دستتان درد نکند من دست همه اون کسانی که در این کار دخیل بودند و زحمت کشیدن و میبوسم و امیدوارم شاهد خدمتهای بیشتری به فرهنگ کورد و کوردستان باشیم
فقط واقعیت داستان جور دیگری بوده؛ اما همین که اسم این دو نفر زنده شده و بسیار جای تقدیر است
سه لام
جیگای زور زور خوشحالیه که گروپیکی ئاوا تیکوشه ر قولیان هه لمالیوه بو ناساندنی داب و نه ریتی کورده وا ری
بریا سه د بریا له بوکان با یه م
به داخه وه نیم و ناتوانم بیبینم
هیوا تکاب:
با سلام به تهیه کننده ها و بیننده ها
به این قضیه باور دارم که تا کاری بزرگ و تکون دهنده نباشه کسی در موردش اظهارنظر هم نمیکنه و هر کاری هم موافق ها و مخالفهایی خواهد داشت…
روی کلامم رو به محمدی عزیز میکنم ومیگم اگه خیلی تمایل دارید که این فیلم در شهرهای تکاب و شاهیندژ هم پخش شه از همین جا به نمایندگی از همه ی موافق ها از گروه آقای میرزایی خواهش میکنم که این افتخار رو به شهرهای ما هم بدن باتشکر
هیوا
با سلام به تهیه کننده ها و بیننده ها
به این قضیه باور دارم که تا کاری بزرگ و تکون دهنده نباشه کسی در موردش اظهارنظر هم نمیکنه و هر کاری هم موافق ها و مخالفهایی خواهد داشت…
روی کلامم رو به محمدی عزیز میکنم ومیگم اگه خیلی تمایل دارید که این فیلم در شهرهای تکاب و شاهیندژ هم پخش شه از همین جا به نمایندگی از همه ی موافق ها از گروه آقای میرزایی خواهش میکنم که این افتخار رو به شهرهای ما هم بدن باتشکر
امیر حسین:
با سلام
امروز با چند تا از دوستام رفتمو این فیلم رو دیدم من کرد نیستم و کردی هم زیاد متوجه نمیشم اما جالب اینجاس که این فیلم زیرنویس فارسی هم شده, مرسی که به فکر همه بودین
ویدا:
سلام
جا داره از گروه فیلمسازی و کارگردانی فیلم عزیز و کبری تشکر کنم
خیلی جالبه یه دفعه فیلم رو دیدم اما دیالوگا اونقدر جالب بود که یه بار دیگه هم دیدم و یه سری از دیالوگ ها رو یادداشت کردم
میشه بگید از کجا میتونم دیالوگ ها رو گیر بیارم?
آقای میرزایی شاعر خیلی خوبی هم هستن
کیوان:
سلام به همه ی کسایی که حمایتشون رو از ما دریغ نکردن
صدابرداری این فیلم به عهده ی من بوده, قبل از همه اکران فیلم رو به آقای میرزایی تبریک میگم چون خودم شاهد سه سال زحمت و خستگیه ایشون بودم
از همه ی کسایی هم که بیننده ی این فیلم بودن و یا حتی قبل از دیدن فیلم نظرات مثبت و منفی دادن و همه جوره ما رو حمایت کردن تشکر میکنم و برای تک تک نظراتتون احترام قایلیم
با آرزوی موفقیت های بیشتر در زمینه ی هنر و بخصوص هنر کردی
ئیواری یه ک له گل دایکی شیرینم
+ نوشته شده در چهارشنبه سوم اردیبهشت 1393 ساعت 23:55 شماره پست: 47
مراسم بزرگداشت روز مادر و هفته زن در شهرستان بوکان به همت مسئولان در پارک ساحلی به روایت تصاویر
این مسابقات انتخابی مقاطع تحصیلی ابتدائی جهت اعزام به مسابقات شمالغرب بود وبا توجه به دستورالعمل مسابقات که در هر رده دو نفر ورزشکار انتخاب واعزام خواهند شد ونتایج ذیل حاصل گردید.
بوکان پرس : مسابقات انتخابی ژیمناستیک هنری پسران در مقطع ابتدائی با حضور شهر های سلماس-بوکان وارومیه با ۱۸ نفر ورزشکار در خانه ژیمناستیک ارومیه برگزار گردیده ،این مسابقات انتخابی مقاطع تحصیلی ابتدائی جهت اعزام به مسابقات شمالغرب بود وبا توجه به دستورالعمل مسابقات که در هر رده دو نفر ورزشکار انتخاب واعزام خواهند شد ونتایج ذیل حاصل گردید.
مقطع اول ابتدائی علی جبار پور وعلی فتحعلی پور از سلماس
مقطع دوم ابتدائی مبین مام خضری از ارومیه امیر حسین علی زاده از سلماس
مقطع سوم ابتدائی امیر حسین نورعلی نژاد از ارومیه شایان رشیدی از بوکان
مقطع چهارم ابتدائی متین مقید وامیر حسین رشید نیا از ارومیه
مقطع پنجم ابتدائی محمدامین فتحی وشایان انوشه از ارومیه
مقطع ششم ابتدائی محمد حسین منافی وآراز محمدی از ارومیه
مقطع هفتم ابتدائی امیرحسین خلج از ارومیه
داوران مسابقات: محمد پیشرو عطاریان-محمد آذر افزا- نوید جلالپور
تیم منتخب در تاریخ ۴اردیبهشت ماه جهت شرکت در مسابقات قهرمانی شمالغرب کشور عازم استان کردستان شهرستان سقز خواهند بود.ویک روز قبل از مسابقات اردویی در شهر بوکان خواهند داشت تا از بوکان به سقز اعزام گردند.
همچنین شایان رشیدی از بوکان در رده نونهالان به اردوی تیم ملی ژیمناستیک ایران دعوت شد.
در آخر باید از مربیان زحمت کش این ورزشکار آقایان شورش آریاپور و کریم احمدی نهایت تقدیر و تشکر را بعمل آورد.در ضمن از مسولان ورزشی خواهشمندیم که با توجه به فقر امکانات در این رشته و وجود استعداد های زیادی همچون شایان رشیدی در این شهرستان چشم انداز وسیع تری را اتخاذ نمایند.
احتمال پارگی رباط صلیبی دروازبان نوروز بوکان/ وضعیت عثمانی نامشخص است.
+ نوشته شده در چهارشنبه سوم اردیبهشت 1393 ساعت 23:53 شماره پست: 45
به گزارش خبرنگار بوکان پرس از سقز، ابراهیم عثمانی، دروازبان تیم فوتبال نوروز بوکان با احتمال مصدومیت از ناحیه رباط صلیبی مواجه شده و بعید نیست که رباط صلیبی این بازیکن پاره شده باشد.
بوکان پرس: ابراهیم عثمانی، دروازبان تیم فوتبال نوروز بوکان که به دلیل مصدومیت در تمرینات روز جمعه که در زمین چمن شهرستان سقز برگزار گردید، با مصدومیت از ناحیه زانو و با احتمال پارگی رباط صلیبی مواجه شده است.
به گزارش خبرنگار بوکان پرس از سقز، ابراهیم عثمانی، دروازبان تیم فوتبال نوروز بوکان با احتمال مصدومیت از ناحیه رباط صلیبی مواجه شده و بعید نیست که رباط صلیبی این بازیکن پاره شده باشد.
این بازیکن در تمرینات روز جمعه ۲۹/۰۱/۹۳ که در چمن شهرستان سقز برگزار می شد دچار پیچ خوردگی از ناحیه زانو شد و نتوانست به تمرینات خود ادامه دهد.
امیرمحمدنوالی پزشک معالج ابراهیم عثمانی در روز گذشته وضعیت این بازیکن را بررسی کرد و به فعالیتهای درمانی پیرامون آن پرداخته؛ اما قرار است طی یکی دو روز آینده در مورد میزان مصدومیت عثمانی نظر دهد.
این مصدومیت باعث شد تا این بازیکن جوان فعلا تمرینات این تیم را از دست بدهد.
گفتنی است تیم فوتبال نوروز بوکان خود را برای حضور قدرتمند در لیگ دسته سوم کشور آماده می کند.
بوکان پرس: سردار یحیی شرفی در گفتوگو با فارس در ارومیه اظهار داشت: پس از وقوع سه فقره سرقت کلان از مغازههای موبایل فروشی بوکان، مراتب در دستور کار پلیس قرار گرفت.
وی ادامه داد: پس از انجام تحقیقات دامنهدار و اجرای تکنیکهای ویژه کشف جرم، موفق به شناسایی یکی از مظنونین این پرونده شده و با کنترل نامحسوس فرد مذکور، وی و دو نفر از همدستانش را دستگیر و به مقر پلیس تحویل داده شدند.
شرفی ادامه داد: در بازجوییهای به عمل آمده مشخص شد، متهمان با سه فقره سرقت از مغازههای این شهر، اموال سرقتی را در بازار سیاه یکی از شهرهای عمقی کشور و به ارزش یک میلیارد و ۱۲۰ میلیون ریال به فروش رساندهاند.
فرمانده انتظامی آذربایجان غربی خاطرنشان کرد: تحقیق از هرسه متهم دستگیر شده با تشکیل پرونده مقدماتی برای کشف دیگر اعمال مجرمانه آنان با حساسیت لازم در دستور کار قرار دارد.
شرفی به صاحبان مغازهها و کسبه بویژه آن دسته از مغازهدارانی که ارزش اموال داخل مغازه آنان بالا است، توصیه کرد، تا مغازههای خود را به سیستمهای ایمنی به ویژه سیستم دزدگیر و همچنین دوربینهای مداربسته تجهیز کنند.
وی افزود: تجهیز مغازه به دوربین مدار بسته مانع از انجام هرگونه سرقت شده و در صورت سرقت احتمالی، تصاویر موجود از زمان سرقت زمینهساز شناسایی و منجر به دستگیری سریع سارق یا سارقان میشود.
نظام عزیزکردزبان
+ نوشته شده در جمعه پانزدهم فروردین 1393 ساعت 22:47 شماره پست: 43
این خواننده که به تازگی دست خیلی از هنرمندان و خوانندگان را از ژشت بسته است زاده ی شهر سلیمانیه ی کردستان عراق بوده.
او در دوران جوانی خود به ایران آمده و در شهر بوکان شروع به باغلمه زدن می شود که ژس از چندی از سوی مصطفی شه واو دعوت می شود تاهمراه خواند موسیقی کردی یه مصطفی شه واو در مراسمات عروسی او باغلمه بزندپس از مدتی ویکه دارای صدای خوبی بوئه بعضی اوقات در مراسمات همراه مصطفی شه واو می خواندوبعدازیکی دو سال گروه موسیقی شاد را را راه اندازی می کنند ولی چندان موفق نخواهند شدوژس مدتی فرزاد فرامرزی استعداد یاب موسیقی بوکان همراه با هیرش مصطفی زاده ارگ زن بسیارخوب بوکای ونظام عزیز گروه موسیقی هنر را احیا کرده وبا صدای بسیار شبیه نظام عزیز به بختیار صالح و آراس محمد غوغای زیادی در بازار موسیقی بوکان می کنند ولی هنوز اوج فرمانروایی نظام عزیز شروع نشده بود وپس از چندی هیرش مصطفی زاده از جمع آنها جدا شده وگروه با آوردن میران حیدری پادشاه ارگ زدن ایران که صابقه ی کار با آراس محمد را داشته فرمانروایی نظام عزیز وگوره دموسیقی هنر آغاز می شود.
ودحال حاضراین گروه کار خود را هنوز در بوکان انجام می دهند برخی از آهنگ های این گروه امروزه بر روی اپارات موجود بوده که باکلمی نظام عزیز بروی گوگل می توان به شنیدن این آهنگ ها پرداختیا در استریو های کیان,پیام واستریو استیران بوکان و... موجود می باشد
پایگاه تحلیلی بوکان
این خواننده که به تازگی دست خیلی از هنرمندان و خوانندگان را از ژشت بسته است زاده ی شهر سلیمانیه ی کردستان عراق بوده.
او در دوران جوانی خود به ایران آمده و در شهر بوکان شروع به باغلمه زدن می شود که ژس از چندی از سوی مصطفی شه واو دعوت می شود تاهمراه خواند موسیقی کردی یه مصطفی شه واو در مراسمات عروسی او باغلمه بزندپس از مدتی ویکه دارای صدای خوبی بوئه بعضی اوقات در مراسمات همراه مصطفی شه واو می خواندوبعدازیکی دو سال گروه موسیقی شاد را را راه اندازی می کنند ولی چندان موفق نخواهند شدوژس مدتی فرزاد فرامرزی استعداد یاب موسیقی بوکان همراه با هیرش مصطفی زاده ارگ زن بسیارخوب بوکای ونظام عزیز گروه موسیقی هنر را احیا کرده وبا صدای بسیار شبیه نظام عزیز به بختیار صالح و آراس محمد غوغای زیادی در بازار موسیقی بوکان می کنند ولی هنوز اوج فرمانروایی نظام عزیز شروع نشده بود وپس از چندی هیرش مصطفی زاده از جمع آنها جدا شده وگروه با آوردن میران حیدری پادشاه ارگ زدن ایران که صابقه ی کار با آراس محمد را داشته فرمانروایی نظام عزیز وگوره دموسیقی هنر آغاز می شود.
ودحال حاضراین گروه کار خود را هنوز در بوکان انجام می دهند برخی از آهنگ های این گروه امروزه بر روی اپارات موجود بوده که باکلمی نظام عزیز بروی گوگل می توان به شنیدن این آهنگ ها پرداختیا در استریو های کیان,پیام واستریو استیران بوکان و... موجود می باشد
نامه فدايت شوم ...
+ نوشته شده در جمعه بیستم دی 1392 ساعت 16:48 شماره پست: 41
کاوش های باستانشناسی محوطه پیش از تاریخی علیآباد بوکان با قدمتی بیش از پنج هزار سال در حال انجام است.
یوسف حسنزاده، سرپرست گروه در گفتگوی اختصاصی با خبرنگار بوکان پرس با اعلام این خبر، گفت: این محوطه باستانی در یکی از محلههای شهر بوکان به همین نام (علیآباد) در سمت شمالی این شهرستان واقع شده است.
حسنزاده افزود: این محوطه در زیر بافت مسکونی منطقه علیآباد قرار گرفته و به طور کامل از دید محو شده و در اثر چاههای آبی که توسط اهالی علیآباد حفر شده است، اطلاعاتی نسبی از باستانی بودن آن به دست آمد.
وی اضافه کرد: از آنجایی که یافتههای مکشوفه از حفر این چاهها نشان از پیش از تاریخی بودن آن داشت، در صورت ثبت و ضبط و کاوش علمی آن، این امید را برمیانگیخت که تغییر جدی و مهمی در دانش ما نسبت به استقرارهای پیش از تاریخی منطقه ایجاد کند.
کارشناس موزه ملی ایران عنوان کرد: از آنجایی که پیش از این، محوطه قلایچی تنها محوطه باستانی کاویده شده در منطقه بوکان بود، اطلاعات مستند باستانشناسی منطقه بوکان محدود به هزاره اول پیش از میلاد و فرهنگ مانایی در سه هزار سال پیش از امروز بود.
حسنزاده اظهار داشت: با کاوش علمی محوطه علیآباد این امید میرفت که اطلاعات تاریخی منطقه تا شش هزار سال پیش از امروز گسترش یابد.
وی اعلام کرد: از سوی دیگر، محوطه علیآباد در زیر بافت مسکونی قرار گرفته بود و تمامی کوچههای آن نیز آسفالت شده بود، به همین دلیل، تعجیل در مستند کردن اطلاعات تاریخی آن امری ضروری به نظر میرسید.
وی اظهار کرد: با توجه به این مسائل، پروپوزالی به منظور انجام کاوش لایهنگاری تقدیم پژوهشکده باستانشناسی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری کشور شد و مورد موافقت قرار گرفت.
وی افزود: کاوشها از بیست و پنجم آذرماه شروع و هم اکنون نیز در حال انجام است.
حسنزاده، سرپرستان این کاوش را یوسف حسنزاده کارشناس موزه ملی ایران و نادر فرجی دانشجوی دکتری دانشگاه میسور هندوستان ذکر کرد و گفت: سلمان (نچیروان) خسروی دانشجوی مقطع کارشناسیارشد باستانشناسی دانشگاه بوعلی همدان، اسماعیل معروفیاقدم دانشآموخته کارشناسارشد باستانشناسی از دانشگاه تربیت مدرس تهران، مسعود قادری کارشناس مرمت از دانشگاه هنر تبریز و مهندس رسول کدخدا محمدی نقشهبردار، از دیگر اعضای این تیم هستند.
وی، هدف از این کاوشها را توالی لایهنگاری و پیشینه استقراری در محوطه علیآباد، بررسی دامنه گسترش فرهنگ یانیق در جنوب دریاچه ارومیه و شناسایی مشخصههای باستانشناختی فازهای انتقالی مس و سنگ به مفرغ در جنوب دریاچه ارومیه عنوان کرد و گفت: در طی این کاوشها با بهرهگیری از مستندنگاری دقیق و سیستماتیک نهشتهها و یافتههای باستانشناسی علیآباد تلاش شد تا علاوه بر شناخت دقیق توالی لایهها و دورههای سکونتی در علیآباد، با بهرهگیری از مطالعات میانرشتهای از جمله باستانجانورشناسی، باستانگیاهشناسی، باستانزمینشناسی و دیگر مطالعات باستانسنجی، اطلاعات لازم برای بازسازی وضعیت معیشتی مردمان ساکن علیآباد و وضعیت زیست محیطی منطقه بوکان به دست آید.
کارشناس موزه ملی ایران خاطرنشان کرد: از تمامی خاکسترهای به دست آمده نمونهبرداری شد تا پس از شناورسازی خاکسترها درون آب و زدودن خاکهای آن، بقایای دانههای گیاهی در اختیار متخصصین باستانگیاهشناس قرار گیرد تا وضعیت زراعت و آبوهوایی منطقه در هزارههای سوم و دوم پیش از میلاد بازسازی شود و همه استخوانهای جانوری مکشوفه در اختیار باستانجانورشناس نهاده میشود تا وضعیت معیشتی ساکنان علیآباد در آن برهه زمانی بررسی شود و همچنین اطلاعات لازم در مورد گونههای جانوری منطقه در این دوره زمانی به دست آید.
وی تصریح کرد: مطالعات اولیه نشان میدهد که محوطه علیآباد حداقل از هزاره چهارم پیش از میلاد مسکونی بوده و در پایان عصر مفرغ و اوایل عصر آهن رها شده و ساکنان آن به منطقه دیگری مهاجرت کردهاند.وی بیان داشت: کاوشگران تلاش دارند تا علاوه بر ثبت و ضبط دقیق نهشتهها، اطلاعرسانیهای لازم را نیز برای مردم داشته باشند و با دعوت از مردم برای بازدید از کاوش مردم را با اهمیت نشتهها، سفالها و حتی خاکسترها در مطالعات باستانشناسی آشنا کنند، مسئلهای که عموما در اثر فعالیتهای سوداگران فرهنگ و قاچاقچیان به طمع یافتن «گنج» از بین میرود.
حسنزاده در پایان از شورش محمدپور، اسماعیل رحیمی، حسین فرهمند، لیلا مجیدی، محمد سلیمیفری، امیر کدخدا محمدی، علی، یعقوب، توفیق، سیروان،جلال و ناصح فرجی، جمال سلطانی، آرام تعاقب، داریوش و سامان صوفی که در این کاوش همکاری کرده اند و همچنین حاج رسول رسولی که اجازه داده است که این کاوش در حیاط منزل شخصیشان انجام شود، تشکر و قدردانی کرد.
کیوان یاری
پایگاه خبری تحلیلی بوکان پرس نیوز
کیک بوکسینگ کار بوکانی رکورد جهانی را شکست
+ نوشته شده در جمعه بیستم دی 1392 ساعت 16:38 شماره پست: 38
بهامین رکوردزنی خود را از ساعت ۱۴ و ۳۰ دقیقه روز جمعه در سالن ورزشهای رزمی واقع در مجموعه ورزشی وحدت آغاز و ساعت ۱۶و ۴۸ دقیقه به پایان رساند و در این مدت موفق به وارد کردن ۱۶۶ضربه اپرکات در هر دقیقه و بدون تغذیه و استراحت و ضربه به میت شد
بوکان پرس نیوز : به گزارش خبرنگار بوکان پرس حسین بهامین، کیک بوکسینگ کار بوکانی اهل روستای داشبند رکورد مشت زنی جهان را شکست وی که مدت چهار سال به صورت حرفهای در این رشته ورزشی مشغول فعالیت است در کارنامه خود عناوینی چون مقام قهرمانی سانشو و رزم آوران استان آذربایجان غربی را داراست .
بهامین رکوردزنی خود را از ساعت ۱۴ و ۳۰ دقیقه روز جمعه در سالن ورزشهای رزمی واقع در مجموعه ورزشی وحدت آغاز و ساعت ۱۶و ۴۸ دقیقه به پایان رساند و در این مدت موفق به وارد کردن ۱۶۶ضربه اپرکات در هر دقیقه و بدون تغذیه و استراحت و ضربه به میت شد و رکورد مشتزنی جهان را شکست.
بوکان پرس نیوز نیز به نوبه خود این موفقیت را به ایشان و جامعه ورزشی بوکان تبریک و تهنیت عرض می نماید.
پایگاه خبری تحلیلی بوکان پرس نیوز
کریستیانو رونالدو یک پاسخ تماشایی به شکلک در آوردن جوزف بلاتر ، رئیس فیفا داشت و پس از زدن گل اولش به سویا به شکل کماندویی خوشحالی کرد
پایگاه خبری تحلیلی بوکان پرس نیوز
ورزشکار بوکانی رکورد مشت زنی خود را در رکوردهای ملی ایران ثبت کرد
+ نوشته شده در جمعه بیستم دی 1392 ساعت 16:27 شماره پست: 36
حسین بهامین، کیک بوکسینگ کار بوکانی اهل روستای داشبند است که مدت چهار سال است به صورت حرفهای در این رشته ورزشی مشغول فعالیت است و توانسته در این مدت مقام قهرمانی سانشو و رزم آوران استان آذربایجان غربی را به دست آورد.
بوکان پرس : حسین بهامین، کیک بوکسینگ کار بوکانی رکورد ۲۴ هزار و ۸۰۰ مشت در ۲ ساعت و ۱۸ دقیقه و ۲۰ ثانیه را به نام خود در رکوردهای ملی ایران ثبت کرد.
حسین بهامین در گفتگوی اختصاصی با خبرنگار بوکان پرس، گفت: رکوردزنی خود را از ساعت ۱۴ و ۳۰ دقیقه روز جمعه (هفدهم آبان ماه سال جاری) در سالن ورزشهای رزمی واقع در مجموعه ورزشی وحدت بوکان آغاز و ساعت ۱۶و ۴۸ دقیقه و ۲۰ ثانیه به پایان رساندم.
بهامین افزود: با وارد کردن ۱۶۶ضربه اپرکات در هر دقیقه و بدون تغذیه و استراحت و ضربه به میت، توانستم رکورد مشتزنی استقامتی کشور را بشکنم و ان را در رکوردهای ملی ایران به نام خود ثبت کنم.
وی، هدف از این اقدام را به رخ کشیدن استعدادهای ورزشی بوکان به جهانیان عنوان کرد و افزود: تاکنون چنین رکوردی (ضربه اپرکات) حتی در جهان به ثبت نرسیده و قرار است آن را در کتاب رکوردهای ملی ایران نیز به ثبت برسانم.
کیک بوکسینگ کار بوکانی، گفت: قصد دارم با توکل به خدا تا ۱۰ روز آینده یک رکورد دیگر مشتزنی کشور را در قسمت سرعت با ۱۰ هزار مشت در ۳۰ دقیقه بشکنم و آن را در رکوردهای ملی ایران به ثبت برسانم.
حسین بهامین، کیک بوکسینگ کار بوکانی اهل روستای داشبند است که مدت چهار سال است به صورت حرفهای در این رشته ورزشی مشغول فعالیت است و توانسته در این مدت مقام قهرمانی سانشو و رزم آوران استان آذربایجان غربی را به دست آورد.
کیوان یاری
پایگاه خبری تحلیلی بوکان پرس نیوز
عدم اسپانسر و حمایت های لازم مالی و توجه نکردن به فرهنگ مشارکتی از دلایل ناکامی های اکثر ورزش های شهرستان بوکان به خصوص فوتبال می باشد.
اختصاصی بوکان پرس : ما در این گزارش به بررسی اجمالی نبود اسپانسر و مشکلات ورزش و راه کارهایی برای پرطرفدارترین ورزش شهرستان بوکان می پردازیم:
با توجه به موفقیت اخیر تیم نوروز بوکان و کسب عنوان قهرمانی لیگ برتر فوتبال استان آذربایجانغربی
ولی همچنان این تیم پرطرفدار از کم لطفی مسولان رنج می برد.
عدم حمایت های مالی مناسب، نبود اسپانسر، توجه نکردن به فرهنگ سازی و فضاسازی در حوزه های مختلف به ویژه در مدارس و راه اندازی مدارس پایه و عالی از مشکلات ورزش بوکان به ویژه ورزش فوتبال است.
در بوکان برنامه ریزی های مطلوب و بلندمدت برای رشد و پیشرفت رشته های مختلف ورزشی به ویژه فوتبال در سطح پایین و ساده ای قرار دارد و در این راستا برنامه ای مدون و اصولی وجود ندارد و در کنار این مهم نیز همبستگی، مشارکت، اتحاد و دلبستگی آنچنانی مانند گذشته های دور فوتبال استان کمتر به چشم می خورد و اختلافات هم به این ناکامی ها رشد داده است.
شهرداری ها نیز با برنامه ریزی آگاهانه و حمایت های مستمر مالی، خدماتی و معنوی می توانند اسپانسرهای خوبی برای ورزش شهرستان به ویژه فوتبال باشند اما به نظر من ورزش بوکان در شرایط کنونی و با توجه به عدم وجود اسپانسر خصوصی مناسب نیاز به یک اسپانسر و حامی دولتی نیرومند دارد و توجه به این هم باید در دستور کار مسئولان قرار گیرد.
هیئت فوتبال شهرستان با اتکا به نیروهای فعال و جوان اداره می شود و این خوب است اما نباید از کمک و پیشنهادات و همراهی پیشکسوتان به دور بود و توسعه و پیشرفت ورزش و به ویژه فوتبال نیازمند عزم همگانی و تلاش جمعی است و باید اختلافات و کدورت ها در ورزش جایی نداشته باشد چون لازمه هر کاری همبستگی و در کنار هم بودن است.
نهادینه کردن فرهنگ ورزش در جامعه و تلاش بیشتر برای فرهنگ سازی اخلاق و سلامتی جوانان، حضور در لیگ های معتبر کشوری و کسب قهرمانی، بردن فوتبال به داخل مدارس، راه اندازی آموزشگاههای اصولی، اعزام مربیان و داوران به کلاس های متعدد آموزشی و استعدادیابی از سنین پایه باید در دستور کار مسئولان شهرستان، ورزش و هیئت فوتبال باشد.احداث زمین و سالن در حاشیه شهرها، میدان دادن به نیروهای توانمند و خوش فکر، رفع مشکلات و دغدغه های مربیان و ورزشکاران و جذب اسپانسرهای لازم زمینه را برای ترقی و پیشرفت بهتر و بیشتر ورزش و به ویژه فوتبال بوکان فراهم می کند و با وجود تلاشهای نماینده ی مردمی و خوش فکر بودن رئیس هیت فوتبال جناب آقای سعید شوکتی و رئیس اداره ورزش و جوانان جناب آقای ملا رحیمی دستیابی به این مهم دور از انتظار نیست.
ودر پایان استعدادها و پتانسیل های جوان و ارزشمندی در فوتبال شهرستان وحومه بوکان وجود دارد که با توجه به فرهنگی بودن استان می شود از این توان و استعدادها که توجه خوبی هم به اخلاق در ورزش دارند، ضمن حمایت و توسعه از آنان در راستای پیشرفت فوتبال شهرستان، ورزشکاران و ملی پوشان با ارزشی را به تیم ملی جهت کسب افتخارات ملی تحویل داد.
پایگاه خبری تحلیلی بوکان پرس نیوز
۱۶ گزینه محتمل برای فرماندار آینده بوکان
+ نوشته شده در جمعه بیستم دی 1392 ساعت 15:6 شماره پست: 33
اسامی ذیل صرفا بر اساس شنیده هاست و تنها از محافل مختلف شنیده شده است لذا صحت و سقم آنها به هیچ وجه مورد تایید بوکان پرس نمی باشد:
۱- احمد رحمانی یکی از افرادی که در محافل بر سر زبانها جاریست و از او به عنوان گزینه ی فرمانداری یاد می شود . احمد رحمانی چهره ای بومی و مدیری موفق در سطح اداره آموزش و پرورش بوکان می باشد.
۲- حاج حسن عباسی فرماندار فعلی بوکان می باشد و بعید نیست حسن عباسی بتواند برای مدتی دیگر عهده دار پست فرماندار بوکان باشد.
۳- حاج انور حبیب زاده با توجه به اینکه از شخصیتهایی است که مورد شناخت استاندار فعلی و دارای کارنامه هشت سال نمایندگی مجلس از ایشان نیز بعنوان گزینه های محتمل پست فرمانداری بوکان نام برده می شود.
۴- ابولحسن فتاحی مسئول فعلی روابط عمومی فرمانداری شهرستان تکاب
۵- ایوب آذین پور متولد شهر شاهین دژ و برادر سردار شهید حمید آذرین پور است که چندین سال است در مدارس بوکان مشغول به تدریس است.
۶- سید معروف صمدی نماینده مردم شهرهای سنندج، کامیاران و دیواندره در دورههای چهارم و پنجم مجلس شورای اسلامی و فرماندار پیشین مهاباد در دوران دولت اصلاحات است.
۷- ناصر بشیرپور میاندوآبی است و در دوران دولت اصلاحات مدیریت آمورش و پرورش بوکان رابر عهده داشت است.
۸- رسول پور زمان در دوران اصلاحات نماینده مردم نقده و اشنویه در مجلس شورای اسلامی بوده است.
۹- انور ضیایی از خرداد ماه امسال ریاست دانشگاه آزاد شهر بوکان را برعهده گرفت.وی ریاست اداره حراست این دانشگاه را در کارنامه فعالیت خود نیز دارد.
۱۰- انور ملا رحیمی رئیس کنونی اداره ورزش و جوانان شهرستان بوکان است.
۱۱- دکتر جمال خسروی ریاست سابق دانشگاه پیام نور بوکان و عضو فعلی هیات علمی این دانشگاه چهره ای جوان
۱۲- دکتر یونس کاویانی از چهره های بومی شهرستان بوکان
۱۳- سید محسن حسینی عضو و رئیس سابق شورای اسلامی شهر بوکان
۱۴- احمد طه نماینده سابق شهرستان بوکان با توجه به کارنامه دوران نمایندگی و یک دوره فرمانداری پیرانشهر از گزینه های مطرحیست که در محافل مختلف از آن یاد می شود
۱۵- جفایی رئیس سابق اداره جهاد کشاورزی بوکان و مورد حمایت نماینده محترم شهرستان
۱۶- شیرکو خسروی نیا مدیر شبکه بهداشت و درمان دیواندره و ساکن شهرستان بوکان
به نظر شما کاربران عزیز بوکان پرس ،غیر از این افراد چه کسانی مناسب فرماندار آینده بوکان هستند!؟ و چرا!؟
مسابقات فوتسال نوجوانان استان آذربایجان غربی به مناسبت گرامیداشت هفته دفاع مقدس که از 23 تا 26 شهریور با شرکت 13 تیم از سراسر استان در اشنویه برگزار شد تیم بوکان مقام اول این بازی ها را کسب و راهی مسابقات کشوری شد...
به گزارش شنوباس بازی فینال این مسابقات عصر امروز در سالن دو هزار نفری اداره ورزش و جوانان اشنویه بین دو تیم نقده و بوکان برگزار شد که بوکان با نتیجه 3 بر 2 از سد نقده گذشت.
تیم های شوط و ماکو نیز قبل از بازی فینال برای کسب مقام سومی به مصاف هم رفتند که تیم فوتسال ماکو توانست با نتیجه 3 بر 2 تیم فوتسال نوجوانان شوط را شکست دهد.
بعداز اتمام این بازی ها مراسم اختتامیه برگزار و از تیم های اول ، دوم و سوم مسابقات با حضور سرهنگ علی پور(معاونت تربیت بدنی سپاه شهدای استان آذربایجان غربی) حسین زاده (فرماندار)، حجت الاسلام سید جعفری (نماینده ولی فقیه در سپاه اشنویه)صفر پور (معاونت هماهنگی سپاه اشنویه) و رحیم تیموری (رئیس اداره ورزش و جوانان اشنویه) تمجید شد.
از تیم فوتسال نوجوانان اشنویه نیز که در این بازی ها هشتم شد به عنوان تیم اخلاق تقدیر به عمل آمد.
سرهنگ علی پور معاونت تربیت بدنی سپاه شهدای استان آذربایجان غربی در این مراسم طی سخنانی ضمن تبریک میلاد باسعادت اما رضا(ع) عنوان نمود : تیم برتر این بازی ها راهی مسابقات کشوری می شود که آبان ماه برگزار خواهد شد .
وی هدف از برگزاری این مسابقات را علاوه بر ترغیب و تشویق نوجوانان به ورزش و پرکردن اوقات فراغت آنان، ترويج فرهنگ ورزش با رويكرد اسلامي و انقلابي و استفاده از اين فرصت براي ارتقاء روحيه معنوي در سطح جامعه اعلام کرد.
فرماندار اشنویه نیز ضمن تقدیر و تشکر از برگزار کنندگان این مسابقات به تیم های برتر این بازی ها تبریک گفت و اظهار امیدواری کرد این گونه رقابت ها برای ایجاد فضای بانشاط در جامعه تداوم یابد.
سرهنگ صفر پور معاون هماهنگ کننده سپاه اشنویه نیز طی سخنانی اظهار داشت : ورزشكاران بسيجي ما با الگو گرفتن از شهدا و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس ، از اخلاق خوب و روحيه معنوي برخوردار هستند. وی در پايان از دستگاههاي اجرايي در اجراي هر چه بهتر اين سري از مسابقات ، تقدير و تشكر نمود.
در زیر تصاویر مربوط به مراسم اختتامیه این بازی ها درج شده است :
.WPBookmark img{filter:alpha(opacity=40);opacity:0.4;cursor:pointer;margin:2px}.WPBookmark img:hover{filter:alpha(opacity=90);opacity:0.9;cursor:pointer;margin:2px}
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() |
![]() ![]() |
|
دو بازیکن فوتسال کردستانی به اردوی تیم ملی دعوت شدند
سنندج-دو بازیکن فوتسال استان کردستان برای حضور در اردوی تیم ملی فوتسال جوانان ایران به این اردو اعوت شدند.
به گزارش خبرگزاری کردپرس به نقل از پایگاه خبری اداره کل ورزش و جوانان استان کردستان با اعلام کمیته فوتسال فدراسیون فوتبال 24 بازیکن فوتسال به اردوی تیم ملی رده سنی جوانان کشور دعوت شدند.
در این مرحله از اردوی تدارکاتی "محمد امامی راد و حامد رضایی" بازیکنان مستعد و خوش آتیه فوتسال استان کردستان حضور دارند و تمرینات خود را زیر نظر کادر فنی پیگیری می کنند.
گفتنی است این مرحله از اردوی آماده سازی از امروز شنبه چهاردهم دی ماه در کمپ تیمهای ملی آغاز شده است.
با عرض سلام خالصانه به استاد بزرگوار اقای سعید نجاری ملقب به {ماموستا اسو} که این شعر قشنگ وپر معنا را برای تیم فوتبال نوروز بوکان ملقب به عقابهای سفید بوکان سرود
" تیمی نەورۆز" هەڵبەستی " ئاسۆ"
تیمی نەورۆز ئاگری سەرکەوتنە دەیکاتەوە
ئاگری نەورۆزە پشتیوانی هه ر دەیباتەوە
ئەو هەڵۆ سپیانە وا ئەو تیمەیان رازاند
هەر وەکو بەرقن کە وەختی دێتە نێومەیدانەوە
چونکە دەروازەی لە پۆلایە بە هیچکەس ناشکی
سەددی بۆکانن دڵٶپێکی لە دیوار ناتکێ
شووتی وان دەیخاتە مەیدان رەقیبان زەلزەلە
شاری بۆکان پشتیوانیانە بە چەپڵە و هەلهەلە
چونکە یارانی رەقیبان وەک رەفیق چاو لێدەکەن
بۆیە لە هەر چی تیمە سەرپاکی حەسوودیان پێ دەبەن
یاوەرانیان داوەرانن خۆشەویستی هاندەران
بۆیە خەڵکیش ئیحترامیان گشت دەبێتە سەرسەران
شیعری ئاسۆیان رەفیقه بەو هەموو ئاواتەوە
دڵنیا بن تیمی نەورۆز حەتمەنە دەیباتەوە
ئاسۆ، بۆکان ٢٨/۶/٩٢
www.fcnewrozbukan.com
قول دکتر عثمانی در حمایت وجذب اسپانسر برای تیم فوتبال نوروز بوکان
حضور دکتر عثمانی در نیمه دوم بازی با شاهیندژ ونشستن روی سکوی استادیوم در بین هواداران هزاران نفری نوروز را به فال نیک میگیریم وبا پیروزی نوروز در این بازی وحضور در لیگ سه کشوری دکتر عثمانی در رختکن در بین مدیریت وکادر فنی وبازیکنان نوروز اعلام کرد که برای حمایت وحضور قدرتمند نوروز درلیگ سه با مسئولین کارخانه سیمان کاوان صحبت نموده وکارخانه کاوان موافقت کرده که در سال اینده اسپانسر نوروز در این مسابقات باشد وقرار است در هفته اینده نشستی با حضور دکتر عثمانی وکارخانه سیمان کاوان وریئس اداره ورزش ومسولین بوکان هیئت فوتبال وکادر مدیریتی نوروز داشته باشند باشگاه فرهنگی ورزشی نوروز بوکان امیدوار است که اینکار عملی شود زیرا هزینه شرکت در لیگهای کشوری براستی از توان این باشگاه خارج است واحتیاج به حمایت همه مسئولین دارد زیرا تیم نوروز متعلق به مردم ونماینده تمام مردم شهر بوکان در این مسابقات میباشد
به نام یزدان پاک
با عرض سلام وسپاس بی پایان بر تماشاگران وهواداران فوتبال نوروز بوکان که در روز جمعه با حضور چشمگیر وخالصانه به عنوان یار دوازدهم در استادیوم نقش اساسی در این پیروزی داشتند تبریک عرض میکنیم وامیدواریم که در سال اینده همچنان یار ویاور تیم باشند
لازم به گفتن است بعد ازدو باخت متوالی تیم نوروز در بازی برگشت لیگ برتر برابر زرین دانه شاهیندژ واشور ارومیه جهت تقویت ونتیجه گیری وقهرمانی در لیگ برتر علی خدامرادی مدیر عامل نوروز با دعوت از سعید شوکتی ریئس هیئت فوتبال بوکان ومربی وبازیکن قدیمی جهت تقبل پست سرمربیگری وکمک به تیم نوروز بدون چشم داشت وارد کارزار شد وتوانست تیم نوروز را قهرمان استان کند واینجا از ایشان کمال قدر دانی و تشکر بی پایان داریم
بیوگرافی سعید شوکتی
1- عضویت در تیم منتخب بوکان وکاوه وپرس پولیس بوکان به مدت 12 سال
2- تا سیس تیم امید بوکان وبعدا تغییر نام به سردار از سال 82 الی 87
3-قهرمانی استان در سال 84 وحضور سردار در لیگ دسته سه
4- حضور 3 ساله سردار در لیگ سه و جزو بهترین تیم شهرستان منطقه غرب تا سال 87
5- اگر مسئولین وقت در سال 86 و87 به شوکتی وسردار کمک میکردند الان سردار بوکان در لیگ دسته یک حضور داشت
6- قهرمانی با تیم نوروز در سال 92 وحضور دوباره در لیگ دسته 3
و لازم است در اینجا از تمامی بازیکنان نوروز و اقایان اسماعیل سلطانی ومحسن فتخی ثانی مربی دروازه بانها حسن صالحیراد وانور احمد نژاد سر پرستان وحسین میرحسامی سرمربی اسبق تیم فوتبال نوروز و لیدرهای نوروز بوکان ایوب حسینی پور وناصر بانه ای که برای این تیم زحمات زیادی کشیدند تشکر کنیم
در ضمن همچنین ازسیروان اسماعیل سرخ مسئول چمن استادیوم و خالد کاکی تدارکات وارام رحمانی و مجید خسرو زاده دکترهای تیم واقایان صلاح وسامان ابراهیمی به صورت رایگان فیلمبرداری وعکس بازیهای نوروز را به عهده گرفتند دست مریزاد بگیم
پیروزی عقابهای سفید وخلق حماسه حضور هواداران نوروز بوکان
+ نوشته شده در پنجشنبه نوزدهم دی 1392 ساعت 22:44 شماره پست: 26
ایوب حسین پور لیدر تیم فوتبال نوروز بعداز پایان بازی
ایوب جان چشمان گریانت واشکهایت را میبوسم
عقابهای سفید بوکان در اخرین بازی خود درلیگ برتر استان در بوکان برابر زرین دانه شاهیندژ با نتیجه 5 بر 4 به پیروزی رسید وجواز حضور در لیگ 3 کشور را کسب کرد
هواداران نورور بوکان با حضور پر رنگ خود در این بازی که قریب 3000 نفر بودند با تشویق بی امان خود از تیم محبوبشان نوروز شاهد خلق حماسه بی نظیر وبه عنوان یار دوازدهم ثابت کردند که درغرب کشور بعد از تراکتور سازی تبریز از نظر هوادار در رده دوم قرار دارند باشگاه فرهنگی ورزشی نوروز بوکان از اینجا دست تک تک انها را میبوسد اخبار وگزارش بازی به طور کامل در چند ساعت اینده به عرض علاقه مندان باشگاه نوروز خواهد رسید
لازم به توضیح است گلهای تیم نوروز توسط کمال قربانی 2 گل در دقایق 9و18 رافع سیدی 1 گل در دقیقه 35 ومحسن محمود وند 2 گل 80 و85 زده شد
گفتنی است نیمه اول بازی 3 بر1 به نفع نوروز به اتمام رسید
با شروع نیمه دوم تیم شاهیندژ در دقایق 50 و65 و70 سه گل وارد دروازه نوروز کرد و4بر3 جلو افتاد
گل چهارم ومساوی نوروز در دقیقه 80 وارد دروازه شاهیندژ شد
گل پنجم وبرنده نوروز توسط بهترین بازیکن میدان محسن محمود وند در دقیقه 85 زده شد
بایدگفت بعد از اتمام بازی هواداران نوروز تا ساعتها به پایکوبی وشادمانی پرداحتند
نتایج بازیهای روز اخر لیگ
نوروز بوکان 5 زرین دانه شاهیندژ 4
شهرداری مهاباد 3 اشور ارومیه 0
کیوان مرغ مهاباد 2 یاران اشنویه 0
نظرات هنز کمه بالای ۲۰نظر یه مطلب ججدییدددوقوووولللاااااباااالای۱۲
یک شب
نوع مطلب : نجیبه احمد ، یک شب «میخواهم نباشد این عمر و زندگی را كه من میگذارانم. این راه خراب شده، تمامی ندارد. چهار ساعت این سر و چهار ساعت آن سر. آن هم تو این تابستان.»این همهٔ غرولندی بود كه اعضای خانواده هر پانزده روز یك بار، كم و بیش، آن را از مادرشان میشنیدند و هیچ نمیگفتند.عرق سر و صورتش را با گوشهٔ آستین بلندش پاك كرد. كوله بارش را از پشتش گرفت. یك لیوان آب به او داد. نوشید. كمی از آب در لیوان مانده بود، آن را كف دستش ریخت و به سرو صورت و گردنش زد. -اوه، چهقدر گرمم شده.یك استكان چای برایش ریخت. آن را سر كشید و پیالهاش را كناری گذاشت؛ كمی آرام شد.-مادر جان، خوش آمدی. لیلا چه طور بود؟ او را دیدی؟-بله دیدم. احوال همهٔ شما را پرسید. خانهشان آباد، مثل دفعههای پیش نبود كه از پشت قفس همدیگر را ببینیم. دو ساعت كنار هم نشستیم. چیزهای زیادی هم برایش بردم. انشاالله مسالهٔ مهمی ندارد. ولی نمیدانم چرا بیطاقت بود. هر چه برایش حرف میزدم، دلش پیش من نبود. این كیسه را هم بهمن داد كه بیاورم.شلوار و بلوزی را از كیسه در آورد. بوی خیلی چیزها از آن به مشام میرسید. كمی لباسها را زیرو رو كرد. جیب و كمر شلوار را جستجو كرد. بعد به بلوز خیره شد. یقهٔ بلوز دو لایه بافته شده بود. آن را شكافت. دست مالید. خش خش چیزی به گوشاش خورد. جایی را كه شكافته بود با تیغ گشاد كرد و چند تكه كاغذ از آن بیرون آورد.گله جان! آسمان اینجا فقط یكجور است و یك رنگ دارد. خورشید در آن نه طلوع میكند نه غروب. وقت میگذرد. از دوازده به دوازده و از دوازدهای به دوازدهای دیگر. اما كی به این دوازدهها توجه میكند؟! كدامشان ظهر است و كدامشان نیمه شب؟ حتی وعدههای غذا خوردن طوری با هم قاطی شدهاند كه بیشتر آدم را سردرگم میكند. در اینجا مرگ از راستگویی و دروغ، از وفاداری و بیوفایی، از خدمت و خیانت، حتی از عشق و محبت بیشتر حضور دارد. در این جا گاه، مرگ تابلو است، گاه نمایش. گاه یك جرعه آب است و گاه دستی كه سینهای را لمس میكند.كاغذ را كنار گذاشت. تكه كاغد دیگری برداشت كه مثل سیگار لوله شده بود. آنرا باز كرد.وقتی بود از وقتهای بی آفتاب اینجا. نگهبان در را باز كرد.غضبناك و خشن. ورقهای در دست داشت:- لیلا غفور و پروین غلام.هر دو با هم گفتیم:- بله.- تا ده دقیقهٔ دیگر وصیتنامه و هر سفارش دیگری دارید برای كس و كارتان بنویسید و سر جایتان بگذارید...آماده باشید.دو برگ كاغد و دو قلم هم برای ما گذاشت.هر دو به هم نگاه كردیم. دستپاچه شدیم. پروین از من آشفتهتر بود. دست و پای خود را گم كرده بود. میلرزید. سیران هم از آنطرف پریشان بود؛ گاه گاه نیز میگفت:- خدا كریم است.پروین گریه كرد.- لیلا جان! یعنی ما تمام شدهایم؟ به پایان رسیدهایم؟ به همین زودی! آخر چه بنویسم؟ چه بگویم؟من هم دستم با قلم سست شد. میخواستم برخی واژهها را به یاد بیاورم. در آن لحظه واژهای نمانده بود. لحظههای حساسی بودند. گریهٔ پروین بیش از حد من را ناراحت كرد. بلند شدم، شانههایش را گرفتم و تكان دادم.- چرا گریه میكنی؟ فكر میكنی ما را برای میهمانی به اینجا آوردهاند؟ مرگ چی هست كه از آن میترسی؟ تو روزی چند بار با مرگ دست به یقه میشوی. در غذا خوردن؛ در آب خوردن؛ وقتی تو را به دستشویی میبرند؛ وقتی تو را به توالت میبرند! پس بنویس، چیزی برای كس و كارت بنویس.خودم هم با خط درشت نوشتم عزیزانم مرا ببخشید.ده دقیقه گذشت و از سیران خداحافظی كردیم.خیلی زود چشمهایمان را بستند. همان لحظه پروین به نفس نفس افتاد. گاهی صدای پای نگهبان نمیگذاشت صدای نفسهای او را بشنوم. ناگهان خرخر او قطع شد. متوجه شدم كه او را بهجای دیگری بردهاند.نگهبان سه-چهار پله مرا پایین برد و در آخرین پله گفت: - كفشهایت را در بیاور.اتاقی فرش شده بود و كسانی در آنجا بودند. بعد از غرولندی، كسی شروع به حرف زدن كرد.- قبل از آن كه اعدام بشوی باید شوهری داشته باشی، لذا ما اكنون تو را عقد میكنیم.واژهٔ عقد مثل سیخی در دلم فرو رفت. فریاد زدم:- جناب لازم نیست كسی را عقد كنید. در این زندان، همه زن هستند.سیلی محكمی بیخ گوشم را سرد كرد. بعد نگهبان دستم را كشید و برد. كمی بعد گفت:- پله...من هم پلهها را در خیال خود میشمردم...یك،دو...كه ناگهان كسی من را هل داد. تلو تلو خوران جلو رفتم. فكر كردم من را به زیر زمین میاندازند؛ اما خود را روی زمین یافتم. اتاق دیگری بود. نمیدانم چند نفر در آن اتاق بودیم، باز هم خرخر پروین را شنیدم. یك نفر آمد و دستهای مان را از پشت محكم بست. لحظهای بعد، شخص دیگری حكم اعدام را خواند.]چون شماها، یعنی این گروه، علیه رژیم اقدام كردهاید، باید به سزای اعمالتان برسید.[من از این حكم تعجب كردم. اعدام كردن كه اینطور نمیشود! چرا اسمها را نمیخوانند؟ چرا نمیگویند مطابق حكم به این شماره و فلان جرم در فلان روز و تاریخ حكم اعدامتان صادر میشود؟ من داشتم با خودم یك و دو میكردم كه ناگهان شلیك رگبار و جیغ بلندی سكوت را شكست. منتظر بودم به من هم شلیك شود، اما نشد. نگهبان دوباره دستم را گرفت و من را به راه پرپیچ و خمی برد كه در بعضی جاها از دویا سه پله بالا میرفت. خلاصه نفهمیدم از كجا من را برد و كجا به من گفت كفش هایت جلو پایت است، بپوش! چشمهایم را باز كرد و من را در داخل اتاقی انداخت. تازه فهمیدم كه اتاق خودمان است.سیران با خوشحالی من را در آغوش كشید و گفت:- آه لیلی جان! برگشتی؟ الحمدوالله طوری نشد. پس پروین كو؟ من همانطور به او خیره شده بودم و نمیدانستم چه بگویم.- پروین؟ نمیدانم.طولی نكشید كه پروین را هم آوردند. به تدریج تك تك درهای این طرف و آن طرفمان باز میشد و صدای قهقهه در سلولها میپیچید.آن شب تا صبح به این نمایش خندیدیم. از پروین پرسیدم راستی آن صدای جیغ چه بود كه پس از رگبار به گوش رسید؟ پروین خندید و گفت: - آن هم نمایش بود!تكه كاغذ لوله شدهٔ دیگری در آورد. در آن نوشته شده بود:این نمایش گاه گاه تكرار میشود و به مسالهای عادی تبدیل شده است.هر بار كه به یكی از ما میگویند وصیتنامهات را بنویس، لبخندی میزند و به دیگران میگوید: اگر بازنگشتم، برایم بنویسید. آنهای دیگر هم لبخند میزنند و میگویند: - برمیگردی! عقدت میكنند و برمیگردی.پانزده روز بعد از آن ملاقات، مادرش دوباره رفت. غروب، دیرهنگام، ساعتی از شب گذشته بود كه برگشت. مثل سابق بیصدا وارد خانه نشد؛ با صورت خراشیده، سر و موی آشفته و دو مشت گل بر شانههایش مالیده بود كه داشتند خشك میشدند. فریاد «روله رو» و وای وایاش به عرش میرسید، اهالی محل به خانه ریختند. یك كیسه كوچك آخرین یادگاری لیلا بود.گلاویژ جان! ساعت یازده بود. در باز شد. نگهبان صدایم كرد، كه رفتم. چیزی در دست نداشت. این بار چشمهایم را نبست. شانه به شانهٔ خودش من را میبرد. من از این كار تعجب كردم. سه روز قبل با دوست محمد بیگ روبه رویمان كردند. او بریده بود. خیلی چیزها را لو داده بود. حتی نام پدرم را هم دقیقاً بهآن ها گفته بود؛ چون تا آن لحظه من اسم پدر بزرگم را به جای اسم پدرم به آنها گفته بودم.در اتاق بزرگ فرش كردهای مادرم منتظرم بود. دو كیسهٔ بزرگ وسایل برایم آورده بود. به ما گفتند تا دلتان میخواهد بنشینید و حرف بزنید.مادرم برای آنها دعای خیر كرد. اكنون كه نامه را مینویسم برای سادگی و بیكسی مادرم گریهام گرفته است.آه، مادر جان! آن چند ساعت در راه به چه فكر كردهای؟ چند بار گفتهای: این كه پیش خدا چیزی نیست، كه وقتی به آنجا برسم، دل آنها نرم شده باشد و بگویند: دخترت هیچ گناهی ندارد، بیا او را با خودت ببر! آنوقت یك ماشین دربست كرایه میكردم و تا دم در خانه توقف نمیكردم و در آنجا چنان جشن و شادمانی راه میانداختم كه نپرس. با این فكرها چه شادی و سروری به تو دست داده باشد... یا چند بار فكرهای بد به دلت خطور كرده و با انشاالله و خدا نكند، آن را از خودت دور كرده باشی؟گه له گیان! امروز سیزدهم ماه «حزیران» است. ماه «جوزردان» خودمان. یعنی امروز هفت ماه و دو هفته است كه دستگیر شدهام... دو ساعت بیشتر نشستیم. بلوز و شلواری را به او دادم كه بیاورد. بعد همدیگر را در آغوش گرفتیم. درست مثل آن روزی كه پدرم برای همیشه ما را ترك كرد. دلتنگ شدم. كیسهها را برداشتم و همراه نگهبان پیش رفقایم برگشتم. آنها هم از این ملاقات تعجب كردند. سیران وسایل را كه دید، قهقههای سر داد و گفت:- مادرت فكر كرده در این جا مراسم مولودخوانی داریم.- دخترها، از این ماجرا سر در نمیآورم. وقتی من را بردند، چشمهایم را نبستند. دو ساعت بیشتر نشستیم. غدا و خوراك خوبی به ما دادند! چه غذایی!پروین كه همیشه دوست دارد من را عصبانی كند، با صدایی شبیه صدای پیرزنها گفت:- پتیاره! نكند با آنها رویهم ریخته باشی؟!من هم عصبانی شدم و فریاد زدم:- خفه شو، حرف بیخود نزن.- باشه،باشه. عصبانی نشو، شوخی كردم.گله جان! غروب نگهبان آمد و به ما گفت:- خودتان را برای حمام آماده كنید.با عجله حوله و صابون و لباسهای تمیزمان را آماده كردیم.در اینجا تا دادگاهی نشوی لباس مخصوص زنان نمیپوشی. به همین خاطر، لباسهای امروزم نه تنها تمیز، بلكه نو است. حمام اینجا هم چه حمامی! همینقدر فرصت داری كه خودت را گربه شور كنی. فورا صدا میزنند و میگویند تمام!حالا شب است و دور هم نشستهایم. میوه و شیرینیهایی را كه مادرم آورده است، وسط گذاشته و داریم گل میگوییم و گل میشنویم. پروین كه در دنیای شاد خودش است، به من میگوید: - دختر، الهی بابات نمیره! مثل این كه امشب میخواهند عروسات كنند. خودت را نونوار كردهای؛ این همه میوه و شیرینی ریختهای؛ اگر از ترس این قرمساقها نبود، شروع میكردم به هلهله و كف زدن و آواز خواندن. چه میدانیم، كی میگه امشب هم دوباره عقدمان نمیكنند؟با عجله برخاست و روی دیوار نوشت: یادگار شب سیزده حزیران. شب بسیار خوبی بود. ساعت ۱۱سیران، پروین، لیلاو هر سه زیر نام خود را امضا كردیم.گله جان! اكنون ده دقیقه به دوازده است. صدای چرخیدن كلید در قفل به گوش میرسد. هر سه به یكدیگر نگاه میكنیم. تصور میكنیم به خاطر سرو صدای ما است كه میگویند خفه شوید!نگهبان بود. به من گفت:- بیا این قلم و كاغذ. وصیت نامهات را بنویس.هر سه با صدای بلند خندیدیم. سیران می گوید:- خودت را خسته نكن؛ من بعداً برایت مینویسم.پروین هم میگوید:- نه... باید خودش بنویسد.]عزیزانم من را ببخشید[. این سومین بار است كه من را به این نمایش میبرند. فكر میكنی امشب این تأتر چگونه خواهد بود؟! مثل دفعات قبل یا شكل دیگر؟ امشب برای چه كسی عقدم خواهند كرد؟!(شب ۱۳ حزیران خواهرت لیلا)دست هایش را از پشت بستند. پارچهای را كه با آن چشمهایش را بسته بودند، محكمتر كردند. گوشاش را تیز كرد تا بفهمد، آیا مثل دفعههای قبل صدا یا حركت كسی را حس میكند؟ هیچ صدایی نبود. پچ پچی به گوشاش رسید. آنگاه شخصی با صدای گرفته و بلند او را به عقد در آورد. برای او مهم نبود آنكس كیست. در دل خود گفت: باز هم نمایش. در این لحظه نفهمید چرا زیر پایش به خارش افتاد. به این حالت خندهاش گرفت. با انگشت بزرگ پای دیگرش آن را خاراند.غلغلكاش آمد. این غلغلك، او را به یاد روزهایی انداخت كه پنج –شش ساله بود. پدرش ظهرها از اداره میآمد. كمی دراز میكشید. او فوراً خودش را روی سینهاش میانداخت. پدرش كمی با او بازی میكرد. چند بار زیر پایش را میخاراند. آنقدر میخندید تا مادرش به صدا در میآمد و میگفت:- دیگر بس است. دل درد میگیرد.پس از آن پدرش بلند میشد و بستهای نقل از جیبش در میآورد و میگفت:-این هم نقل برای نقل خانم.او هم آن را میگرفت و باز میكرد و یكی از نقلها را به دهانش میانداخت.- آه از مزهٔ آن نقلها!آب دهان را قورت داد. مزهٔ نقل و لبخند هنوز روی لبهایش بود. انگشت بزرگاش هنوز زیر پای دیگرش را میخاراند كه افسر شروع به خواندن حكم كرد.]در اجرای حكم شمارهٔ ۱۱۷ و به جرم فعالیت علیه رژیم، دادگاه در آخرین جلسهٔ خود در شب ۱۳ حزیران، دستور اعدام متهم، لیلا غفور غریب را صادر كرد و همان شب نیز اجرا خواهد شد.[همین كه واژهٔ «اجرا خواهد شد» را شنید، یك ردیف گلوله، با مزهٔ نقل و لبخند روی لپش قاطی شد. نجیبه احمد برگردان:علی اشرف درویشیان سلام چهارشنبه 4 آبان 1390 04:40 ب.ظ نوع مطلب : سید علی صالحی ، سلام!حال همهی ما خوب استملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور،که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگویندبا این همه عمری اگر باقی بودطوری از کنارِ زندگی میگذرمکه نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد و نه این دلِ ناماندگارِ بیدرمان!تا یادم نرفته است بنویسمحوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بودمیدانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازهی باز نیامدن استاما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهیببین انعکاس تبسم رویاشبیه شمایل شقایق نیست! راستی خبرت بدهمخواب دیدهام خانهئی خریدهامبیپرده، بیپنجره، بیدر، بیدیوار ... هی بخند!بیپرده بگویمتچیزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شدفردا را به فال نیک خواهم گرفتدارد همین لحظهیک فوج کبوتر سپیداز فرازِ کوچهی ما میگذردباد بوی نامهای کسان من میدهدیادت میآید رفته بودیخبر از آرامش آسمان بیاوری!؟نه ریرا جاننامهام باید کوتاه باشدساده باشدبی حرفی از ابهام و آینه،از نو برایت مینویسمحال همهی ما خوب استاما تو باور نکن! سید علی صالحی کرد گرافیک کرد گرافیک شعری برای تو نوع مطلب : فروغ فرخزاد ، شعری برای تو این شعر را برای تو می گویم در یک غروب تشنه ی تابستان در نیمه های این ره شوم آغاز در کهنه گور این غم بی پایان این آخرین ترانه ی لالائیست در پای گاهواره ی خواب تو باشد که بانگ وحشی این فریاد پیچد در آسمان شباب تو بگذار سایه ی من سرگردان از سایه ی تو ، دور و جدا باشد روزی به هم رسیم که گر باشد کس بین ما ، نه غیر خدا باشد من تکیه دادم به دری تاریک پیشانی فشرده ز دردم را می سایم از امید بر این در باز انگشتهای نازک وسردم را آن داغ ننگ خورده که می خندید بر طعنعه های بیهده ، من بودم گفتم : که بانگ هستی خود باشم اما دریغ و درد که " زن " بودم چشمان بی گناه تو چون لغزد بر این کتاب در هم بی آغاز عصیان ریشه دار زمان ها بینی شکفته در دل هر آواز اینجا ستاره ها همه خاموشند اینجا فرشته ها همه گریانند اینچا شکوفه های گل مریم بی قدر تر ز خار بیابانند اینجا نشسته بر سر هر راهی دیو دروغ و ننگ و ریاکاری در آسمان تیره نمی بینم نوری ز صبح روشن بیداری بگذار تا دوباره شود لبریز چشمان من ز دانه ی شبنمها رفتم ز خود که پرده در اندازم از چهره پاک مریم ها بگسسته ام ز ساحل خوشنامی در سینه ام ستاره ی طوفانست پرواز گاه شعله ی خشم من دردا ، فضای تیره ی زندانست من تکیه دادم به دری تاریک پیشانی فشرده ز دردم را می سایم از امید بر این در باز انگشتهای نازک و سردم را با این گروه زاهد ظاهر ساز دانم که این جدال نه آسانست شهر من و تو ، طفلک شیرینم دیریست کاشیانه شیطانست روزی رسد که چشم تو با حسرت لغزد بر این ترانه ی درد آلود جوئی مرا درون سخنهایم گوئی به خود که مادر من او بود... فروغ فرخزادمرداب سه شنبه 22 شهریور 1390 09:59 ق.ظ نوع مطلب : فروغ فرخزاد ، مرداب شب سیاهی کرد و بیماری گرفت دیده را طغیان بیماری گرفت دیده از دیدن نمیماند ، دریغ دیده پوشیدن نمیداند ، دریغ رفت و در من مرگزاری کهنه یافت هستیم را انتظاری کهنه یافت آن بیابان دید و تنهائیم را ماه و خو.رشید مقوائیم را چون جنینی پیر ، بازهدان به جنگ میدرد دیوار زهدان را به چنگ زنده ، اما حسرت زادن در او مرده ، اما میل جاندادن در او خودپسند از درد خود نا خواستن خفته از سودای بر پا خاستن خنده ام غمناکی بیهوده ای ننگم از دلپاکی بیهوده ای غربت سنگینم از دلدادگیم شور تند مرگ در همخوابگیم نامده هرگز فرود از بام خویش در فرازی شاهد اعدام خویش کرم خاک و خاکش اما بویناک بادبادکهاش در افلاک پاک ناشناس نیمهء پنهانیش شرمگین چهرهء انسانیش کوبکو در جستجوی جفت خویش می دود، معتاد بوی جفت خویش جویدش گهگاه و ناباور از او جفتش اما سخت تنهاتر از او هر دو در بیم و هراس از یکدگر تلخکام و ناسپاس از یکدگر عشقشان ، سودای محکومانه ای وصلشان ، رؤیای مشکوکانه ای آه اگر راهی به دریائیم بود از فرو رفتن چه پروائیم بود گر به مردابی ز جریان ماند آب از سکون خویش نقصان یابد آب جانش اقلیم تباهی ها شود ژرفنایش گور ماهی ها شود آهوان ، ای آهوان دشتها گاه اگر در معبر گلگشت ها جویباری یافتید آوازخوان رو به استغنای دریاها روان جاری از ابریشم جریان خویش خفته بر گردونهء طغیان خویش یال اسب باد در چنگال او روح سرخ ماه در دنبال او ران سبز ساقه ها را میگشود عطر بکر بوته ها را میربود بر فرازش ، در نگاه هر حباب انعکاس بیدریغ آفتاب خواب آن بیخواب را یاد آوریدمرگ در مرداب را یاد آورید بازگشت سه شنبه 22 شهریور 1390 09:54 ق.ظ نوع مطلب : فروغ فرخزاد ، بازگشت عاقبت خط جاده پایان یافت من رسیدم ز ره غبار الود نگهم بیشتر ز من می تاخت بر لبانم سلام گرمی بود شهر جوشان درون کوره ظهر کوچه می سوخت در تب خورشید پای من روی سنگفرش خموش پیش می رفت و سخت می لرزید خانه ها رنگ دیگری بودند گرد الوده تیره و دلگیر چهره ها در میان چادرها همچو ارواح پای در زنجیر جوی خشکیده همچو چشمی کور خالی از اب و نشانه ی او مردی اوازه خوان ز راه گذشت گوش من پر شد از ترانه ی او گنبد اشنای مسجد پیر کاسه های شکسته را می ماند مومنی بر فراز گلدسته با نوایی حزین اذان می خواند می دویدند از پی سگها کودکان پا برهنه سنگ به دست زنی از پشت معجری خندید باد ناگه دریچه ای را بست از دهان سیاه هشتی ها بوی نمناک گور می امد مرد کوری عصا زنان می رفت اشنایی ز دور می امد در انجا گشوده گشت خموش دستهایی مرا به خود خوانندند اشکی از ابر چشمها بارید دستهایی ز خود مرا راندند روی دیوار باز پیچک پیر موج می زد چو چشمه ای لرزان بر تن برگهای انبو هش سبزی پیری و غبار زمان نگهم جستجو کنان پرسید در کامین مکان نشانه ی اوست لیک دیدم اتاق کوچک من خالی از بانگ کودکانه ی اوست از دل خاک سرد ایینه ناگهان پیکرش چو گل رویید موج زد دیدگان مخملی اش اه در وهم هم مرا می دید تکیه دادم به سینه ی دیوار گفتم اهسته این تویی کامی لیک دیدم کز ان گذشته ی تلخ هیچ باقی نمانده جز نامی عاقبت خط جاده پایان یافت من رسیدم ز ره غبار الود تشنه بر چشمه ره نبرد و دریغ شهر من گور آرزویم بود فروغ فرخزاد مرغ دریا سه شنبه 22 شهریور 1390 09:22 ق.ظ نوع مطلب : شعر احمد شاملو ، مرغ دریا خوابید آفتاب و جهان خوابیداز برج ِ فار، مرغک ِ دریا، بازچون مادری به مرگ ِ پسر، نالید.گرید به زیر ِ چادر ِ شب، خستهدریا به مرگ ِ بخت ِ من، آهسته.سر کرده باد ِ سرد، شب آرام است.از تیره آب ـ در افق ِ تاریک ـبا قارقار ِ وحشی ِ اردکهاآهنگ ِ شب به گوش ِ من آید; لیکدر ظلمت ِ عبوس ِ لطیف ِ شبمن در پی ِ نوای گُمی هستم.زینرو، به ساحلی که غمافزای استاز نغمههای دیگر سرمستام.میگیرَدَم ز زمزمهی تو، دل.دریا! خموش باش دگر! دریا،با نوحههای زیر ِ لبی، امشبخون میکنی مرا به جگر... دریا!خاموش باش! من ز تو بیزارموز آههای سرد ِ شبانگاهاتوز حملههای موج ِ کفآلودتوز موجهای تیرهی جانکاهات...ای دیدهی دریدهی سبز ِ سرد!شبهای مهگرفتهی دمکرده،ارواح ِ دورماندهی مغروقینبا جثهی ِ کبود ِ ورمکردهبر سطح ِ موجدار ِ تو میرقصند...با نالههای مرغ ِ حزین ِ شباین رقص ِ مرگ، وحشی و جانفرساستاز لرزههای خستهی این ارواحعصیان و سرکشی و غضب پیداست.ناشادمان بهشادی محکوماند.بیزار و بیاراده و رُخدرهمیکریز میکشند ز دل فریادیکریز میزنند دو کف بر هم:لیکن ز چشم، نفرت ِشان پیداستاز نغمههای ِشان غم و کین ریزدرقص و نشاط ِشان همه در خاطرجای طرب عذاب برانگیزد.با چهرههای گریان میخندند،وین خندههای شکلک نابینابر چهرههای ماتم ِشان نقش استچون چهرهی جذامی، وحشتزا.خندند مسخگشته و گیج و منگ،مانند ِ مادری که به امر ِ خانبر نعش ِ چاک چاک ِ پسر خنددساید ولی به دندانها، دندان!خاموش باش، مرغک ِ دریایی!بگذار در سکوت بماند شببگذار در سکوت بمیرد شببگذار در سکوت سرآید شب.بگذار در سکوت به گوش آیددر نور ِ رنگرفته و سرد ِ ماهفریادهای ذلّهی محبوساناز محبس ِ سیاه...خاموش باش، مرغ! دمی بگذارامواج ِ سرگرانشده بر آب،کاین خفتهگان ِ مُرده، مگر روزیفریاد ِشان برآورد از خواب.خاموش باش، مرغک ِ دریایی!بگذار در سکوت بماند شببگذار در سکوت بجنبد موجشاید که در سکوت سرآید تب!خاموش شو، خموش! که در ظلمتاجساد رفتهرفته به جان آیندوندر سکوت ِ مدهش ِ زشت ِ شومکمکم ز رنجها به زبان آیند.بگذار تا ز نور ِ سیاه ِ شبشمشیرهای آخته ندرخشد.خاموش شو! که در دل ِ خاموشیآواز ِشان سرور به دل بخشد.خاموش باش، مرغک ِ دریایی!بگذار در سکوت بجنبد مرگ... احمد شاملو بابا انار نداره پنجشنبه 17 شهریور 1390 11:58 ق.ظ نوع مطلب : یغما گلرویی ، بابا انار نداره یغما گلرویی کاش یکی بود ،یکی نبود اول قصه ها نبود اون که تو قصه مونده بود ، از اون یکی جدا نبود ماه پیشونی رها بود از طلسم دیوای سیاه پلنگ عاشق می پرید تا لب شیروونی ماه سیاوش شاهنامه رو کاش کسی گردن نمی زد کاش کسی توی قصه ها از عاشقی تن نمی زد تقویم باغچه ی ما برگ بهار نداره جاده ی قصه هامون عطر سوار نداره شهر بزرگ قصه ، پنجره هاش رو بسته حتی تو دفتر مشق ، بابا انار نداره کاش توی قصه های شب برق ستاره کم نبود تو قصه ی جن و پری دلهره دم به دم نبود مادربزرگ قصه هاش رو بالای طاقچه جا می ذاشت یه عاشق تازه نفس تو شهر قصه پا می ذاشت قصه های قدیمی رو یه جور تازه می نوشت آدم و حوا رو می برد دوباره می ذاشت تو بهشت اما تا اون بیاد باید با بی کسی سر بکنیم ترانه های کهنه رو دوباره از بر بکنیم تقویم باغچه ی ما برگ بهار نداره جاده ی قصه هامون عطر سوار نداره شهر بزرگ قصه ، پنجره هاش رو بسته حتی تو دفتر مشق ، بابا انار نداره نوشته شده توسط : افشین کربلایی نظرات(00) ارسال به دختر و بهار پنجشنبه 17 شهریور 1390 11:48 ق.ظ نوع مطلب : فروغ فرخزاد ، دختر و بهار از فروغ فرخزاد دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت ای دختر بهار حسد می برم به تو عطر و گل و ترانه و سر مستی ترا با هر چه طالبی بخدا می خرم ز تو بر شاخ نوجوان درختی شکوفه ای با ناز میگشود دو چشمان بسته را میشست کاکلی به لب آب نقره فام آن بالهای نازک زیبای خسته را خورشید خنده کرد و ز امواج خنده اش بر چهر روز روشنی دلکشی دوید موجی سبک خزید و نسیمی به گوش او رازی سرود و موج بنرمی از او رمید خندید باغبان که سرانجام شد بهار دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم دختر شنید و گفت چه حاصل از این بهار ای بس بهارها که بهاری نداشتم خورشید تشنه کام در آن سوی آسمان گویی میان مجمری از خون نشسته بودمی رفت روز و خیره در اندیشه ای غریب دختر کنار پنجره محزون نشسته بود عبدالله گوران ( پدر شعر امروز کردستان ) چهارشنبه 16 شهریور 1390 08:10 ب.ظ نوع مطلب : عبدالله گوران ، عبدالله گوران ( پدر شعر امروز کردستان ) بابک صحرانورد □ عبدالله گوران فرزند سلیمان بیگ در سال 1904 در شهر حلبچه عراق بهدنیا آمد. گوران خواندن را نخست از پدر میآموزد اما پس از مدتی کوتاه به مسجد «پاشا»ی حلبچه میرود و درس طلبگی را در آنجا فرامیگیرد . در سال 1912 برادر بزرگترش محمد او را به مدرسه علمیه کرکوک میفرستد اما پس از چند ماه تحصیل، آنجا را نیز رها میکند. سال 1926 در ادارهای مشغول بهکار شده و از همان سال زندگی ادبی خود را نیز شروع میکند. او در سال 1958 در دانشکده بغداد، استاد زبان و ادبیات کردی میشود. یک سال بعد سردبیری ماهنامهای ادبی را بهنام « شفق» بهعهده میگیرد که یکسال در این سمت میماند. سال 1962 بهواسطهی بیماری که داشته به مدت سه ماه در یکی از بیمارستانهای شهر مسکو به نام کرملین بستری میشود اما سلامتیاش را بازنمییابد و سرانجام در همان سال پس از بازگشت به زادگاهش در حلبچه از دنیا میرود. آثار او عبارتند از : بهشت و یادگار، یادگار کهن، اشک و هنر، سرشت و دورن پاییز پائیز پائیز عروس موی زرد من غمگین و تو رنجیده هر دو همدردیم من اشكم و تو بارانی من نفسم و تو باد سردی من اندوه و تو ابر گریانی پائیز پائیز سینه و گردن عریان من غمگین و تو رنجیده هر دو با هم هرگاه که گلی پژمرده شود ما میگرییم آنگاه که درختی از ریشهاش جدا شود ما میگرییم پرندگان که کوچ میکنند ما میگرییم گریه كن اشکهامان را نزداییم هرگز هرگز پائیز پائیز می تراود مهتاب چهارشنبه 19 مرداد 1390 03:44 ب.ظ نوع مطلب : نیما یوشیج ، می تراود مهتابمی تراود مهتاب می درخشد شبتاب نیست یكدم شكند خواب به چشم كس و لیكغم این خفته چندخواب در چشم ترم می شكندنگران با من استاده سحرصبح می خواهد از منكز ملارك دو او آورد این قوم به جان باخته را بلكه خبردر جگر لیكن خاریاز ره این سفرم می شكندنازك آرای تن ساق گلیكه به جانش كشتنو به جان دادمش آب ای دریغا به برم می شكنددستها می سایمتا دری بگشایمبر عبث می پایمكه به در كس آیددر و دیوار به هم ریخته شانبر سرم می شكندمی تراود مهتاب می درخشد شبتابمانده پای آبله از راه درازبر دم دهكده مردی تنهاكوله بارش بر دوشدست او بر در، می گوید با خود:غم این خفته چندخواب در چشم ترم می شكند عاشقانه2 چهارشنبه 12 مرداد 1390 04:43 ب.ظ نوع مطلب : شعر احمد شاملو ، عاشقانه2 آنكه می گوید دوستت می دارم خنیاگر ِ غمگینی ست كه آوازش را از دست داده است ای كاش عشق را زبان ِ سخن بود هزار كاكُلی شاد در چشمان توست هزار قناری خاموش در گلوی من عشق را ای كاش زبان ِ سخن بود آنكه می گوید دوستت می دارم دل ِ اندوهگین ِ شبی ست كه مهتابش را می جوید ای كاش عشق را زبان ِ سخن بود هزار آفتابِ خندان در خرام ِ توست هزار ستاره ی گریان در تمنای ِ من عشق را ای كاش زبان ِ سخن بود نوشته شده توسط : افشین کربلایی نظرات(11) ارسال به مهتاب شنبه 1 مرداد 1390 04:29 ب.ظ نوع مطلب : فریدون مشیری ، بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتمهمه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتمشوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودمشدم آن عاشق دیوانه که بودم !در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشیدباغ صد خاطره خندیدعطر صد خاطره پیچیدیادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیمپر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیمساعتی بر لب آن جوی نشستیمتو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهتمن همه محو تماشای نگاهتآسمان صاف و شب آرامبخت خندان و زمان رامخوشه ماه فرو ریخته در آبشاخه ها دست برآورده به مهتابشب و صحرا و گل و سنگهمه دل داده به آواز شباهنگیادم آید : تو بمن گفتی :ازین عشق حذر کن !لحظه ای چند بر این آب نظر کنآب ، آئینة عشق گذران استتو که امروز نگاهت به نگاهی نگران استباش فردا ، که دلت با دگران استتا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن !با تو گفتنم :حذر از عشق ؟ندانمسفر از پیش تو ؟هرگز نتوانمروز اول که دل من به تمنای تو پَر زدچون کبوتر لب بام تو نشستمتو بمن سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستمباز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتمتا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتمحذر از عشق ندانمسفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم … !اشکی از شاخه فرو ریختمرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت !اشک در چشم تو لرزیدماه بر عشق تو خندیدیادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدمپای در دامن اندوه کشیدمنگسستم ، نرمیدمرفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر همنه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر همنه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم !بی تو ، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتمفریدون مشیری به آنان که پس از ما به دنیا می آیند شنبه 1 مرداد 1390 04:12 ب.ظ نوع مطلب : برتولت برشت ، به آنان که پس از ما به دنیا می آیند 1 به راستی در دورانی ظلمانی به سر می برم ! کلام بی آلایش نشان بلاهت است و پیشانی بی چین نشان بی عاری . آن که می خندد خبر هولناک را هنوز نشنیده است . چه دورانی که سخن گفتن از درختان کم و بیش جنایتی است زیرا چنین سخن گفتنی دم فروبستن بر جنایت های بی شمار است ! آن که آرام در خیابان راه می رود آیا برای دوستان نیازمندش دیگر دست یافتنی نیست ؟ درست است : هنوز هم هزینه ی زندگیم را در می آورم ولی باور کنید تنها از سر تصادف است از آنچه که می کنم هیچ مرا سزاوار این نمی کند که شکمم را سیر کنم . به تصادف ایمنم . ( اگر بخت به من پشت کند حسابم پاک است . ) می گویند : بخور و بیاشام ! خوشحال باش که داری ! اما چگونه می توانم بخورم و بیاشامم هنگامی که آنچه می خورم از دست ربوده ام و تشنه ای محتاج لیوان آب من است ؟ با این همه می خورم و می آشامم . کاش فرزانه می بودم . در کتاب های کهن آمده است که فرزانگی چیست : خود را از کشمکش های جهان دور داشتن و پنج روزه ی عمر را عاری از بیم به سر آوردن بهره نجستن از خشونت بدی را با نیکی پاداش دادن آرزوها را بر نیاوردن و حتی فراموش کردن شان این است فرزانگی . اما این همه از من یکی بر نمی آید : به راستی در دورانی تیره به سر می برم ! 2 در زمانه ی آشوب شهرها پانهادم وقتی گرسنگی فرمان می راند . در زمانه ی شورش به میان مردم آمدم و به آن ها پیوستم . چنین گذشت پنچ روزی که بر زمین نصیبم بود . خوراکم را در میانه ی نبردها خوردم . در میان جانیان خفتم عشق را خوار می داشتم و بی حوصله به طبیعت نگاه می کردم . چنین گذشت پنج روزه ی عمرم در این جهان در زمانه ی من خیابان ها به مرداب می رسید . زبان مرا به دژخیمان لو می داد . توانم ناچیز بود امام فقط امید داشتم که حاکمان البته بی من مطمئن تر بر مسند می نشینند . پنچ روزه ی عمرم در این جهان چنین گذشت . توان ها ناچیز بود و هدف بس دور و به وضوح در دید هر چند برای من به ندرت دست یافتنی می نمود . چنین گذشت پنچ روزه ی عمرم در این جهان . 3 اما شما شمایی که سر بر خواهید آورد از دل خیزاب سهمگینی که ما را به کام خود کشید هنگامی که از ناتوانی های مان سخن گوئید به یاد اورید روزگار تیره و تاری را که خود از آن جان به در برده اید ! بدانید ما بیش از آن که کفش عوض کنیم کشور عوض کردیم و از دل نبردهای طبقاتی گذشتیم مایوس از این جایی ستم فرمان می راند و هیچ شورشی نبود . در عین حال بر این واقفیم که حتی نفرت از دون مایگی چهره را از ریخت می اندازد . و نیز خشم بر بیدادگری صدا را خشن می کند . اما افسوس ما که می خواستیم زمین را آ ماده ی مهربانی کنیم خود نتوانستیم با هم مهربان باشیم . اما شما که پس از ما می آیید اگر بدان جا رسیدید که انسان یاور انسان باشد از ما به بزرگواری یاد آرید ! نوشته شده توسط : افشین کربلایی نظرات(11) ارسال به ستاره دور شنبه 1 مرداد 1390 04:08 ب.ظ نوع مطلب : نادر نادرپور ، ستـــاره دور تصویرها در آینه ها نعره می کشند : - ما را ز چارچوب طلایی رها کنید ما در جهان خویشتن آزاد بوده ایم . دیوارهای کورکهن ناله می کنند : - ما را چرا به خاک اسارت نشانده اید ؟ ما خشت ها به خامی خود شاد بوده ایم . تک تک ستارگان همه با چشم های تر دامان باد را به تضرع گرفته اند : کای باد ! ما ز روز ازل این نبوده ایم ما اشک هایی از پی فریاد بوده ایم ! غافل که باد نیز عنان شکیب خویش دیریست کز نهیب غم از دست داده است . گوید که ما به گوش جهان با بوده ایم من باد نیستم اما همیشه تشنه ی فریاد بوده ایم . دیوار نیستم اما اسیر پنجه ی بیداد بوده ام نقشی درون آینه ی سرد نیستم اما هر آنچه هستم بی درد نیستم : اینان به ناله آتش درد نهفته را خاموش می کنند و فراموش می کنند . اما من آن ستاره دورم که آبها خونابه های چشم مرا نوش می کنند " نادر نادر پور " خانه ام آتش گرفته ست یکشنبه 15 خرداد 1390 07:48 ب.ظ نوع مطلب : مهدی اخوان ثالث ، خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی جانسوز هر طرف می سوزد این آتش پرده ها و فرشها را ، تارشان با پود من به هر سو می دوم گریان در لهیب آتش پر دود وز میان خنده هایم تلخ و خروش گریه ام ناشاد از دورن خسته ی سوزان می کنم فریاد ، ای فریاد ! ی فریاد خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی بی رحم همچنان می سوزد این آتش نقشهایی را که من بستم به خون دل بر سر و چشم در و دیوار در شب رسوای بی ساحل وای بر من ، سوزد و سوزد غنچه هایی را که پروردم به دشواری در دهان گود گلدانها روزهای سخت بیماری از فراز بامهاشان ، شاد دشمنانم موذیانه خنده های فتحشان بر لب بر من آتش به جان ناظر در پناه این مشبک شب من به هر سو می دوم گریان ازین بیداد می کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد وای بر من ، همچنان می سوزد این آتش آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان و آنچه دارد منظر و ایوان من به دستان پر از تاول این طرف را می کنم خاموش وز لهیب آن روم از هوش ز آندگر سو شعله برخیزد ، به گردش دود تا سحرگاهان ، که می داند که بود من شود نابود خفته اند این مهربان همسایگانم شاد در بستر صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر وای ، آیا هیچ سر بر می کنند از خواب مهربان همسایگانم از پی امداد ؟ سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد می کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد "مهدی اخوان ثالث" روزگاری است سخت بیبنیاد چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 06:30 ب.ظ نوع مطلب : مسعود سعد سلمان ، روزگاری است سخت بیبنیاد کس گرفتار روزگار مباد شیر بینم شده متابع رنگ باز بینم شده مطاوع خاد نه بجز سوسن ایچ آزادست نه بجز ابرهست یک تن راد نه نگفتم نکو معاذالله این سخن را قوی نیامد لاد مهترانند مفضل و هر یک اندر افضال جاودانه زیاد نیست گیتی بجز شگفتی و نیز کار من بین که چون شگفت افتاد صد در افزون زدم به دست هنر که به من بر فلک یکی نگشاد در زمان گردد آتش و انگشت گر بگیرم به کف گل و شمشاد بار انده مرا شکست آری بشکند چون دوتا کنی پولاد نشنود دل اگر بوم خاموش نکند سود اگر کنم فریاد گرچه اسلاف من بزرگانند هر یک اندر همه هنر استاد، نسبت از خویشتن کنم چو گهر نه چو خاکسترم کز آتش زاد چون بد و نیک زود میگذرد این چو آب آن یکی دگر چون باد نز بد او به دل شوم غمگین نه ز نیکش به طبع گردم شاد این جهان پایدار نیست از آن که بر آبش نهاده شد بنیادمسعود سعد سلمان ن ارسال به شب و نازی،من و تب دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 06:48 ب.ظ نوع مطلب : حسین پناهی ، شب و نازی،من و تبمگه یادش که همیشه یادشه یادمه قبل از سوال کبوتر با پای من راه می رفت جیرجیرک با گلوی من می خوند شاپرک با پر من پر می زد سنگ با نگاه من برفو تماشا می کرد سبز بودم درشب رویش گلبرگ پیاز هاله بودم در صبح گرد چتر گل یاس گیج می رفت سرم در تکاپوی سر گیج عقاب نور بودم در روز سایه بودم در شب بیکرانه است دریا کوچیکه قایق من های ... آهای تو کجایی نازی عشق بی عاشق من سردمه مثل یک قایق یخ کرده روی دریاچه یخ ، یخ کردم عین آغاز زمین نازی : زمین ؟ یک کسی اسممو گفت تو منو صدا کردی یا جیرجیرک آواز می خوند من : جیرجیرک آواز می خوند نازی : تشنته ؟ آب می خوای ؟ من : کاشکی تشنه م بود نازی : گشنته ؟ نون می خوای ؟ من : کاشکی گشنه م بود نازی : په چته دندونت درد می کنه ؟ من : سردمه نازی : خب برو زیر لحاف من : صد لحاف هم کمه نازی : آتیشو الو کنم ؟ من : می دونی چیه نازی ؟ تو سینه م قلبم داره یخ می زنه اون وقتش توی سرم کوره روشن کردند سردمه مثل آغاز حیات گل یخ نازی : چکنم ؟ ها چه کنم ؟ من : ما چرامی بینیم ما چرا می فهمیم ما چرا می پرسیم نازی : مگس هم می بینه گاو هم میبینه من : می بینه که چی بشه ؟ نازی : که مگس به جای قند نشینه رو منقار شونه به سر گاو به جای گوساله اش کره خر را لیس نزنه بز بتونه از دور بزغالشو بشناسه خیلی هم خوبه که ما میبینیم ورنه خوب کفشامون لنگه به لنگه می شد اگه ما نمی دیدیم از کجا می فهمیدیم که سفید یعنی چه ؟ که سیاه یعنی چی؟ سرمون تاق می خورد به در ؟ پامون می گرفت به سنگ از کجا می دونستیم بوته ای که زیر پامون له می شه کلم یا گل سرخ ؟ هندسه تو زندگی کندوی زنبور چشم آدمه من : درک زیبایی ، درکی زیباست سبزی سرو فقط یک سین از البای نهاد بشری خرمت رنگ گل از رگ گلی گم گشته است عطر گل خاطره عطر کسی است که نمی دانیم کیست می آید یا رفته است ؟ چشم با دیدن رودونه جاری نمی شه بازی زلف دل و دست نسیم افسونه نمی گنجه کهکشون در چمدون حیرت آدمی حسرت سرگردونه ناظر هلهله باد و علف هیجانی ست بشر در تلاش روشن باله ماهی با آب بال پرنده با باد برگ درخت با باران پیچش نور در آتش آدمی صندلی سالن مرگ خودشه چشمهاشو می بخشه تا بفهمه که دریا آبی است دلشو می بخشه تا نگاه ساده آهو را درک بکنه سردمه مثل پایان زمین نازی نازی : نازی مرد من : تا کجا من اومدم چطوری برگردم ؟ چه درازه سایه ام چه کبود پاهام من کجا خوابم برد ؟ یه چیزی دستم بود کجا از دستم رفت ؟ من می خواهم برگردم به کودکی قول می دهم که از خونه پامو بیرون نذارم سایه مو دنبال نکنم تلخ تلخم مثل یک خارک سبز سردمه و می دونم هیچ زمانی دیگه خرما نمی شم چه غریبم روی این خوشه سرخ من می خوام برگردم به کودکی نازی : نمی شه کفش برگشت برامون کوچیکه من : پابرهنه نمی شه برگردم ؟ نازی : پل برگشت توان وزن ما را نداره برگشتن ممکن نیست من : برای گذشتن از ناممکن کیو باید ببینیم نازی : رویا را من : رویا را کجا زیارت بکنم ؟ نازی ک در عالم خواب من : خواب به چشمام نمی آد نازی : بشمار تا سی بشمار ... یک و دو من : یک و دو نازی : سه و چهار گرگ دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 06:36 ب.ظ نوع مطلب : فریدون مشیری ، 'گرگ گفت دانایی که: گرگی خیره سر، هست پنهان در نهاد هر بشر! لاجرم جاری است پیکاری سترگ روز و شب، مابین این انسان و گرگ زور بازو چاره ی این گرگ نیست صاحب اندیشه داند چاره چیست ای بسا انسان رنجور پریش سخت پیچیده گلوی گرگ خویش وی بسا زور آفرین مرد دلیر هست در چنگال گرگ خود اسیر هر که گرگش را در اندازد به خاک رفته رفته می شود انسان پاک وآن که با گرگش مدارا می کند خلق و خوی گرگ پیدا می کند در جوانی جان گرگت را بگیر! وای اگر این گرگ گردد با تو پیر روز پیری، گر که باشی هم چو شیر ناتوانی در مصاف گرگ پیر مردمان گر یکدگر را می درند گرگ هاشان رهنما و رهبرند اینکه انسان هست این سان دردمند گرگ ها فرمانروایی می کنند وآن ستمکاران که با هم محرم اند گرگ هاشان آشنایان هم اند گرگ ها همراه و انسان ها غریب با که باید گفت این حال عجیب؟... نظرات(11) ارسال به اشکی در گذرگاه تاریخ یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 06:25 ب.ظ نوع مطلب : فریدون مشیری ، اشکی در گذرگاه تاریخ از همان روزی که دست حضرت قابیل گشت آلوده به خون حضرت هابیل از همان روزی که فرزندان آدم زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید آدمیت مرده بود گرچه آدم زنده بود از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند آدمیت مرده بود بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب گشت و گشت قرنها از مرگ آدم هم گذشت ای دریغ آدمیت برنگشت قرن ما روزگار مرگ انسانیت است سینه دنیا ز خوبی ها تهی است صحبت از آزادگی پاکی مروت ابلهی است صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست قرن موسی چمبه هاست روزگار مرگ انسانیت است من که از پژمردن یک شاخه گل از نگاه ساکت یک کودک بیمار از فغان یک قناری در قفس از غم یک مرد در زنجیر حتی قاتلی بر دار اشک در چشمان و بغضم در گلوست وندرین ایام زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست مرگ او را از کجا باور کنم صحبت از پژمردن یک برگ نیست وای جنگل را بیابان میکنند دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند صحبت از پژمردن یک برگ نیست فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست در کویری سوت و کور در میان مردمی با این مصیبت ها صبور صحبت از مرگ محبت مرگ عشق گفتگو از مرگ انسانیت است فریدون مشیری
آموزش نماز (اهل سنت)
+ نوشته شده در شنبه هفتم بهمن 1391 ساعت 22:26 شماره پست: 20
هر یک از شما وقتی نماز مى خواند با خداوند مناجات مى کند.
و آن عـلامت محبت و دوستی بنده با خـدا و قدردانی او از نعمتهایش مى باشد.
و از بزرگی شأن و منزلت نماز نزد خداوند این است که اولین فریضه ای است که بر پیامبر (ص) فرض شده، و فرض شدن آن بر این امت در آسمان در شب إسراء و معراج بوده است.
و وقتی از رسول خدا (ص) سؤال شد: بهترین اعمال کدام است؟ آن حضرت (ص) فرموند: ((الصلاة على وقتها)). [متفق علیه].
ادای نماز در اوقات آن.
و خداوند آنرا پاکیزکی از گناهان و کارهای ناشاپست قرار داده است، چنانکه رسـول خدا (ص) مى فرماید: ((أرأیتم لو أنَّ نهراً بباب أحـدکم یغتسل منه کلَ یومٍ خمس مرات هل یبقى من درنه شیء؟ قالوا: لا قال: کذلک الصلوات الخمس یمحو الله بهن الخطایا)). [متفق علیه]. ببینید اگر جوی آبی بر درب خانهء یکی از شما جاری باشد و هر روز پنج بار در آن خودش را بشوید آیا از چرک وپلیدی بدن او چیزی باقی مى ماند؟ صحابه y گفتند: خیر، آنحضرت (ص) فرمود: همچنین نمازهای پنجگانه که خداوند بوسیلهء آن خطاها و گناهان را محو و نابود مى کند.
و در حـدیث آمده که آخرین وصیت رسول الله (ص) برای امت و آخرین سفارش ایشان در وقت وداع گفتن این دنیا بسوی آخرت این بود که فرمودند: ((در اداى نماز، وحقوق بردگان از خـدا بترسید، یعنی: به آنان احسان و نیکی کنید)). [أحمد ونسائی وابن ماجه].
و خداوند در قرآن امر نماز را بسیار بزرگ شمرده و نماز و اهل نماز را شرافت بخشیده است، و در مواضع بسیار زیادی از قرآن کریم آنرا یاد فرموده، و بطور خصوصی به آن سفارش نموده است، از آن جمله ارشاد بارى تعالی چنین آمده است: )حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَةِ الْوُسْطَى وَقُومُواْ لِلّهِ قَانِتِینَ(238)(. [البقرة].
[بر(گزاردن) نمازها و(بویژه) نماز میانه(عصر) پایبند باشید و برای خداوند فروتنانه(به عبادت) بایستید].
و همچنین خداوند مى فرمایـد: )وَأَقِمِ الصَّلاَةَ إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ(45)(. [العنکبوت].
[و نماز را بر پاى دار. که نماز از(کارهای) ناشایست و ناپسند باز مى دارد].
و باز مى فرماید: )یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ(153)(. [البقرة].
[ای مؤمنان، از بردباری و نماز مدد بجویید، که خدا با بردباران است].
و همچنین مى فرمایــد: )إِنَّ الصَّلاَةَ کَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتَابًا مَّوْقُوتًا(103)(. [النساء].
[که نماز بر مؤمنان واجبی زماندار است].
و خداوند بر کسى که نماز را ضایع و پایمال کرده ادا نمى کند، عذابی دردناک واجب نموده و مى فرماید: )فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا(59)(. [مریم].
[آنگاه پس از آنان ناخلفانی جانشین شدند که نماز را ترک کردند و از خواسته ها(ی نفسانی) پیروی کردند. پس(کیفر) گمراهی را خواهند یافت].
پس بر هر مسلمان واجـب است که بر نماز محافظت و پایبندی کند، و همچنانکه خداوند آنرا فرض نموده، و در اوقات خـودش آنرا ادا کند، با نیّت اینکه این عبادت به شکل درست، اطاعت از خدا و رسول خداست، و بداند که در صورت تخلف به خشم و غضب دردناک و عقاب خداوندی گرفتار خواهد شد.
طهارات و پاکیزگی
طهارت و پاکیزگی: پاکی بـدن و لباس و جـایگاه خـواندن نماز را در بر مى گیرد، و طهارت بدن به دو چیز حاصل مى شود:
1 ـ غسل: از جنانب و حیض(عادت ماهانه) و نفاس (خـونی که بعد از وضع حمل مى آید) که با ریختن آب بر تمامی جسم و موی سر با نیّت طهارت، حاصل مى گردد.
2 ـ وضوء: خداوند مى فرماید: )یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَینِ(6)(. [المائدة].
[ای مؤمنان، چون به (قصد) نماز برخیزید، روی خود و دستهایتان را تا آرنجها بشویید وسرتان را مسح کنید وپاهایتان را تا دو کعب([1]) (قوزک بشویید)].
این آیهء کریمه شامل اموری است که مرعات نمودن آن در وقت وضوء واجب است:
1 ـ شستن صورت، که مضمضه و استنشاق نیز جزو صورت شمرده مى شوند.
یعنی شستشوی دهان و بینی بوسیله داخل کردن آب در آنها.
2 ـ شستن دو دست تا آرنج.
3 ـ مسح کردن تمامی سر، که گوشها نیز جزو آن است.
4 ـ شستن دو پا تا قوزک (شتالنگ ، بجلک).
و پاکیزگی لباس و جایگاه ادای نماز، این است که آنها را از نجاستها مانند إدرار و مدفوعات انسان و مانند آن پاک نمود.
نمازهای فرض
نمازهای فرض بر مسلمان در هر شبانه روز پنج وقت است که عبارتند از: نماز صبح که آنرا نماز فجر یا بامداد گویند، و نماز ظهر، و نماز عصر، و نماز مغرب، و نماز عشاء و یا خفتن.
1 ـ نماز صبـح: دو رکعت است و وقت آن از طلوع فجر صادق یعنی فجر دوم ـ و آن روشنی است که در آخر شب از جهت مشرق مى آید ـ تا طلوع آفتاب.
2 ـ نماز ظهر: چهار رکعت است و وقت آن از اول زوال (مایل شدن) آفتاب از وسط آسمان شروع مى شود و تا هنگامی که سـایهء هـر چـیز عـلاوه از سـایـهء اصلی آفتـاب یک بـرابـر آن شود ادامه دارد([2]) .
3 ـ نماز عصر: چهار رکعت است و وقت آن بعد از انتهای وقت نماز ظهر شروع مى شود تا اینکه سایهء هر چیز دو برابر آن شود (و وقت ضرورت) تا قبل از غروب آفتـاب که رنگ آن زرد شود ادامه دارد.
4 ـ نماز مغرب: سه رکعت است و وقت آن از غروب آفتاب شروع شده وتا ناپدید شدن شفق سرخ ادامه دارد.
5 ـ نماز عشـاء چهار رکعت است و وقت آن بعد از انتهای وقت مغرب تا یک سـوم شب و یا نیمه أول شب ادامه پیدا مى کند.
صفت و چگونگی نماز
بعـد از اتمام طهارت و پاکیزگی بـدن و محل نماز با صفتی که ذکر کردیم انجام گرفت، و مسلمان از دخول وقت نماز مطمئن شد بطرف قبله که خـانهء خـدا در مکـه است ایستاده و برای هر نمازی که مى خواست بخواند اعم از فریضه و سنت و نافله در قلب خودش نیّت مى کند([3]) و سپس اعمال ذیل را انجام مى دهد:
1 ـ در حالیکه به سجده گاه خودش مى نگرد تکبیر تحریمه ((الله أکبر)) مى گوید.
2 ـ در هنگام گفتن تکبیرة تحریمه هر دو دست خود را در تا برابر دو شانه و یا مقابل گوشها بالا مى برد.
3 ـ و سنت است که بعد از تکبیر تحریمه دعای استفتاح نماز بخواند([4]) و بگوید: ((سبحانک اللهم وبحمدک وتبارک اسمک وتعالى جدک ولا إله غیرک)).
بار إلها! ما تو را منزه مى دانیم، و تو را حمد و سپاس مى گوئیم، و نام تو را برتر مى دانیم و هیچ معبـود بر حقی غیر از تو وجود ندارد.
و اگر بخواهد بجای دعای گذشته این دعاء را مى خوانـــد: ((اللهم باعد بینی وبین خطایای کما باعدت بین المشرق والمغرب، اللهم نقنی من خطایای کما ینقّى الثوب الأبیض من الدنس، اللهم اغسلنی من خطایای بالماء والثلج والبرد)).
بار إلها! همچنانکه بین مشرق و مغرب فاصله ایجاد کردی، بین من و گناهانم فاصله ایجاد کن . پروردگارا! همچنانکه لباس سفید از چرک پاک مى شود مرا از گناهانم پاک گردان . خداوندا! مرا از گناهانم با آب و یخ (برف) و تگرگ شستشو ده.
4 ـ سپس مى گوید: (أعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم).
پناه میبرم به خدا از شر شیطان ملعون و نفرین شده، بنام خداوند بخشایندهء مهربان .
سپس سـورهء فاتحه را قراءت مى کند: )الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ(2)الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ(3)مَلِکِ یَوْمِ الدِّینِ(4)إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ(5)اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ(6)صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ(7)( و بعد از آن مى گوید: ((آمین)).
[ستایش خدای راست، پروردگار جهانیان& بخشاینده مهربان& خداوند روزِ جزا& تنها تو را بندگی مى کنیم، و تنها از تو یاری مى جوییم& ما را به راهِ راست ره نما& راه کسانى که به آنان انعام کرده ای(راه پیغمبران و صدّیقان و شهیدان و صالحان)، نه آنان که مورد خشم قرارگرفته اند(یهود)، و نه راه گمراهان(نصاری)].
((آمـین)) دعای ما را بپذیر، و ما را به راه راست پایدار گردان.
5 ـ سپس سوره ای از سوره های قرآن که آنرا حفظ دارد قراءت مى کند مانند: )قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ(1)اللَّهُ الصَّمَدُ(2)لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ(3)وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ(4)(.
[بگو: خداوند است که یگانه است & خداوند بى نیاز است& نه(فرزند) زاده، و نه زاده شده است& و هیچ کس همتای او(نبوده) و نیست].
یا سورهء: )إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ(1)وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا(2)فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا(3)(.
[چون نصرتِ الهی و فتح فرا رسد& و مردم را ببینی که گروه گروه در دینِ خدا درمى آیند& پس پروردگارت را با ستایش(او) به پاکی یاد کن و از او آمرزش بخواه. بى گمان او توبه پذیر است].
6 ـ بعد از آن به رکـوع رفته مى گوید: ((الله أکبر)) و دو دست خود را بر زانوی خود مى گذارد و مى گوید: ((سبحان ربی العظیم)) (پاک است پروردگار بزرگ من).
و سنت است که سه بار یا بیشتر آنرا تکرار کند.
7 ـ سپس سر را از رکوع بلند کرده مى گوید: ((سمع الله لمن حمده)) (خدا مى شنود ـ و مى پذیرد ـ ستایش کسیکه او را ستایش نماید)، خواه إمام باشد و یا منفرد (تنهاگذار).
و بعد از راست شدن و آرام گرفتن از رکوع مى گوید: ((ربنا ولک الحمد حمداً کثیراً طیباً مبارکاً فیه ملء السموات وملء الأرض وملء ما بینهما وملء ما شئت من شیء بعد)).
(ای پروردگار ما! ستایش حقیقی ویژهء تو است، بیشترین و بهترین و مبارکترین حمد و سپاسی که آسمانها و زمین، و آنچه بین آن دو است، و آنچه تو خواهی پر شود از آن).
اما اگر مقتدی باشـد در این هنـگام مى گوید: ((ربنا ولک الحمد ...)) تا آخر این دعاء.
8 ـ سپس سـجـده کرده مى گویـد: ((الله أکبر)) و بر اعضای هفتـگانه خود سـجده مى کند که عبارتنـد از:
پیشانی با بینی، و کف هر دو دست، و هر دو زانو، و سر انگشتان دو پا، و مى گوید: ((سبحان ربی الأعلى ))، پاک است پروردگار بزرگ من.
سه بار و یا بیشتر آنرا تکرار مى کند، علاوه بر آن هر چه دوست داشت مى تواند دعا کند.
9 ـ سپس در حالیکه سر خود را از سجـده بلند مى کند مى گویـد: ((الله أکبر)) آنگاه بر پای چپ خود مى نشیند و پای راستش را نصب مى کند و دستهایش را روی ران و زانویش مى گذارد و مى گویـد: ((رب اغفر لی وارحمنی وعافنی وارزقنی واهدنی واجبرنی)).
ای پروردگار من! از گناه و تقصیراتم درگذر، و بـه من رحم کن، و مرا عافیت ده، و مرا روزی عطا کن، و مرا هدایت فرما، ((واجبرنی)): آنچه بر انسان مى گذرد از نقص در بـدن، مانند مریضی و امثال آن، و در دین، مانند کوتاهی کردن در اوامر و دستورات، و افراط (زیاده روی) در محظورات که آنرا جبران فرماید.
10 ـ سپس در حالى که ((الله أکبر)) مى گوید سجـدهء دوم را بجا مى آورد، آنچه در سجدهء أول انجام داده در سجدهء دوم نیز تکرارش مى کند.
11 ـ سپس ((الله أکبر)) گویان برای رکعت دوم بلند مى شود، بدین ترتیب رکعت أول تمام مى شود.
12 ـ سپس سورهء فاتحه و یک سوره (یا چند آیهء دیگر) از قـرآن مى خواند و به رکوع مى رود، از رکـوع بلند مى شود سپس عیناً مانند أول دو سجده مى کند.
13 ـ بعد از بلند شدن از سجـدهء دوم همچنانکه بین دو سجــده نشسته بـود مى نشیند و آنگاه ((التحیات)) را به این ترتیب مى خواند: ((التحیات لله والصلوات والطیبات السـلام علیک أیها النبی ورحمة الله وبرکاته السلام علینا وعلى عباد الله الصالحین، أشهد أن لا إله إلاَّ الله، وأشهد أنَّ محمداً عبده ورسوله)).
یعنی (تمام تعظیم ها و نمازها و سایر پاکیها فقط از آن خداست، سلام و رحمت و برکات خدا بر تو باد ای پیامبر، و سلام بر ما باد و بر بندگان نیکوکار خدا، گواهی مى دهم که جز خدای بر حـق معبودی نیست، و گواهی مى دهم که محمد رسول و فرستاده اوست).
سپس اگر نماز دو رکعتی بود مانند نماز صبـح و جمعه و هر دو عید، همچنان به نشستن خود ادامه مى دهد و نمازش را با خواندن این درود کامل مى کند: ((اللهم صلِ على محمدٍ وعلى آل محمد کما صلیتَ على إبراهیم وعلى آل إبراهیم إنَّک حمیدٌ مجید، وبارک على محمدٍ وعلى آل محمد کما بارکتَ على إبراهیـم وعلى آل إبراهیم إنَّک حمیدٌ مجید)).
(بار إلها! درود و رحمت نازل فرما بر محمد و آل محمد، چنانکه بر إبراهیم و آل إبراهیـم رحمت فرستادی، تو ستایش شده و بزرگوار هستی). (پروردگارا! برکت نازل فرما بر محمد و آل محمد، چنانکه بر إبراهیم و آل إبراهیـم برکت نازل فرمودی، تو ستایش شده و بزرگواری). و از چهار چیز به خداوند پناه مى برد: ((اللهم إنی أعوذ بک من عذاب جهنم، ومن عذاب القبر، ومن فتنة المحیا والممات، ومن فتنة المسیح الدجال)).
(خداوندا! من به تو پناه مى برم از عـذاب دوزخ، و عـذاب قبر، وفتنهء زندگی و برزخ، و فتنهء مسیح دجال). سپس آنچه از خیر دنیا و آخرت بخواهد دعا مى کند، چه اینکه در نماز فرض، و چه در نماز سنت و نفل باشد.
آنگاه بسوی راست سلام مى دهد: ((السلام علیکم ورحمة الله))، همچنان بسـوی چپ: ((السـلام علیکم ورحمة الله)).
و اگر نماز سـه رکعت باشد مانند نماز مغرب، و یا چهار رکعت باشد مانند نمازهای ظهر و عصر و عشاء بعد از التحیات ((الله أکبر)) گویان بلند مى شود و فقط سورهء الفاتحه را تلاوت مى کند.
سپس مانند دو رکعت أول رکوع و سجود مى کند، در رکعت چهارم نیز به همان ترتیب، بجز اینکه در وقت نشستن بطور متورک مى نشیند، یعنی: پای چپ خـود را زیر پای راست گذاشته و مقعد خود را بر زمین مى گذارد و پای راست خود را نصب مى کند.
آنگاه بعد از رکعت سوم در نماز مغرب، و بعد از رکعت چهارم در نمازهای ظهر و عصر و عشـاء تشهد أخیر را مى خواند، و بر پیامبر (ص) درود مى فرستد، و اگر خواست دعا مى کند. سپس به دو طرفش مثل أول سلام مى دهد، بدین ترتیب تا اینجا نمازش تمام شده است.
سرس نام تنها سیاره کوتوله و خرد سیارهای است که درون سامانه خورشیدی وجود دارد و همچنین بزرگترین سیارک این سامانه به شمار میرود.
خرد سیاره سرس (Ceres) جرمی سنگی-یخی با قطر 950 کیلومتر است و گفته میشود که کوچکترین سیاره کوتوله است که تاکنون شناسایی شدهاست. این جرم که در ژانویه سال 1801،یعنی در حدود 212 سال پیش توسط جوزپه پیاتسی کشف شده، اولین سیارکی به شمار میرود که توسط انسان شناسایی شده است، البته در زمان خود سرس یک سیاره معرفی شده بود. نام این سیارک از نام الهه کشاورزی،محصول و عشق مادری در اساطیر رومی برگرفته شده است. سطح سرس ترکیبی از یخ و مواد معدنی هیدراته از قبیل کربنات و رس است. لایهبندی بدنه این سیارک متشکل از هستهای سنگی، جبه یخی و اقیانوسهایی از آب مایعدر زیر لایه رویی است. درخشش این سیارک به اندازهای کم است که مشاهده آن از روی زمین با چشم غیر مسلح بسیار دشوار است، مگر اینکه در مکانی کاملا تاریک اقدام به رصد آن شود. فضاپیمای بدون سرنشین داون که در تاریخ 27 سپتامبر 2007 توسط ناسا به فضا پرتاب شده است، اولین پرژه اکتشافی بر روی این سیارک را انجام خواهد داد و انتظار میرود این فضاپیما درسال 2015،در حدود دو سال به سرس برسد. این فضاپیما در تاریخ پنجم سپتامبر 2012 سیارک وستا را ترک کرده و راهی سیارک سرس شد. نظریه ابتدایی احتمال وجود سیارهای در میان مریخ و مشتری اولین بار در سال 1772 توسط جان الرت بود ارائه شد؛ پیش از آن نیز کپلر در سال 1596 به وجود فضایی خالی میان این دو سیاره اشاره کرده بود. در نهایت جوزپه پیاتسی از آکادمی پالرمو در سیسیل سرس را در اول ژانویه سال 1801 کشف کرد. در آن زمان موقعیت سرس تغییر پیدا کرده بود و آنقدر به خورشید نزدیک شده بود که دیگر اخترشناسان قادر به تایید یافته پیاتسی نبودند اما در نهایت دو اخترشناس به نامهای ونزاک و هاینریش اولبرس در تاریخ 31 دسامبر 1801 موفق به رصد دوباره این سیارک شدند. طبقهبندی سرس از زمانی که کشف شد بارها تغییر پیدا کرد اما این جرم کیهانی برای نیم قرن به عنوان یک سیاره در کتابها و جدولهای اخترشناسان باقی ماند. اما پس از اینکه نام سیارک یا خرد سیاره (Asteroid) در سال 1802 توسط هرشل برای این نوع از اجرام ابداع شد،سرس نیز تحت سیستم مدرن شمارهگذاری سیارکها قرار گرفت. درسال 2006 تلاشهایی برای سیاره نامیدن سرس انجام گرفت که توسط اتحادیه بینالمللی نجوم رد شد و این جرم در عوض به دلیل نداشتن مدار مختص به خود یک سیاره کوتوله نامیده شد. با این همه این جرم به نامهای خرد سیاره،سیارک و سیاره کوتوله نامیده میشود. سرس بزرگترین جرم موجود در کمربند سیارکها در میان مشتری و مریخ به شمار میرود که احتمال وجود آب در آن گمانهزنیهایی درباره امکان وجود حیات در سرس به وجود آورده است.
کارنامه مظفرالدین شاه از سلطنت تا مرگ
+ نوشته شده در جمعه ششم بهمن 1391 ساعت 17:54 شماره پست: 18
نیلگون دریایی: پدر و پسر هر دو کاغذی حاوی سطرهای سیاه را امضا کردند. آن یک فرمان قتلی را و این دگر فرمان مشروطه. آن یک در اوج لذت شهوانی، حکم به پایان حیات امیرکبیر داد و این یک در اوج بیماری و ضعف جسمانی فرمانی را به امضا رساند که مشروطه از آن زاده شد. آن یک، مرگ را و این یک، تولد را برای تاریخ ایران رقم زدند. مرگ اندوهبار یک قهرمان که اگر حکم مرگش امضا نمیشد، چهبسا تاریخ ایران در شاهراه مشروطه با بودنش راهی دگر میگرفت و مشروطهای که باید در فرصت یک رنجوری نطفهاش بسته میشد و از تنفرسودگی پادشاه جان میگرفت، سرانجامی دگر مییافت.
دلی «مملو از رغبت و محبت» به دلی مملو از «نفرت و سردی» گرایید تا آنجا که به هیچ چیز جز قتل و ستردن جان امیررضا نمیداد چراکه دریافته بود امیرکبیر بر آن است تا بنای سلطنتش را ویران کند اما نمیدانست که ولیعهدی که پس از خود برمیگزیند، نه تنها سلطنت او که سلطنت 100ساله قاجار را درهم میریزد تا قانون اساسی بیاورد و سلطنت را مشروط به قانون کند. آنچنان که مخبرالسلطنه در خاطرات و خطراتش از علم خود درباره او مینویسد: «از روی علم شهادت میدهم که استقرار مجلس از اول تا به آخر آرزوی مظفرالدینشاه بود [اما] تهور اجرا نداشت.»
مظفرالدینشاه از میان دو برادر دیگر، مسعود میرزا و کامرانمیرزا، پس از فوت دو پسر فروغالسلطنه (جیران تجریشی) به ولایتعهدی برگزیده شد.
به موجب قانون سلطنت قاجار، ولیعهد باید از تیره «دولو» قاجار و از همسری عقدی انتخاب میشد. اما ناصرالدینشاه برخلاف این قانون، نخست، قاسم میرزا پسر فروغالسلطنه را برای مقام سلطنت پس از خود برگزید اما او درگذشت و دوباره از روی علاقه به جیران تجریشی فرزند دیگر او را به ولایتعهدی برگزید که او هم درگذشت. با فوت این دو پسر، قانون سلطنت فقط با شرایط مظفرالدینشاه جور درمیآمد.
مسعود میرزا با آنکه بزرگتر بود، از مادری غیرقاجاری و صیغهای متولد شده بود. کامران میرزا نیز با آنکه از همسری عقدی و قاجاری (منیرالسلطنه) به دنیا آمده بود، چند ماهی از مظفرالدینمیرزا کوچکتر بود.
بنابراین ناصرالدینشاه، مظفرالدین میرزا را که کودکی 9 ساله، زردرو و بیمار بود، در سال 1277 به نیابت برگزید.
او از شکوهالسلطنه دومین زن عقدی ناصرالدینشاه در 14 جمادیالثانی 1269 ق در تهران به دنیا آمده بود و پس از این انتخاب به مدت 36 سال در دارالحکومه تبریز تمرین سلطنت کرد تا آنکه یک روز مانده به پنجاهمین سال سلطنت ناصرالدینشاه به طور ناگهانی وارد تهران شد.
ناصرالدینشاه روز جمعه 17 ذیقعده سال 1313 ق در بقعه حضرت عبدالعظیم به ضرب گلوله میرزا رضا کرمانی کشته شد و مظفرالدین میرزا وقتی با تلگراف امینالسلطان از فوت ناصرالدینشاه باخبر شد، صبح یکشنبه 25 ذیحجه بدون تشریفات خود را به پایتخت رساند.
او زمانی رشته فرمانروایی و مملکتداری را دست گرفت که مقدمات نهضت سیاسی و فکری روشنفکران و آزادیخواهان ایران طی میشد تا نخستین جریان نهضت انقلابی شکل بگیرد و سلطنت مطلقه را به سلطنت مشروطه مقید کند.
سیاستهای روس و انگلیس، اعطای امتیازات، استقراض از خارج، توقف روند تولید و صنعت در کشور، استبداد ناصرالدینشاه و سفرهای پیاپی او به فرنگ و... به همراه گزارشات متعددی که از نحوه مملکتداری دیار فرنگ به گوش ایرانیان میرسید، آنها را به فکر واداشت و بر آن داشت تا به دنبال قانون، دموکراسی و تجدد باشند.
اندیشههای روسو و منتسکیو دو تن از اندیشمندان قرون 18 و 19 اروپا به انقلابهای مشروطهای ختم شد که انقلاب قرن 17 انگلستان، تدوین بیانیه استقلال امریکا، انقلاب 1789 فرانسه و انقلاب 1905 روسیه مهمترین آنها هستند.
ورود افکار جدید به ایران، تعدادی را برانگیخت تا تجدیدنظر در امور سیاسی را پیش گیرند.
قائممقام فراهانی، امیرکبیر، میرزاحسینخان سپهسالار و امینالدوله درصدد اصلاح برآمدند و میرزاصالح شیرازی، میرزاملکمخان و مستشارالدوله به دنبال آن رفتند تا تخت پادشاهی را به زیور قانون بیارایند.
تاسیس عدالتخانه
به دنبال حرکتهای نوخواهانه روشنفکران، مردم به فکر عدالتخانهای افتادند که در آن به مظالم رسیدگی شود. جرقهای که در بطن جامعه زده شد تا 24 ذیحجه 1313 شعله افکند و شاه جدید را که از صحبتهایش در بدو ورود به پایتخت بوی تجدد به مشام میرسید به صدور فرمان عدالتخانه پس از اقدامات عینالدوله، وادار کرد: «جناب اشرف اتابک اعظم، چنان که مکرر این نیت خودمان را اظهار فرمودهایم، ترتیب و تاسیس عدالتخانه دولتی برای اجرای احکام شرع مطاع و آسایش رعیت از هر مقصود مهمی واجبتر است بالصراحه مقرر میفرماییم برای اجرای این نیت مقدس قانون معدلت اسلامیه که عبارت از تعیین حدود و اجرای احکام شریعت مطهره است باید در تمام ممالک محروسه ایران عاجلاً دایر شود، بر وجهی که میان هیچ یک از طبقات رعیت فرقی گذاشته نشود و در اجرای عدل و سیاسات به طوری که در نظامنامه این قانون اشاره خواهیم کرد، ملاحظه اشخاص و طرفداریهای بیوجه قطعاً و جداً ممنوع باشد. البته به همین ترتیب کتابچه نوشته مطابق قوانین شرع مطاع فصول آن را ترتیب و به عرض برسانید تا در تمام ولایات دائر و ترتیبات مجلس آن هم بر وجه صحیح داده شود و البته این قبیل مستدعیات علمای اعلام که باعث مزید دعاگویی ماست، همه وقت مقبول خواهد بود. همین دستخط ما را هم به عموم ولایات ابلاغ کنید. شهر ذیالقعده 1323.»
این فرمان و فرمانهای دیگری که مظفرالدینشاه برای تغییر رژیم سیاسی ایران صادر کرد، تنها برگ برندهای است که او را بهرغم خصایلش به نیکنامی شهرت داده است.
تاریخ او را فردی سادهلوح، سهلالقبول، متلونالمزاج، مسخره و مضحکهپسند به خلوت میشناسد که از لحاظ فکر، کودکی سالخورده بیش نبود. در دوره او «امور سلطنت با میل عملهجات خلوت با وزرای خودغرض اداره میشد. خلوتیان پادشاه گویا از پستفطرتان و پستنژادان و بیتربیت و بداخلاقان انتخاب شده بودند. از این رو وضع دربار ملاعبه بود. پادشاه شخصاً با آن همه تعلیم و تربیت دارای هیچ علم نبود و از اطلاعات سیاسی و تاریخی و غیره که لازمه جهانداری است، بیبهره بود و از این رو مآلبینی و عاقبتاندیشی، حتی برای خود و اخلاف خویش، هم به خاطرش خطور نمیکرد.»
«چون این پادشاه را شخصاً قوه متصرفه در مهام امور جمهور نبود اگر وزیری کاردان و کافی او را دچار میشد، و خلوت او را صاف و پاک میکرد، رشته امور به این قسمتها از هم نمیگسیخت. در عهد این پادشاه در هیچ شعبهای از شعبات دولتی و ملکی اصلاحنشده بلکه نسبت به ایام پدرش تمام خرابتر گردید. حکومت علانیه حراج و القاب و نیاشین و فرامین به دست کهنهفروشان داخله و خارجه آشکارا و به معرض بیع میرسید. اعتبار دستخط و فرامین دولتی یکدفعه زایل گردید.»
در دوره او اتفاقات ناگواری بر ایران حادث شد: «در عهد ایران پادشاه آنچه رسماً از ایران کاسته شد هیرمند (فیضانرود) بود که در تصفیه سرحدی سیستان و افغان قطع گردید و عثمانی هم به دعوی سرحدی به خاک ایران قدری تجاوز نمود. بحرین علناً خودسر یا زیر بار انگلیس رفت. چند بندر و جزیره کوچک هم در خلیج فارس و برخی مقامات نیز در بلوچستان از ایران موضوع [جدا] شد. امتیازات بسیار مضر به خارجه داد منجمله تجدید امتیاز راهآهن به روس، بانک آلمان، حفر شوش کهن برای آثار عتیقه به فرانس [فرانسه]، معادن نفت قصر به انگلیس و غیره. اگرچه گفتوگوی بعضی از این امتیازات در زمان ناصرالدینشاه شد ولی اتمام و اجرایش در عهد این پادشاه بود. هرگاه چشم از همه اینها پوشیده شود، قبول شرایط استقراض که پنجه روس را به جسم ایران جای داد، در اضمحلال این سلطنت کافی بود. در سال 1324 با نیکنامی تمام این پادشاه صافی درون خوشعقیدت ترک جان و جهان فرمود.»
فرمان مشروطه
صدور فرمان مشروطه باعث شد مظفرالدینشاه بهرغم بدنامیهای تاریخیاش، بتواند چهره موجهی هم از خود در تاریخ برجا بگذارد. او که پیشرو ورود نخستین دوربین فیلمبرداری و نمایش فیلم در ایران است، در مقابل دوربین سینما ظاهر شد و میرزا ابراهیمخان عکاسباشی (1294- 1253) سیمای او را ضبط کرد. این تصویر، سیمای عامل تشریفاتی واقعه مشروطه است که از نخستین انقلاب ایران حکایت دارد. صدای او نیز که بر صفحههای مسی ضبط شد، به نوعی صدای مشروطه است.
مخبرالسلطنه میگوید: «مظفرالدینشاه مزاجاًً دموکرات بود، روزی مرا به فرحآباد خواست رفتم، در ایوان راه میرفت. جز سید بحرینی کسی نبود نوبتی به من نزدیک شدند. آهسته سوال فرمودند ژاپن مجلس دارد؟ عرض کردم هشت سال است...» با توجه به توضیحی که هدایت در پاورقی ذیل همین پرسش میدهد و با آن گونه روایتهایی که تاریخ از او دارد، به نظر میرسد گرایش مظفرالدینشاه به تاسیس عدالتخانه از روی دانش و علم سیاست نبوده. او چونان کودکی از رعد و برق آسمان میترسید و به زیر عبای سید بحرینی میخزید تا جانش در امان بماند. با این حال «این پادشاه [که] ... بذال (ولخرج) و منتها درجه جبان بود از اعتصاب اموال رجال و متمولین مملکت و قتل نفس، برخلاف پدر اجتناب مینمود. جنبیت پادشاه عاقبت به حال ایران مفید واقع گردید که به یک جنبش ملی، مشروطیت سلطنت را تسلیم نمود. این پادشاه عاقبت به خیر شد و در آخر عمر جلب نام نیک کرد و محبوبالقلوب رعایای خویش بلکه عامه نوعخواهان عالم گردید.»
در حالی که صدای مشروطه با قوت هر چه تمامتر در گستره شهر میپیچید سلامت جسمانی مظفرالدینشاه روز به روز کمتر میشد. عینالدوله صدراعظم تقریباً توانسته بود به دلیل کسالت مظفرالدینشاه تمامی اختیارات را در دست بگیرد.
در مرحلهای از پیشروی نهضت مشروطه سیدمحمد طباطبایی یکی از رهبران انقلاب به مظفرالدینشاه نوشت: «اعلیحضرتا مملکت خراب، رعیت پریشان و گدا، دست تعدی حکام و مامورین بر مال و عرض و جان رعیت دراز، ظلم حکام و مامورین اندازه ندارد. از مال رعیت هر قدر میلشان اقتضا کند میبرند، قوه غضب و شهوتشان به هر چه میل و حکم کند، از زدن و کشتن و ناقص کردن اطاعت میکنند. این عمارت و مبلها، وجوهات و املاک در اندکزمان از کجا تحصیل شده، تمامی مال رعیت بیچاره است. این ثروت همان فقرای بیمکنتاند که اعلیحضرت بر حالشان مطلعید. در اندکزمان از مال رعیت صاحب مکنت و ثروت شدند. 10 هزار رعیت قوچانی از ظلم به خاک روس فرار کردند.»
«اعلیحضرتا، تمام این مفاسد را مجلس عدالت یعنی انجمنی مرکب از تمام اصناف مردم که در آن انجمن به داد عامه مردم برسند... شاه و گدا در آن مساوی باشند... فواید این مجلس را اعلیحضرت همایونی بهتر از همه میدانند. مجلس اگر باشد این ظلمها رفع خواهد شد، خرابیها آباد خواهد شد، خارجه طمع به مملکت نخواهد کرد، سیستان و بلوچستان را انگلیس نخواهد برد، فلان محل را روس نخواهد برد، عثمانی تعدی به ایران نمیتواند بکند.»
«اعلیحضرتا 30 کرور نفوس را که اولاد پادشاهند اسیر استبداد یک نفر نفرمایید. برای خاطر یک نفر مستبد چشم از 30 کرور فرزندان خود نپوشید...» اما این نامه به شاه نرسید و عینالدوله از قول شاه بیمار نوشت: «ما به اتابک دستور دادیم خواستهای شما را به انجام رساند. شما هم اشرار را به اندرز خاموش گردانید و شورش و آشوب را فرو نشانید و چنان نکنید که خشم ما همگی را فراگیرد.» و ناصرالملک قراگزلو را برانگیخت تا در نامهای به طباطبایی بنویسد: «مشروطه برای ملت بیسواد ایران که از آن چیزی نمیداند زود است.» به دنبال سختگیریهای عینالدوله بر مشروطهطلبان، ملیون در مسجد شاه اجتماع کردند، عدهای از علمای تهران به قم رفتند و عده کثیری از کسبه و اصناف در سفارت انگلستان بست نشستند. روز به روز بر عده پناهندگان سفارت افزوده شد تا آنکه سفارت انگلیس رسماً به میانجیگری پرداخت. شاه رنجور در صاحبقرانیه بیخبر بود و وقایع را جریانی موقت و زودگذر میدانست. با دخالت سفارت انگلستان از کنه ماجرا آگاه شد و در 14 مرداد 1285 فرمان مشروطیت را صادر کرد:
«...در این موقع که اراده همایون ما بر این تعلق گرفت که برای رفاهیت و امنیت قاطبه اهالی ایران و تشییه و تایید مبانی دولت اصلاحات به مرور در دوائر دولتی و مملکتی به موقع اجرا گذارده شود، چنان مصمم شدیم که مجلس شورای ملی از منتجنین شاهزادگان قاجاریه و علما و اعیان و اشراف و ملاکین و تجار و اصناف به انتخاب طبقات مرقومه در دارالخلافه تهران تشکیل و تنظیم شود... بدیهی است که به موجب این دستخط مبارک، نظامنامه و ترتیبات این مجلس و اسباب و لوازم تشکیل آن را موافق تصویب و امضای منتجنین از این تاریخ معین و مهیا خواهد نمود که به صحه ملوکانه رسیده و بعونالله تعالی مجلس شورای ملی مرقوم که نگهبان عدل است، افتتاح و به اصلاحات لازمه امور مملکت و اجرای قوانین شرع مقدس شروع نماید- صاحبقرانیه، به تاریخ 14 جمادیالثانیه 1324 هجری در سال یازدهم سلطنت ما.»
در این فرمان نامی از توده و اکثریت مردم، به ویژه طبقه کشاورز و کارگر یعنی ملت به میان نیامده بود. در نتیجه زعمای پناهندگان شب 17 جمادیالثانی در خانه مشیرالدوله تشکیل جلسه داده، از صدراعظم خواستند فرمان دیگری در تکمیل فرمان مشروطه از طرف شاه صادر شود. شاه نوشت: «جناب اشرف صدراعظم- در تکمیل دستخط سابق خودمان مورخه 14 جمادیالثانیه 1324 که امر و فرمان صریحاً در تاسیس مجلس منتجنین ملت فرموده بودیم مجدداً برای آنکه عموم اهالی و افراد ملت از توجهات کامله ما واقف باشند، امر و مقرر میداریم که مجلس مزبور را به شرح دستخط سابق سریعاً دایر نموده بعد از انتخابات اجزای مجلس فصول و شرایط نظام مجلس شورای اسلامی را مطابق تصویب و امضای منتجنین به طوری که شایسته مملکت و ملت و قوانین شرع مقدس باشد، مرتب بنمایید.»
نظامنامه انتخابات
پس از این فرمان نوبت به تدوین نظامنامه انتخابات رسید. صنیعالدوله، محتشمالسلطنه، مشیرالملک، موتمنالملک و مخبرالسلطنه تعیین شدند تا نظامنامه را بنویسند. مخبرالسلطنه مینویسد: «در نظامنامه قرار شد 60 نفر از تهران انتخاب شوند، 60 نفر از ولایات و به مجرد حضور نمایندگان تهران مجلس دایر و رسمی شود، نظامنامه به دستخط رسید، به نیرالدوله حاکم تهران داده شد، اجرا کند، هی هفته گذشت اقدامی نشد. شاه در دوشانتپه است. من به دوشانتپه رفتم. مشیرالملک را ملاقات کردم. گفتم چه شد؟ گفت: حاکم نظامنامه را نمیفهمد. گفتم چه خواهید کرد؟ گفت حاشیه خواهم نوشت. گفتم اگر نظامنامه را نفهمد حاشیه را هم نخواهد فهمید ماند معطل، گفتم من حاشیه کناری مینشینم توضیحات میدهم گفت میکنی؟ گفتم بلی و بر این قرار گرفت. مظفرالدینشاه سخت نالان بود، دکتر دامش آلمانی را برای معالجه خواسته بودند و نظر به اعتماد شاه 40 روز من در دربار خوابیدم و ترجمه دستور دکتر میکردم. معلوم بود که حال شاه بهشدنی نیست.» وقتی نظامنامه تدوین یافت، شاه آخرین روزهای عمر خود را سپری میکرد. مشروطهطلبان در پی آن بودند تا شاه را برای امضای قانون اساسی زنده نگه دارند. شاه رنجور که از کودکی از بیماری خونی و کلیوی رنج میبرد و پس از جلوس بر تخت سلطنت حکیمالملک پزشک مخصوصش گفته بود که فقط تا چهار سال دوام خواهد آورد (اما او 11 سال دیگر عمر کرد) دیگر نه حال سفر داشت و نه وضعیت جسمانیاش به او این اجازه را میداد. مخبرالسلطنه که 40 شب نزد او سپری کرد مینویسد: «40 شب من مجاور گلستان بودم و جهنم میگذشت. یک شب تا صبح پای رختخواب شاه نشستم و از ژاپن حکایت کردم، بیشتر هم حسبالامر از درختها صحبت کردم. گاهی تصور میرفت شاه خوابش برده باشد، سکوت میکردم و آرزوی فرار، این طور نبود میفرمودند بگو. روز به روز حال شاه بدتر و رقتآور [تر میشد]، دکتر دامش اظهار کرد که شاه هفتهای دیگر دوام نخواهد کرد و قانون اساسی حاضر نبود. دکتر را حاضر کردم که شاه را به هر تدبیر نگاه بدارد و کلاً مشغول نوشتن قانون اساسی شدند. توطئه اغتشاشی دیده شده بود، سادات لاریجانی چماق زیر عبا داشتند، سپردم فراشها مراقب باشند. چماقها که از زیر عبا درآمد، حکم کردم سادات لاریجانی را از حوزه بیرون کردند. میرزاآقاخان نامی سراسیمه وارد حوزه انتخاب شد که این طور که نظار نشستهاند قانونی نیست، دست او را گرفتم و از دریچه بیرون انداختم و اینکه در مجلس در دفاع گفتم به چوب استبداد انتخابات را انجام دادم، من سعی در انجام کار داشتم که فرصت از دست نرود والا کی در آن موقع به جزییات آشنا بود و اگر به تعلل میگذشت، مظفرالدینشاه از دست میرفت و مشکل بود وسیله انتخابات به دست بیاید.» وقتی قانون اساسی- که ابتدا آن را نظامنامه اساسی میخواندند- در 51 ماده تهیه شد کشمکش میان ولیعهد و مشروطهخواهان بیشتر شد. او قدغن کرده بود کسی به دیدار شاه برود و حتی تعداد پزشکان را هم کم کرده بود تا شاه پیش از امضای قانون اساسی وداع گوید. دکتر خلیلخان اعلمالدوله پیشنهاد داد به بهانه معاینه مظفرالدینشاه نظامنامه را به رویت شاه رسانده امضایش را بگیرد. سرانجام در روز 14 ذیقعده 1324 قمری شاه قانون اساسی را امضا کرد و شب همان تاریخ جهان فانی را بدرود گفت. مخبرالسلطنه که تا آخرین روزها در کنارش بود نوشته است: «دو روز قبل از فوت بنا شد شاه را پاشویه کنند. طاس و طشت حاضر شد. حال شاه تنفرآور است. پاها جوشکرده و از همه بدن ادرار خارج میشود. از چند نفر که حاضر بودند و اولی به تصرف کسی رغبت نکرد. من خجالت کشیدم دست بالا کردم و پای شاه را شستم.»
منابع...............................................................
1- تاریخ بیداری ایرانیان، ناظمالاسلام کرمانی
2- خاطرات و خطرات، مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه)
3- ایران در دوره سلطنت قاجار، علیاصغر شمیم
4- تاریخ مشروطیت ایران، احمد کسروی
منبع: روزنامه شرق
تصمیم کی روش در قبال رحمتی با استقبال عمومی مطبوعات و کارشناسان فوتبال ایران توام شده و آنها اصول گرایی سرمربی تیم ملی را تحسین می کنند
2013/1/22 10:12:00
![کارلوس کی روش](http://u.goal.com/199700/199723hp2.jpg)
سایت گل - کارلوس کی روش در مصاحبه با برنامه نود با خونسردی هرچه تمام تر روی تصمیم سید مهدی رحمتی صحه گذاشت و تاکید کرد کار رحمتی در تیم ملی به پایان رسیده است و او از بین 34 بازیکن انتخاب شده جانشین گلر شماره یک تیم ملی را بیرون خواهد کشید.
نکته مهم در حرف های کی روش اما ذکر این نکته بود که : اگر برای رحمتی مهم بود حتما قبل از خداحافظی ما در در جریان می گذاشت... که این مسئله و اعلام ناگهانی خبر لابد باعث عصبانیت کی روش شده است و او این واکنش را در قبال این رفتار انجام داده است.
جالب اینکه تصمیم کی روش در قبال رحمتی با استقبال عمومی مطبوعات و کارشناسان فوتبال ایران توام شده و آنها اصول گرایی سرمربی تیم ملی را تحسین می کنند. ...
البته در این بین نظر دیگری هم هست . این که ستاره ها مهمترین عناصر فوتبال هستند و اتفاقاتی مثل این احتیاج به پیگیری های کوچکی داشت و می توانست با دخالت و پدری سرمربی تیم ملی به سادگی حل بشود . چیزی که نفعش به تیم ملی می رسید چراکه حداقل فعلا رحمتی بی جانشین به نظر می رسد. این صاحب نظران متفق القول اظهار میکنند که در شرایط فعلی تغییر در اسکلت تیم ملی به نفع این تیم نیست خصوصا این نوع تغییر که هماهنگی بین دفاعها و دروازه بان نیاز به زمان داشته و اساسا مشخص نیست هماهنگی مدنظر سرمربی تیم ملی در کوتاه مدت بوجود بیاید
با توجه به قطعیت برخورد با رحمتی که از این به بعد پسوند سابق را باید به صفت دروازه بان تیم ملی اش چسباند ؛ سایت گل از شما انتظار قضاوت و داوری دارد. آیا این روش برخورد با دروازهبان تیم ملی که یکی از مهم ترین چهره های فوتبال ایران در چتندسال گذشته محسوب می شود صحیح است؟ آیا اگر شما جای کی روش بودید نرمش پیشه نمی کردید؟
برای ما بنویسید...
معرفي يك دورگه ديگر/ محمد داوري، دروازهبان ايراني در بوندسليگا
+ نوشته شده در جمعه ششم بهمن 1391 ساعت 17:17 شماره پست: 16
سال 2006 و در جام جهانی آلمان بهعنوان تماشاگر، بازی تیمهای ملی ایران و پرتغال را در ورزشگاه فرانکفورت دیدم. تجربه فوقالعادهای بود
![دانيال محمدداوري](file:///C:/Documents%20and%20Settings/Administrator/Desktop/New%20Folder/%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%D9%8A-%D9%8A%D9%83-%D8%AF%D9%88%D8%B1%DA%AF%D9%87-%D8%AF%D9%8A%DA%AF%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D8%AF%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%8A-%D8%AF%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%B2%D9%87%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%8A%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%8A-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D9%88%D9%86%D8%AF%D8%B3%D9%84%D9%8A%DA%AF%D8%A7_files/193498hp2.jpg)
سايت گل- در همين روزهايي كه درهاي فوتبال ايران دوباره به روي دروازهبانهاي خارجي باز شده، بد نيست بدانيد كه يك دروازهبان ايرانيالاصل در بوندسليگاي2 مشغول بازي است.
دانیال محمد داوری یکی ديگر از بازیکنان دورگهاي است که در رقابتهای باشگاهی آلمان بازی میکند. او كه پدري ايراني و مادري لهستاني دارد، دروازهبان تیم فوتبال آینتراخت برانشویگ از دسته دوم آلمان است. گفتوگوي كوتاه اين دروازهبان ايرانيالاصل را به نقل از مجله اینترنتی جهان و ورزش، در سايت گل بخوانيد.
خودت را برای ايرانيها بيشتر معرفی میکنی؟
اسم من دانیال محمد داوری است و 24 ساله هستم. من در گیسن در نزدیکی فرانکفورت زندگی میکنم. اینجا متولد و بزرگ شدهام. پدرم ایرانی و مادرم لهستانی است. فوتبال بهسرعت تبدیل به یکی از مهمترین بخشهای زندگی من شد. البته به بسکتبال و تنیس هم علاقه خاصی دارم.
کجا فوتبال را آغاز کردی؟
از 6 سالگی بازی فوتبال را شروع کردم. نخستین باشگاهم «اس. وی گاربنتیش» نام داشت. یک باشگاه بسیار کوچک که برای سالها در آن فوتبال بازی کردم. پس از 4 سال برای گیسن بازی کردم و بعد هم به ماینتس رفتم. در این تیم بوندسلیگایی نخستین تجربه حرفهای خود را بهدست آوردم. دوران آموزندهای بود. اکنون عضو باشگاه آینتراخت براونشویگ در دسته دوم لیگ آلمان هستم.
در ایران زندگی یا به سرزمین پدریات سفر کردهای؟
تمام خانواده پدریام در تهران زندگی میکنند. من بارها آنها را دیدهام و واقعا خوشحالکننده بود که به سرزمین دوم خود سفر کردهام. خیلی ناراحتکننده است که فرصت ندارم که بیشتر به ایران سفر کنم.
دوست داری روزی در تیم ملی ایران بازی کنی؟
این افتخار بسیار بزرگی برای من خواهد بود که برای تیم ملی ایران بازی کنم. فکر میکنم کل خانوادهام به این موضوع افتخار کنند.
اطلاعاتی درباره فوتبال ایران یا بازیکنان ایرانی داری؟
بازیکنانی که قبلا در لیگ آلمان بازی کردهاند برایم شناختهشده هستند. بازیکنانی مانند علی دایی، وحید هاشمیان، کریم باقری، فریدون زندی، علی کریمی، اشکان دژاگه و... را ميشناسم. سال 2006 و در جام جهانی آلمان بهعنوان تماشاگر، بازی تیمهای ملی ایران و پرتغال را در ورزشگاه فرانکفورت دیدم. تجربه فوقالعادهای بود، اما متاسفانه ایران آن بازی را 2 بر صفر باخت.
به گزارش خبرنگار ورزشي باشگاه خبرنگاران چندی پیش هواداران مسی و رونالدو که به شدت پیگیر مسائل خصوصی این دو بازیکن هستند به رازی عجیب پی بردند آن ها دریافتند که کریستیانو رونالدو 869 روز از مسی بزرگتر است و جالب این که کریستیانو رونالدو جونیوز پسر رونالدو نیز 869 روز از تیاگو پسر مسی بزرگتر است. جونیور در 17 ژوئن 2010 و تیاگو در 2 نوامبر 2012 به دنیا آمده اند./آق
انواع بوس ... تو كدومشو به من میدی ؟!
+ نوشته شده در سه شنبه سوم بهمن 1391 ساعت 22:27 شماره پست: 14
بوسه ابتکاریست از طبیعت برای زمانی که احساس در کلام نمی گنجد
انسان به سه بوسه تکمیل میشود ،
بوسه ی مادر که با آن پا به عرصه ی خاکی میگذاری ،
بوسه ی عشق که یک عمر با آن زندگی میکنی ،
بوسه ی خاک که با آن پا به عرصه ی ابدیت میگذاری
*************************************************************
بوسه یعنی لذت دلدادگی ، لذت از شب لذت از دیوانگی ،
بوسه آغازی برای ما شدن ، لحظه ای با دلبری تنها شدن ،
بوسه آتش می زند بر جسم و جان ،
بوسه یعنی عشق من با من بمان
*************************************************************
گرچه از دوری این فاصله ها مایوسم ، از همین فاصله دور تورا می بوسم
امید نگاهت ، ایستادن روی شانه هایت ، سر نهادن گونه های زیبایت را ،
بوسه دادن مرا ، خوش تر از این آرزویی است
*************************************************************
بی تو دنیا رنگی ندارد ، خنده با من انسی ندارد
کاش می شد بودی کنارم ، گرچه آهم سودی ندارد ،
بوسه می دادی نغمه ام را ، چون که شعرم نائی ندارد
*************************************************************
کاش میشد
بوسه ها را قاب کرد
مثل نامه سوی هم پرتاب کرد
کاش میشد عشق را تقسیم کرد
مثل تک شاخه گلی تقدیم کرد .
*************************************************************
من مست غم عشقم با خنده خمارم کن ، صیاد اگر هستی با بوسه شکارم کن
تو آن فرشته ای که وقتی در فصل بهار راه می روی ، برگ درختان انتظار پاییز را می کشند تا جای پاهایت را بوسه بزنند
*************************************************************
هنوز هم در کوچه های خلوت عاشقی ، در میان سکوت
بوسه هایمان زندگی می کنم
شاید رهگذری مژده ای از رویای ماندگار و عشق جاودانه ام ، به همراه بیاورد .
*************************************************************
عشق یعنی التماس و انتظار
عشق یعنی بوسه ای بر دست یار
عشق یعنی پا و دل دنبال تو
عشق یعنی هرچه دارم مال تو
عشق یعنی خال و ابروی کمان
عشق یعنی یک تیمم یک نماز
عشق یعنی تا ابد با من بمان
*************************************************************
چه بسیار نگاه ها در جهان سرگردانند که در چشمی جای گیرند و چه بسیار فریادهایی که بر سنگ خاموش بوسه می زنند
*************************************************************
شب برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد ، با سبدی پر از
بوسه هم خواهم آمد ، و آن را قبل از چیدن روی گونه هایت می کارم تا بدانی تا ابد دوستت دار
*************************************************************
عشق را از ماهی بیاموز که چه بی پایان آب را پر از
بوسه های بی پاسخ میکند
*************************************************************
گفتی که می بوسم تو را ، گفتی تمنا می کنم ، گفتی اگر بیند کسی ، گفتم که حاشا می کنم
گفتی اگر از پای خود زنجیر عشقت وا کنم ، گفتم ز تو دیوانه تر دانی که پیدا می کنم
*************************************************************
با تو پر شور و نشاطم ، تو هیاهوی نگاتم ، تو یه آواز قشنگی ، من تو آهنگ صداتم ، مثل خنده رو لباتم ، مثل اشک رو گونه هاتم ، تو رو می بوسم انگار ، شاعر شعر چشاتم
*************************************************************
اس ام اس اورژانسی : همین الان که داری مسیج می خونی ، خودت رو ماچ کن ، دلتنگت شدم!
یک ماچ خصوصی به لبم اهدا کن ! ای دولت عشق در لبانت! لطفا. اصل چهل و چهار را اجرا کن
بوسیدن قول ماندن نیست شروع با هم بودنه. درک و هم را فهمیدن و حس به هم رسیدنه
*************************************************************
انواع بوس:
1.بوس صورت : دوست داشتن
2. بوس پیشانی : آرامش
3.بازو : شوخی كردن
4.لب : عاشق بودن
5. گردن : نیاز داشتن
تو كدومشو به من میدی ؟!
قلعه سردار یکی از مکانهای مشهور در شهرستان بوکان میباشد که با قدمتی تاریخی مورد توجه بیشتر اهالی این شهر در طول تاریخ بوده،این قلعه در سال ۱۲۸۵هجری قمری توسط سیف الدین خان مکری فرزند عزیزخان مکری وزیرجنگ ناصرالدین شاه قاجار ساخته شدهاست.[۱]
محتویات |
معماری عمارت
این قلعه ۱۳ متر ارتفاع دارد و مصالح استفاده شده در آن ساروج، خاک رس، خاک سفید، آجر و چوب است. طول قلعه ۳۰ متر و عرض آن ۲۵ متر و دارای ۶ شاه نشین روی ۹ ستون به ارتفاع ۲ متر است.[۲]
تخریب
این بنای تاریخی باآغار انقلاب در ایران حدود سالهای ۱۳۵۷و۱۳۵۸ این قلعه تخریب میشود، وبالاخره درسال۱۳۸۹ به کلی نابود میشود.با تخریب این بنا جمعی از مردم بوکان در سال۱۳۹۰در نامه یی به امضای ۱۵۰ نفر از مردم و فعالان میراث فرهنگی شهر بوکان برای دادسرای عمومی و انقلاب این شهر خواستار توقف فوری عملیات تخریب و درصورت نیاز، بازداشت متهمان و تخریب کنندگان شده اند.[۳]
منابع
- ↑ تاریخ فرهنگ و ادب موکریان،جلد اول، تألیف مرحوم ابراهیم افخمی (کتاب)
- ↑ روزنامه اعتماد بند توضیحی عمارتشماره ۲۲۴۳ به تاريخ ۱/۶/۹۰، صفحه ۱۳ (جامعه)
- ↑ روزنامه اعتمادشماره ۲۲۴۳ به تاريخ ۱/۶/۹۰، صفحه ۱۳ (جامعه)
پیوند به بیرون
- خبر فارسی نارضایتی مردم بوکان از مسولان و میراث فرهنگی
منشاء کرد
+ نوشته شده در سه شنبه سوم بهمن 1391 ساعت 22:5 شماره پست: 12
قبل از اینکه در باره منشاء نژاد اکراد صحبت شود بهتر خواهد بود بدانیم چرا این طایفه را کرد مینامند ؟ و لفظ کرد از کجاست ؟ کتابهای تاریخی جدید و نژاد شناسی قدیم و جدید نظیر نوشته های تورودان ژن Thureau.Gin درایورdriver و پروفسور مینورسکی و همچنین گزنفون سردار و معرف معروف یونانی و استرابون و سرمارک سایس و نیز کتیبه های آشوری از فلاتی بنام Kardaka وطوایفی بنام کورتی Kortti که ساکن آنند صحبت میکنند و تا با مروز که آنرا دنبال مینمایند آن سرزمین حوضه بالای دجله و فرات و ناحیه کوه “جودی”و میان موش و دیاربکر و سرچشمه های زاب کبیر و ضغیر و کوههای زاگروس و مردم آن را “کردان”امروزی میدانند و این مطلب تقریبا “مسلم شده که از چنین هزار سال باین طرف هیچگونه تغییر و تبدیلی در ساکنان آن سرزمین صورت نگرفته است . با این حساب گوتی ها ،کورتی ها و قردوها و بقولی که منسوب به یونانی ها است کردوئن ها بگفته ارامنه کردوخ ها هم یکی بوده و همان اکراد امروزی میباشند. نظامی شاعر بلند آوازه ایران میفرماید: گر شد پدرم به نسبت جد یوسف پســـر زکی محمد گر مادر من رئیسه کـــرد مادر صفتانه پیش من مرد و این نظریه را دانشمند ان متبحر یچون همارتون (HOMARTON) و نولدکه (NOLDKE) و وایسباخ (WAISSBACK) تایید نموده و میگویند قوم کورتی که مورخان یونان قدیم در جزء طوایف ماد و پارس نام برده اند همین کرد فعلی است.نوشته های اردشیر بابکان سر سلسله ساسانیان و سایر مورخین عرب و ایرانی را دلیل این ادعا بیان میکنند. راسیک و دراور مستشرقین معروف این منظور را چنین بیان میکنند (در طول تاریخ تا آنجا که بیش از سه هزار سال به عقب برمیگردد. در هر جا به نامهای گوتی یا کورتی ، خالدی الکردی ،کاردا ، کار توخی، سیرتی غوردیای ، غوردوئه تی ، کارتاوایه ، کارداک ،……. برمیخوریم باید بدانیم همه آنها اجداد کردهای امروزی را تشکیل می داده اند و همین نام را به سرزمین خود که عبارت ازهمان مناطق فوق الذکر باشد داده اند ).ا.م دیاکو نوف در کتاب تاریخ ماد مینویسد: واژه کوتی فقط در هزاره سوم و دوم قبل از میلاد معنی و مفهوم داشته است و بیک گروه معینی اطلاق میشده که در مشرق و شمال غربی لولوبیان (سراسراراضی که از دریاچه اورمیه تا بخشهای علیای رود یاله ممتد بود ، گفته میشد که همان ناحیه شهرهای کنونی میاندواب و بانه و سلیمانیه و ذهاب و سنندج است) و در خاک آذربایجان کنونی و کردستان زندگی میکردند و در هزاره اول قبل از میلاد همه “اورارتوئیان” و مردم “ماننا” و”ماد” را”کوتی”مینامیدند و فقط گاهی در کتیبه های نظیر کتیبه “سارگوم دوم” مادهای ایرانی زبان از “کوتیان”مشخص و ممتاز گشته اند. عده ای دربعضی ازکتابها به استنادقرآن کریم درموردطوفان نوح وبساحل رسیدن کشتی حضرت نوح درکنارکوه “جودی” می نویسندهمان زمان اقوامی که دراطراف همین کوه زندگی می کرده اند،گوتی نام داشته اند و نام خود راهم بدان داده بوده اند که امروز با تغییر لفظ گوتی،جودی شده است. “ابن قتیبه”درکتاب “عیون الاخبار”مینویسد:اولین آبادی که پس ازطوفان نوح ساخته شده”بقردی”بودکه نامش درسوق الثمانین است ووجه تسمیه آن چنین است”نوح چون ازکشتی بیرون آمدآنجارابنانهادوبرای هریک از مردانی که باوی به کشتی پناه برده بودند خانه ای ساخت وچون هشتادنفربودندآنجارا”سوق الثمانین”خواندند. نظریه دیگردراینباره متعلق به فون لوشان است”می گویددر2500 سال قبل ازمیلاد آریائیها به ایران آمده اندو قسمتی ازآنها به فارس رفته ودسته دیگربه کوههای زاگروس رفته وطایفه طایفه شده بنامهای لولو،گوتی، کوسی،مانائی ،کاردوس،خالدی،کاردو وماد معروف شده اند. باتوضیحات فوق ومدارک وآثارموجود و کشف شده میشود بااطمینان گفت که برای تاریخ کرد و سابقه آن میتوان تاچند هزارسال پیش ازمیلاد به عقب برگشت که بقول دکتر”سپایرز”این رقم تاشش هزارسال قبل ازمیلادبه عقب برمی گردد و تابه آنجا میرسد که نخستین دوره به سال 3600قبل از میلادختم می شود که سلطنت “نارامسین” پسر”سارگون اول” پادشاه ” اکد ” بدست “گوتی”ها یا اکراد”آراراتی”منقرض گردید و سلاطین کردبیش از دوقرن برسرزمین “سومر،اکاد وعیلام”هم جزومتصرفات سلطنت “گوتی” یا اکراد قرارگرفت با توجه به یک چنین ماخذی است که نتیجه گیری این امرکه سابقه وجود سلطنت وحکومت دراکراد حکمرانی آنان(اکراد)درسرزمینهای جغرافیایی خودشان مربوط به خیلی پیش ازاین تاریخ است،کاملا منطقی وعلمی می نماید. چنانکه ماازپادشاهی بنام “سیراب” خبرداریم که پادشاه شاخه ای ازاکراد “لولوم ها”بود که خیلی پیش ازتاریخ قتح سومر”سومرواکد”بوده و نوشته های مختلفی هم که به آن اشاره کرده انداین نظریه را تائید میکنند، که البته ناقض نظریاتی نظیر اینکه میگویند :قدیمترین اثری که نام “کرد” بمیان آمده کتیبه “وارادنز”مربوط به 2272قبل ازمیلاد است، نمی شود بلکه مکمل و یاتصحیح کننده آنها میتوانند باشند.چنانکه باتوجه به اشاره “تورودانژن”Thuresll-Dangin که موردتائیدباستان شناسان و محققین این رشته است مطلب بیشترموردقبول قرار میگیرد. دکترسپانیررسابقه این امر راتا شش هزارسال قبل ازمیلاد درکوههای زاگروس تشخیص داده م”تاریخ ملتی که یگوید ن ترازکرد دراین سرزمین نشان نمی دهد”
نحوه یرمز کشایی خط میخی پارسی باستان
+ نوشته شده در جمعه بیست و نهم دی 1391 ساعت 15:19 شماره پست: 2
درود بر شما ، امروز نمي خوام زياده حرف بزنم چون مطلب امروز طولانيه و در مورد اين مطلب يكم بايد توضيح بدم . فقط اين رو بدونين كه مطلب امروز يه پيشكش به دوستداران زبان فارسي باستان ه ، خب ديگه وقتتون رو نمي گيرم ميرم سز اصل مطلب .
نمايشگاه كتاب امسال تو يكي از غرفه ها بصورت كاملا اتفاقي به انتشارات مهرنامگ برخوردم كه تو ليست كتابهاشون يك كتاب توجهم رو به خودش جلب كرد ، كتابي باعنوان :
راهنماي زبان فارسي باستان ( دستور زبان ، گزيده متون ، واژه نامه ) نوشته : دكتر چنگيز مولايي
كتاب رو كه باز كردم بنظرم بسيار جالب اومد و سريعا اون رو خريدم امروز مي خوام اين كتاب رو معرفي كنم و يك مطلب از مطالب اين كتاب رو براتون بنويسم .
اين كتاب داراي يك مقدمه و سه بخش به شرح زير است :
در مقدئمه كتاب ، به تفصيل ، درباره زبان فارسي باستان و مسائل مربوط به خط و نظام كتابتي آن بحث شده است .
در بخش اول ، دستور زبان فارسي باستان مطابق اصول و روشمتعارف زبان شناسي تاريخي – تطبيقي تاليف شده و ساخت هاي مختلف دستوري در هر مورد با ساخت هاي همسان و مشابه خود در زبان هاي اوستايي و سنسكريت ، با امعان نظر ، به صورت اصلي آن در هندواروپايي ، مقايسه شده است .
در بخش دوم ، گزيده اي از متون فارسي باستان مشتمل بر متن كامل پنج كتيبه آمده ، در گزينش اين متن ها بيشتر ، نياز دانشجويان كارشناسي ارشد رشته فرهنگ و زبان هاي باستاني و به تبع آن گنجاندن سرفصل درس مقدماتي « زبان فارسي باستان » مورد نظر بود . در حرف نويسي و آوا نويسي از روش رولاند كنت به لحاظ سادگي در امر آموزش فارسي باستان پيروي شده است .
در بخش سوم ، واژه نامه جامع فارسي باستان اختصاص يافته ، در اين بخش ، ذيل هر مدخل ، پس از ذكر معاني لغات و مشخصات دستوري لازم ، درباره ريشه و وجه اشتقاق واژه ها ، با مراجعه به تعابير و آراي دانشمندان بحث شده و گونه بازساخته آنها در هندواروپايي ، معادلشان در زبان هاي اوستايي و سنسكريت و بازمانده آنها در زبان هاي ايراني ميانه و فارسي دري آمده است .و . . .
در خاتمه كتاب ، فهرستي از لغات فارسي دري به ترتيب الفبايي تنظيم يافته و در مقابل هر لغت ، شماره صفحه يا صفحه هايي كه واژه در آن مورد بحث شده قرار گرفته است .
در اينجا لازم است سخن نويسنده كتاب را از قسمت پيش گفتار كتاب مستقيما نقل كنم ، چراكه سخن ايشان سخن بنده نيز بوده و مطمئنا سخن شما نيز هست :
" در پايان برخود فرض مي دانم از سركار خانم سپيده نوروزي ، مدير محترم انتشارات مهرنامگ ، به سبب ياوري هاي بي دريغ و تلاش بي وقفه ، در چاپ و نشر اين كتاب سپاسگذاري كنم . هم ايشان بودند كه مرا واداشتند تا يادداشت هاي پراكنده خود را سامان بخشم ، و در قالب كتاب حاضر ، به پيشگاه ارباب فضل و ادب و دوستداران فرهنگ و زبان هاي باستاني ايران تقديم كنم . توفيق ايزدي همواره دليل راهشان باد . "
نحوه رمز گشايي خط ميخي فارسي باستان
خط ميخي فارسي باستان پس از انقراض دولت هخامنشي از رواج افتاد و خواندن آن فراموش شد ؛ تا اينكه ، اخبار و گزارش هايي كه جهانگردان و سياحان اروپايي از اوايل قرن هفدهم ميلادي به اين سوي ، به هنگام سير و سياحت در شرق و بازديد از ويرانه هاي تخت جمشيد ، فراهم كرده بودند ، توجه دانشمندان اروپايي را به آن جلب نمود . در قرن هجدهم ميلادي ،چندين كتيبه به خط ميخي فارسي باستان در اروپا منتشر شد ، از آن جمله است رونوشت كامل يكي از كتيبههاي داريوش در تخت جمشيد ( DPC ) كه ، شاردن Chardin جهانگرد معروف فرانسوي ، در سال 1711 ، آن را منتشر كرد ؛ همچنين كتيبه اي از خشايارشا بر روي گلداني از سنگ مرمر كه كنت كايلوس Count Caylus ، در سال 1762 ، گزارشي درباره آن به محافل علمي آن روزگار ارائه نمود .
در سال 1765 ، كارستن نيبور Carsten Niebuhr رونوشتهاي دقيقتري از كتيبه سه زباني تخت جمشيد تهيه كرد و پس از بازگشت از شيراز ، در سال 1778 ، به انتشار آن پرداخت . نيبور از بررسي اين اسناد به خوبي دريافت كه ، كتيبه ها از چپ به راست و به سه گونه نظام خطي كاملا متفاوت از هم نوشته شده اند . چند صباحي بعد ؛ در سال 1798 م ؛ اولاف گرهارد تيخسن Olav Gerhard Tychsen پي برد كه اين سه نظام خطي متفاوت در كتيبه ها ، در حقيقت ، مبين سه زبان مختلف هستند و نشانه ميخ مانند موربي كه در ساده ترين نوع اين سه شيوه كتابت به طور منظم پس از چند علامت تكرار مي شود ، ظاهرا نشانه مقسم كلمات بوده است . اما او ، به اشتباه ، اين كتيبه ها را متعلق به دوره اشكانيان دانست . در سال 1802 م ؛ فردريش مونتر Friedrich Munter مستقل از تيخسن ، علامت واژه جداكن را در اين كتيبه ها تشخيص داد و تصور كرد كه ، گروهي از نشانه هايي كه در اين سنگ نبشتهها بيشتر از نشانه هاي ديگر تكرار مي شود ، احتمالا بر مفهوم « شاه » و « شاه شاهان » دلالت مي كند . او از روي برخي از قراين احتمال داد كه كتيبهها متعلق به دوره هخامنشي هستند . عليرغم مساعي مستمر اين دانشمندان و چند تن ديگر ، هنوز پيشرفت واقعي در گشودن رموز خط ميخي فارسي باستان حاصل نشده بود ، تا اينكه گئورگ فردريش گروتفند Georg Friedrich Grotefend آلماني ، در سال 1802 ، به اين كار همت گماشت .
گروتفند كار خود را با تطبيق و مقابله دو كتيبه از تخت جمشيد ( كتيبه هاي DPA و XPE ) شروع كرد و ديري نگذشت كه به موفقيتي چشمگير دست يافت . او نيز ، تصور كرد كه كتيبه ها به سه شيوه خطي متفاوت نوشته شده اند ، ميخ مورب در آنها علامت يا نشانه واژه جداكن است ؛ كتيبه ها به پادشاهان هخامنشي تعلق دارند و اساسا حاوي اسامي و القاب اين پادشاهان اند ، و زبان ساده ترين نوع اين نبشته ها – كه در اصل به فارسي باستان بود - شبيه و همانند زبان اوستايي است . او همچنين ، احتمال داد كه القاب و عناوين پادشاهان هخامنشي مشابه القاب پادشاهان ساساني است و القاب پادشاهان اخير در ا« زمان ، توسط سيلوستر دوساسي Silvestre de sacy به اين صورت معلوم شده بود : « X شاه بزرگ ، شاه شاهان ، شاه ايران و انيران ، پسر Y شاه بزرگ »
پيش از ذكر جزئيات مربوط به نحوه كار گروتفند ، براي سهولت مقايسه ، آوانوشت دو كتيبه اي كه اساس كار او در رمز گشايي خط ميخي فارسي باستان بود ، در ذيل ارائه مي شود :
كتيبه خشايارشا XPa |
|
كتيبه داريوش DPa |
xsayArsA |
DArayavauS | |
xSAya"iya vazarka |
xSAya"iya vazarka | |
xSAya"iya xSAya"iyAnAm |
xSAya"iya xSAya"iyAnAm | |
DArayavauS xSAya"iyahyA |
viStAspahyA | |
Puca HaxAmaniSiya |
Puca HaxAmaniSiya | |
|
( haya imAm tacaram akuanuS ) | |
|
|
گروتفند به روشني دريافت كه در اين دو كتيبه گروهي از نمادها عينا تكرار مي شود و گروهي ديگر با هم تفاوت دارد . بنابراين ؛ نتيجه گرفت كه كتيبه ها متعلق به دو پادشاه هستند ؛ گروهي از نشانه هايي كهعينا يا با جزئي اختلاف تكرار مي شود ، معرف كلمه « شاه » است و گروهي كه با هم تفاوت دارد ، بر اسامي اين دو شاه دلالت مي كند . بر پايه اين استدلال و نيز ، بر اساس الگوي ياد شده كتيبههاي ساساني ، او از اين دو نبشته ، كتيبه دوم ، يعني كتيبه خشايارشا را ، موقتا ، به صورت زير ترجمه كرد :
« X شاه بزرگ ، شاه شاهان ، Y شاه را پسر ، هخامنشي »
ترجمه « Y شاه را پسر » بر اساس اين تصور بود كه واژه Y در سنگ نوشته اول ، نخستين كلمه اي بود كه كتيبه با آن شروع مي شد و به نظر مي رسيد نام پادشاهي باشد كه كتيبه به نام او نوشته شده است ، اما همين نام در كتيبه دوم در جايگاهي پس از عنوان « شاه شاهان » با يك لاحقه اضافي به كار رفته بود . به همين دليل ، او تصور كرد كه اين واژه از طريق همين لاحقه اضافي با واژه بعدي ، كه مفهوم « پسر » داشت ، ارتباط يافته است . علاوه بر اين ، گروتفند متوجه شد نامي كه كتيبه اول با آن آغاز مي شود ، در كتيبه دوم در جايگاه نام پدر « X شاه » قرار گرفته است . از سوي ديگر ، در كتيبه دوم پس از نام پدر كلمه شاه به كار رفته ، در حالي كه در كتيبه اول پس از نام پدر ، اين كلمه استعمال نشده بود . از اين امر او نتيجه گرفت كه ، اين دو كتيبه متعلق به پدر و پسري است كه هر دو شاه بودند ، اما پدربزرگ پسر ، شاه نبود . بنابراين ، او در فهرست شاهان هخامنشي كه از روي منابع يوناني به دست آمده بود ، به دنبال نام پدر و پسري گشت كه داراي مشخصات فوق باشند . در ميان پادشاهان هخامنشي ، نام كوروش و كمبوجيه از يك سو ، و نام داريوش و خشايارشا از ديگر سو ، مي توانست مشمول اين احتمال باشد . از اين اسامي ، گروتفند نام كوروش و كمبوجيه را كنار گذاشت ؛ چون تصور مي كرد اين دو نام بايد با حروف يكساني شروع شوند ، در حالي كه اسامي مذكور در كتيبه ها با دو حرف مختلف شروع شده ودند . البته ، در اينجا يك تصادف محض به ياري او شتافت ؛ چون نام كوروش و كمبوجيه در خط فارسي باستان بنا به پاره اي از دلايل كتابتي با دو حرف مختلف شروع مي شوند . به هر حال ، مجموع اين دلايل گروتفند را به اين عقيده رهنمون گشت كه نويسنده كتيبه دوم بايد خشايارشا باشد و نويسنده كتيبه اول پدرش ، داريوش ، كه پدر او گشتاسب ( ويشتاسپ ) عنوان شاه نداشت . مرحله بعدي ، تعيين ارزش آوايي اين علايم به عبارت ديگر تلفظ پارسي باستان اين اسامي بود . در اين مورد ، گروتفند به صورت اين اسامي در متون متاخر ايراني توجه كرد و ارزش آوايي كلمات مورد بحث را به صورت زير مشخص نمود :
گونه صحيح اسامي در كتيبه ها |
|
تلفظ پيش نهادي گروتفند |
V - i - s - T - a - S – p |
g-o-sch-t-a-s-p | |
D - A - R - Y - V - U - s |
d-a-r-h-e-u-sch | |
X - s - Y - A - R - S - A |
Kh-sch-h-a-r-sch-a |
بدين ترتيب ، گروتفند توانست ارزش آوايي 15 نشانه از حروف خط ميخي فارسي باستان را معين كند . البته ، بعدها ، معلوم شد كه از اين 15 حرف ، فقط ارزش آوايي 10 حرف صحيح بوده است . علاوه بر سه نام ياد شده ، لغات « بزرگ » و « شاه » تنها كلماتي بودند كه گرتفند به درستي آنها را تشخيص داد و بعدها ، در سال 1815 ، نام كوروش را در كتيبه مرغاب CMA شناسايي كرد .
پس از تلاش هاي گروتفند ، به دنبال يك وقفه نسبتا طولاني ، در امر رمز گشايي ، خط ميخي فارسي باستان ، دانشمندان دگرباره ، به اين كار اهتمام ورزيدند . در سال 1826 م ؛ راسموس راسك R. Rask دانماركي در عبارت « شاه شاهان » لاحقه اضافي جمع را شناسايي كرد . در سال 1836 م ؛ اوژن بورنوف O. Burnouf اوستا شناس فرانسوي توانست ارزش آوايي تعداد زيادي از حروف فارسي باستان را در يكي از كتيبه ها مشخص كند . او در سال 1839 ، پي برد كه تعدادي از صامت هاي متصل به مصوت a را شناسايي كرد . او در سال 1839 ، پي برد كه تعدادي از صامت ها فقط پيش از مصوت i و تعدادي ديگر پيش از مصوت u به كار مي روند ؛
در سال 1846 ، راولينسون H. Rawlinson و هينكس Hinks ؛ در سال 1847 ، اوپرت Oppert هر يك مستقل از ديگري دريافتند كه اين صامتها هر كدام يك مصوت i يا u به همراه دارند .
اوپرت همچنين ، ساخت آواگروه هاي ai و au را در كتيبه هاي فارسي باستان روشن كرد و ، يادآوري نمود كه صامت هاي غنه m و n در خط فارسي باستان پيش از واج هاي انسدادي به كتابت در نمي آيند . بدين تريتيب ، رمز خواندن خط ميخي فارسي باستان گشوده شد و نهايتا ، راه براي خواندن خطوط ميخي ديگر و به تبع آن دستيابي به ادبيات غني بين النهرين هموار گشت .
درباره تاريخچه رمزگشايي خط ميخي فارسي باستان
R.G.Kent , old Persian , Grammer , Texts , Lexicon , New Haven 1953 , pp . 10 seq.
منبع اصلي كتاب ( مطلب بالا )
دكتر چنگيز مولايي ، راهنماي زبان فارسي باستان ( دستور زبان ، گزيده متون ، واژه نامه ) ، نشر مهر نامگ ، قيمت 3000 تومان
خب اينم از مطلب امروز اميدوارم خوشتون اومده باشه و اميدوارم كه براي حمايت كردن از اين انتشارات و مخصوصا اين نويسنده ، كه كار بسيار بزرگي رو انجام دادند ، اين كتاب رو خريداري كنيد و اين كار باعث بشه بزودي كتاب آموزشي جديدي از آقاي مولايي و نشر مهرنامگ در منازلمون داشته باشيم . باز هم از ايشون و انتشارات مهرنامگ سپاسگذارم . . . پاينده ، آزاد و سربلند باشيد . قربان شما ناصر حاجلو . . . . جاويد ايران زمين .
سلام سلام صد تا سلام! همه ي جادوگرهاي عزيزم حاضرن؟! خوب...خوشحالم كه همگي هستين! يادته كه توي پست قبلي با هم ياد گرفتيم كه ذهن ما چراغ جادوست و ضمير ناخود آگاه ما، همون بچه غول توي چراغ؟! حالا امروز ، مي خوام در باره ي چوب جادوگري حرف بزنم! همون عصاي سحر آميزي كه جادوگر ها باهاش اجي مجي لاترجي مي كنن!
فلورانس اسكاول شين مي گه: كلام تو عصاي معجزه گر توست!
تو كتاب مقدس اومده:زندگي و مرگ در قدرت زبان است.
ما با كلامي كه بر زبان مي آوريم، قوانيني را به خودمون جذب مي كنيم.قانون شكست يا قانون موفقيت.يعني كلام ما، درست مثل فكري كه به باور تبديل ميشه، وارد ضمير نا خود آگاه مي شه و خلق ميشه. حتما" يادتون هست توي پست قبلي براتون گفتم كه چه طوري بچه غول ، يه فكر ما رو خلق مي كنه بدون اين كه به خوب يا بد بودنش براي ما، فكر كنه.
ميدوني يعني چي؟فكر و گفتار با هم در ارتباط مستقيم هستند.يعني همون جور كه با ذهنمون ، به بچه غول درونمون دستور مي ديم كه برامون چي بسازه، همون جوري هم با كلاممون اين كار رو مي كنيم.در واقع بهتره بگم فكر هاي ما يا گفتاري هستند يا به صورت تصوير ذهني.
بچه غول در مورد كلام ما همون رفتاري رو در پيش مي گيره كه در مقابل فكرمون.اصلا" بگذار چند تا مثال بزنم.
مثلا" اگه من چند بار كه وسايلم رو گم كردم بگم، من هميشه همه ي چيزهايي رو كه دوست دارم ، از دست مي دم! با تكرار اين حرف، اون به يه باور تبديل مي شه. و بچه غول بيشعور(ضمير نا خود آگاه)كه عادت داره هر چيزي رو كه مي شنوه، به صورت كلي و همه جانبه ، به همه چي تعميمش بده،اون رو اين جوري معني مي كنه كه من بايد همه ي چيزهاي خوبي رو كه دوست دارم از دست بدم! عشق، پول، كار، و ...چون خودم اين قانون رو خلق كردم و اعلامش كردم! در واقع اون كلمه ي از دست دادن رو مي فهمه ،نه مفهوم واقعيش رو! و اون رو به از دست دادن همه چي ، تعميم مي ده!
يا مثلا" اگه من يه ليوان آب از دستم بيفته و بشكنه، و من بگم من به درد هيچ كاري نمي خورم! و بارها در مواقع مختلف ، اين اظهار نظر رو در باره ي خودم بكنم، اين فكر در اثر تكرار به باور تبديل مي شه.اون وقت، بچه غول ، اصلا، نمي فهمه كه من از روي عصبانيت يه چيزي گفتم! اون ميگه درسته ! تو به درد هيچ كاري نمي خوري! يعني اون كلمه ي به درد هيچ كاري نخوردن رو به همه ي معاني كامل ترش تعميم مي ده! و بعد به ما ميگه، باشه! از اين به بعد، سر هر كاري بري ،اون كار به هم مي خوره چون تو آدم به درد بخوري نيستي!
اما نگران نباشين! چون ما مراقبه مي كنيم تا فكر و كلاممون رو كنترل كنيم.درسته؟ بعلاوه، ما از همين قدرت جادويي ذهن نيمه هشيارمون استفاده مي كنيم و چيزهاي خوب خلق مي كنيم. با كلمات مثبت و فكر هاي مثبت...يعني از عصاي سحرآميز كلاممون استفاده مي كنيم و به بچه غول مي گيم : ما هميشه خوش شانسيم! ما هميشه موفقيم! ما هميشه خوشبختيم! ما در امن الهي هستيم!ما هميشه چيزهايي رو كه دوست داريم به راحتي و از راههاي عالي به دست مي آريم! ما...
ما مي تونيم، با يك حركت عصاي كلام خود، وضعيتي نا خوشايند رو ازبين ببريم.يعني به جاي اندوه، شادماني و به جاي فقر، توانگري و به جاي بيماري ، تندرستي خلق كنيم.
ما با هم تمرين مي كنيم تا با كلاممون ، چيزهاي خوب خلق كنيم. چه جوري؟ با جملات مثبت.
جملات مثبتي رو كه براي اين كار استفاده مي شن، بهشون مي گن: جملات تاكيدي.
ساده ترين و قابل استفاده ترين نوع جملات تاكيدي ، جملات تلقيني هستند.
شايد توي كتابهاي ذهني مختلف ، جملات تاكيدي زيادي رو خونده باشين. (چهار كتاب اسكاول شين يكي از همين كتاب هاست كه مرجع فوق العاده خوبيه.) اما در آغاز ما مي خوايم جملات تاكيدي تلقيني رو با هم ياد بگيريم. يعني جملاتي كه ما براي تلقين كردن به خودمون مي تونيم از اون ها استفاده كنيم. خصوصا" وقتي قبل و بعد از خواب، در آلفا هستيد، خيلي مفيده كه اين جملات تلقيني رو به خودتون بگيد.
طبيعتا" به هر چيزي كه نياز داريد، به دست آوردن اون رو و داشتنش رو بايد به خودتون تلقين كنيد. مثلا" اگه غمگينيد،. بايد از جمله ي من لحظه به لحظه شادتر مي شم ، استفاده كنيد. اگه بي انرژي هستيد، بايد به خودتون تلقين كنيد آروم آروم، پر انرژي مي شيد و.....
يه اصول كلي براي انتخاب جملات تاكيدي تلقيني وجود داره، كه اين هاست:
1 _ اين جملات بايد مثبت باشند. هم مفهومشون و هم شيوه ي بيانشون. يعني مثلا" اگه شما ترسو هستين نبايد به خودتون بگين من ترسو نيستم! بلكه بايد بگين من شجاع هستم!
2 _ كوتاه باشند تا راحت تر در ضمير نا خود آگاه ما نقش ببندند. لااقل براي شروع از جملات كوتاه استفاده كنين.
3 _ زمان جملات بايد زمان حال باشه. مثلا"اگه مضطرب هستين نبايد به خودتون بگيد كه من آرام خواهم شد! نه! اگه اين رو بگين ، ضمير نا خود آگاه نمي فهمه در آينده ، در چه زماني بايد شما رو آروم كنه! يك ساعت بعد؟ فردا؟ يا صد سال بعد؟! بايد به خودتون بگين كه من الان، لحظه به لحظه آروم تر مي شم!
4 _ جملات تاكيدي بايد براي شما قابل باور باشن. (اگه مي گم براي شما قابل باور باشه چون ميزان باور آدم ها با هم متفاوته.) علاوه بر اين ، گفتن چيزي كه اصلا" براتون قابل باور نيست نتيجه ي عكس ميده. مثال بزنم؟ مثلا" يه آدمي كه اصلا" شنا بلد نيست نمي تونه به عنوان يه جمله ي تاكيدي مثبت به خودش بگه من قهرمان شنا هستم! چون ضمير نا خود آگاهش اصلا" نمي پذيره.
5 _ بهتره جملات تاكيدي يه بار عاطفي داشته باشن.چون وقتي احساسي پشت يك جمله وجود داشته باشه ضمير نا خود آگاه ما بيشتر تحت تاثير قرار مي گيره.
تمرين 1: ببينيد چي ناراحتتون مي كنه.افسردگي؟ اضطراب؟ بي خوابي؟ پر خاشگري؟و.... براي خودتون بر اساس اون يه جمله ي مثبت تلقيني بسازين و قبل از خواب و بعد از بيدار شدن از خواب، در زمان آلفا به خودتون اون رو تلقين كنيد.(و حتي اون رو به شكل تصوير ذهني كه قبلا"با هم ياد گرفتيمش، بسازيد و توي حباب صورتي بگذاريد.)اين تمرين رو جلوي آينه هم انجام بديد. يعني جلوي آينه بنشينين و به آرامي و با لبخندي بر لب ، جملات تلقيني رو براي خودتون تكرار كنين.
خوب حالا مي خوام يه تمرين تنفسي رو هم بهتون بگم. لطفا" اين رو هميشه انجام بدين. هم تو خونه، هم تو اتوبوس، هم تو محل كار و ...خصوصا"شبها توي حالت آلفا قبل از تلقين كردن به خودتون.اين مقدمه ي يه سري تمرين هاست براي مراقبه. و باعث ميشه ياد بگيريم خودمون آلفا ايجاد كنيم.
تمرين 2:سه تا نفس عميق بكشيد.تصور كنيد با هر دم، ذرات نور وارد مغزتون مي شن. با هر بازدم تصور كنين افكار متفرقه تون داره از بدنتون خارج مي شه.
تمرين 3: راحت بنشينيد. انگشت هاي هر دو دستتون رو روي پا هاتون بگذارين . راحت ، اما عميق نفس بكشين. با انگشت هاي دست، بشمريد كه عمل دم(كشيدن هوا به داخل) چند تا طول كشيده.مثلا" اگه، دم، به اندازه ي 5 تا كوبيدن نوك انگشت روي پا هاتون طول كشيده، به همون تعداد ، يعني 5 تا كوبيدن نوك انگشت روي پا، نفستون رو حبس كنيد.و بعد به اندازه ي همون 5 تا، نفستون رو بيرون بديد. (بازدم)اين تمرين رو اگه روزي 30 بار انجام بدين،خيلي براي تمرين هاي بعدي كمكتون مي كنه. ( نگين زياده، چون هر وقتي حتي توي تاكسي و اتوبوس هم مي شه انجامش داد.) پس شد: مثلا" به اندازه ي 7 ثانيه ، دم _ به اندازه ي 7 ثانيه ، نگه داشتن و حبس نفس در سينه. _ و به اندازه ي 7 ثانيه ، بازدم. (اگه اين كار رو با انگشت انجام مي ديم براي اينه كه استفاده از ساعت براي حساب كردن زمان، حواسمون رو پرت مي كنه.)
خدايا ما را در پناه خود بگير و هدايتمان كن تا با كلام معجزه گرمان، بهترين ها را خلق كنيم!
ehsanparyav
english
+ نوشته شده در جمعه بیست و نهم دی 1391 ساعت 15:36 شماره پست: 10
این روزا حالم به شدت گرفته ست.فکر امتحان ارشد از یک طرف و مسائل شخصی به کلی ذهنمو درگیر کرده.نمیدونم چه هدفی دارم برای زندگی و آینده ام.البته تصمیم گرفتم که فتوشاپ یاد بگیرم و تعمیرات موبایل.شاید بعدا که درسم تموم شد بتونم یه شغلی داشته باشم.
ما که خیری از رشته مون ندیدم،
خدایا شرش مرسان.
این آهنگ هم وصف حال منه.دقیق دقیق.
I heard that your settled down
شنیدم که یه جایی رو واسه موندن پیدا کردی
That you found a girl and your married now
اینکه با دختری آشنا شدی و حالا دیگه با هم ازدواج کردین
I heard that your dreams came true
شنیدم رویاهات به حقیقت پیوستن
Guess she gave you things I didn’t give to you
حدس میزنم چیزایی رو بهت داده که من هیچوقت بهت ندادم
Old friend, why are you so shy
دوست قدیمی، چرا انقدر خجالت میکشی؟
It ain’t like you to hold back or hide from the lie
اصلا بهت نمیاد بخوای عقب بکشی یا از دروع مخفی شدی
I hate to turn up out of the blue uninvited
متنفرم از اینکه بخوام به میل خودم، از غم و اندوهم دست بکشم
But I couldn’t stay away, I couldn’t fight it
اما نمیتونستم دور وایستم،و حتی نمیتونستم خودمو درگیرکنم
I hoped you’d see my face & that you’d be reminded
امیدوارم چهرمو دیده باشی و این رو به یادت آورده باشه که…
That for me, it isn’t over
این پایان کاره من نیست
Nevermind, I’ll find someone like you
دیگه اهمیتی نمیدم ، یکی مثله تورو پیدا میکنم
I wish nothing but the best for you too
من هیچ ارزویی ندارم فقط بهترین هارو برای تو میخوام
Don’t forget me, I beg, I remember you said
منو از یاد نبر، التماس میکنم ، یادمه که گفتی:
Sometimes it lasts in love but sometimes it hurts instead”
یه وقتایی عشق همیشه باقی میمونه و بعضی وقت ها هم برعکس،باعث آسیب میشه
Sometimes it lasts in love but sometimes it hurts instead, yeah.
یه وقتایی عشق همیشه باقی میمونه و بعضی وقت ها هم برعکس،باعث آسیب میشه.آره
You’d know how the time flies.
باید میدونستی زمان چطور میگذره
Only yesterday was the time of our lives.
همین دیروز بود که شروع به زندگی کردیم
We were born and raised in a summery haze.
پا به این دنیا گذاشتیم و در یک غبار تابستانی رشد کردیم
Bound by the surprise of our glory days.
که با شکوه و حیرت روزهای زندگیمونه آمیخته شده
I hate to turn up out of the blue uninvited,
متنفرم از اینکه بخوام به میل خودم، از غم و اندوهم دست بکشم
But I couldn’t stay away, I couldn’t fight it.
اما نمیتونستم دور وایستم،و حتی نمیتونستم خودمو درگیر هم کنم
I hoped you’d see my face & that you’d be reminded,
امیدوارم چهرمو دیده باشی و این رو به یادت آورده باشه که…
That for me, it isn’t over yet.
این پایان کاره من نیست
Nevermind, I’ll find someone like you
دیگه اهمیتی نمیدم ، یکی مثله تورو پیدا میکنم
I wish nothing but the best for you too
من هیچ ارزویی ندارم فقط بهترین هارو برای تو میخوام
Don’t forget me, I beg, I remember you said
منو از یاد نبر، التماس میکنم ، یادمه که گفتی:
Sometimes it lasts in love but sometimes it hurts instead”, yay
یه وقتایی عشق همیشه باقی میمونه و بعضی وقت ها هم برعکس،باعث آسیب میشه.آره
Nothing compares, no worries or cares.
هیچ چیز قابل قیاسی،.نگران کننده ای یا چیزی که بخوای مراقبش باشی دیگه نیست
Regret’s and mistakes they’re memories made.
اشتباهات و پشیمونی ها، اینا ساخته های ذهنن
؟Who would have known how bittersweet this would taste
کی میتونست بفهمه که چطور میتونه انقدر تلخ و شیرین(ترکیبی از شادی و غم) باشه
Nevermind, I’ll find someone like you
دیگه اهمیتی نمیدم ، یکی مثله تورو پیدا میکنم
I wish nothing but the best for you too
من هیچ ارزویی ندارم فقط بهترین هارو برای تو میخوام
Don’t forget me, I beg, I remember you said
منو از یاد نبر، التماس میکنم ، یادمه که گفتی:
Sometimes it lasts in love but sometimes it hurts instead”, yay
یه وقتایی عشق همیشه باقی میمونه و بعضی وقت ها هم برعکس،باعث آسیب میشه.آره
Nevermind, I’ll find someone like you
دیگه اهمیتی نمیدم ، یکی مثله تورو پیدا میکنم
I wish nothing but the best for you too
من هیچ ارزویی ندارم فقط بهترین هارو برای تو میخوام
Don’t forget me, I beg, I remember you said
منو از یاد نبر، التماس میکنم ، یادمه که گفتی:
Sometimes it lasts in love but sometimes it hurts instead”
یه وقتایی عشق همیشه باقی میمونه و بعضی وقت ها هم برعکس،باعث آسیب میشه
Sometimes it lasts in love but sometimes it hurts instead, yeah
یه وقتایی عشق همیشه باقی میمونه و بعضی وقت ها هم برعکس،باعث آسیب میشه.آره
منبع:www.mihanlyrics.com
Grenade
Bruno Mars
Easy come, easy go
That's just how you live, oh
Take, take, take it all,
But you never give
Should of known you was trouble from the first kiss,
Why were they open?
Gave you all I had
And you tossed it in the trash
You tossed it in the trash, you did
To give me all your love is all I ever asked,
Cause what you don't understand is
I’d catch a grenade for ya (yeah, yeah, yeah)
Throw my hand on a blade for ya (yeah, yeah, yeah)
I’d jump in front of a train for ya (yeah, yeah , yeah)
You know I'd do anything for ya (yeah, yeah, yeah)
Oh, oh
I would go through all this pain,
Take a bullet straight through my brain,
Yes, I would die for ya baby;
But you won't do the same
No, no, no, no
Black, black, black and blue beat me till I'm numb
Tell the devil I said “hey” when you get back to where you're from
Mad woman, bad woman,
That's just what you are, yeah,
You’ll smile in my face then rip the breaks out my car
Gave you all I had
And you tossed it in the trash
Bruno Mars Grenade lyrics found on http://www.directlyrics.com/bruno-mars-grenade-lyrics.html
You tossed it in the trash, yes you did
To give me all your love is all I ever asked
Cause what you don't understand is
I’d catch a grenade for ya (yeah, yeah, yeah)
Throw my hand on a blade for ya (yeah, yeah, yeah)
I’d jump in front of a train for ya (yeah, yeah , yeah)
You know I'd do anything for ya (yeah, yeah, yeah)
Oh, oh
I would go through all this pain,
Take a bullet straight through my brain,
Yes, I would die for ya baby;
But you won't do the same
If my body was on fire, ooh
You’ d watch me burn down in flames
You said you loved me you're a liar
Cause you never, ever, ever did baby...
But darling I’ll still catch a grenade for ya
Throw my hand on a blade for ya (yeah, yeah, yeah)
I’d jump in front of a train for ya (yeah, yeah , yeah)
You know I'd do anything for ya (yeah, yeah, yeah)
Oh, oh
I would go through all this pain,
Take a bullet straight through my brain,
Yes, I would die for ya baby;
But you won't do the same.
No, you won’t do the same,
You wouldn’t do the same,
Ooh, you’ll never do the same,
No, no, no, no
این رستگاران چرا انقدر چرت شده.
توی این بیمارستان بی در و پیکر که هرکی سرشو میندازه میاد تو یکی نبود به این پونه که چاقو خورده کمک کنه؟والا آدم تو بیمارستان باشه و سقط شه خیلیه.اه اه.
خارجیا سریال میسازن یه ساعته ما به ۲۹مین هم قانعیم
حالا اینا به کنار.پ.ن رو بچسب:
پ.ن:
Like the clouds you
Drift me away, far away
And like the sun you
Brighten my day, you brighten my day
I never wanna see you cry cry cry
And I never wanna tell a lie lie lie
Bring Me To Life
How can you see into my eyes like open doors
چگونه میتوانی به چشمان من بنگری همانند درهای باز
Leading you down into my core
(نگاهي) که تو را به ژرفاي وجودم هدايت مي كند
Where I’ve become so numb
جاييکه (در آن) بي حس شده ام
Without a soul
بدون هيچ روحي (در جسمم)
My spirit sleeping somewhere cold
روان من در جايي سرد آرميده است
Until you find it there and lead it back home
تا زمانی که ان را بیابی و به خانه هدایتش کنی
(Wake me up)
بیدارم کن
Wake me up inside
مرا از درون بیدار کن
(I can’t wake up)
نمیتوانم بیدار شوم
Wake me up inside
مرا از درون بیدار کن
(Save me)
نجاتم ده
Call my name and save me from the dark
اسمم را صدا کن و مرا از تاریکی نجات بده
(Wake me up)
بیدارم کن
Bid my blood to run
خونم را به جریان بینداز
(I can’t wake up)
نمیتوانم بیدار شوم
Before I come undone
قبل از اینکه امیدم را از دست بدهم
(Save me)
نجاتم ده
Save me from the nothing I’ve become
مرا از این پوچی که به آن مبتلا شده ام ، نجات بده
ادامه مطلب
ادامه مطلب...
Timbaland feat.OneRepublic
I’m holding on your rope
روی طناب تو معلقم
Got me ten feet off the ground
من رو 10 فوت از زمین پایین تر آوردی
And I’m hearing what you say
و دارم می شنوم که چی میگی
But I just can’t make a sound
اما نمی تونم چیزی بگم
You tell me that you need meتو بهم می گی بهم نیاز داری
Then you go and cut me down
بعدش تو میری و من رو به پایین رها می کنی
But wait……اما صبر کن......
You tell me that you’re sorry
تو بهم میگی که متأسفی
Didn’t think I’d turn around and say..
فک نکردی من برگردمو بگم...
That it’s too late to apologize, it’s too late
که واسه عذر خواهی خیلی دیره، خیلی دیره
I said it’s too late to apologize, it’s too lateمن گفتم واسه عذر خواهی خیلی دیره، خیلی دیره
I’d take another chance, take a fall, take a shot for youای کاش یه شانس دیگه بدست بیارم، جلوی یه سقوط رو بگیرم، یه فرصت برای تو بدست بیارم
And I need you like a heart needs a beat
و بهت نیاز دارم مثل قلبی که به تپش نیاز داره
(But that's nothing new)(اما این چیزه تازه ای نیست)
Yeah yeahآره آره
I loved you with a fire red, now it’s turning blueمن دوستت داشتم به شدت رنگ یه آتیش قرمز رنگ، حالا داره رنگش آبی میشه
And you say
و تو می گی
Sorry like an angel, heavens not the same with youمتأسفم معصوم و بیگناه، خدا با تو اینجوری رفتار نمی کنه
But I’m afraid
اما من می ترسم
It’s too late to apologize, it’s too lateواسه عذر خواهی خیلی دیره، خیلی دیره
I said it’s too late to apologizes, it’s too lateمن گفتم واسه عذر خواهی خیلی دیره، خیلی دیره
Woahooo woah
It’s too late to apologize, it’s too late
واسه عذر خواهی خیلی دیره، خیلی دیره
I said it’s too late to apologize, it’s too late
من گفتم واسه عذر خواهی خیلی دیره، خیلی دیره
I said it’s too late to apologize, yeah yeahمن گفتم واسه عذر خواهی خیلی دیره، آره آره
I said it’s too late to apologize, a yeahمن گفتم واسه عذر خواهی خیلی دیره، آره
I’m holding your ropeروی طناب تو معلقم
Got me ten feet off the ground....من رو 10 فوت از زمین پایین تر آوردی....
در آغاز...
يكي بود، يكي نبود...ميگن غير از خدا هيچكس نبود، اما من ميگم غير از خدا ، عشق هم بود، چون اگه عشق نبود،خدا هم نبود! مگه غير اينه كه خدا همون عشقه؟!
اولش چي شد كه اين جوري شد؟!
بي مقدمه بگم؟! يه سياره بود.چه قدري؟! چه اهميتي داره! مهم اينه كه اين سياره، سياره فرشته ها بود! كجا بود؟! بازم چه اهميتي داره؟!هر جا! مهم اينه كه غير از فرشته ها،كسي توش نبود!چه زماني؟(اي بابا!فضول را بردن جهنم...!)بعله! ميگفتم...فرشته ها همه با هم زندگي ميكردن.روزاي تكراري ، هر روز، مثل ديروز! تا اينكه، يه روز ، از يه راه دور، كه معلوم هم نيست كجا، (اصرار نكنين منم نميدونم!) باد ، يه بذر عجيب با خودش به سياره ي فرشته ها آورد! همه ي فرشته ها دور اين بذر عجيب جمع شدن و نگاش كردن،نگاش كردن،نگاش كردن.همون خدا كه عشق بود، بارون رو فرستاد تا به اين بذر آب بده، خورشيد رو فرستاد تا گرمش كنه،بعد بذره شكوفا و سبز شد.رشد كرد و رشد كرد و رشد كرد! (نه...مطمئن باشين از توش لوبياي سحرآميز در نيومد!)اون بذر، بذر يه موجود عجيب و غريب بود.موجودي كه سبز شده بود!
موجودي كه مثل فرشته ها دو تا چشم داشت و دو تا گوش و يه دهن.مي خواين بدونين كه فرشته ها چه شكلي بودن؟ عين من...عين تو...دو تا چشم، دو تا گوش، يه دهن...فقط يه فرق داشتن، قلب نداشتن! اصلا نمي دونستن قلب چيه؟(راستي قلب چيه؟!)
اما اون موجود عجيب ،منظورم همونيه كه از اون بذره سبز شد، يه فرقي با فرشته ها داشت!فرقش اين بود كه تو سينه اش يه چيزي گرومپ گرومپ مي كرد! همه مونده بودن اين چيه؟!ساعته؟!بمب اتمه؟!يا يكي داره ميخ مي كوبه؟!خلاصه...هيچ كي جوابي براش پيدا نكرد! اين بود كه موندن بگن اين موجود جديد اسمش چيه!
و اما نام گذاري...
فرشته ها دور هم جمع شدن و چون اون موجود با خودشون فرق داشت، گفتن بايد يه اسمي بذاريم كه معنيش اين باشه كه اون فرشته نيست!بالاخره بعد از كلي مشورت اسمشو گذاشتن:جادوگر! چون فكر مي كردن اون چيزي كه داره توي سينه اون گرومپ گرومپ مي كنه، هر چي هست يه چيز جادوييه! بعضي از فرشته ها هم كه كمي احساس فرنگي بودن مي كردن صداش مي كردن:
the witch!
بعدش چي شد ، كه چه جوري شد؟!
بعدش همون جوري كه فرشته ها بزرگ مي شدن، جادوگر قصه ما هم بزرگ شد...
اما از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون، جادوگر قصه ي ما ، هميشه تنها بود.آخه اون يه چيزي داشت كه بقيه نداشتن.همون چيز جادويي عجيبي كه توي سينه اش گرومپ گرومپ صدا مي كرد!
تازه، يه فرقاي ديگه اي هم داشت! اون شي جادويي باعث مي شد جادوگر يه وقتايي دلش بگيره، يه وقتايي يه قطرات آبي از چشمش سرازير مي شد كه خودشم نمي دونست چيه! اين ديگه خيلي عجيب بود!
آخه مي دونين فرشته ها از چشماشون اشك نمي اومد، آخه دلي تو سينه شون نبود كه بشكنه..كه تنگ بشه..كه بگيره! خلاصه...جادوگره سعي مي كرد كسي از فرشته ها نفهمه كه از چشاي اون بارون مياد! اما شبا، وقتي مي خواست بخوابه، چشمش به ستاره ها كه مي افتاد انگار اون شي جادويي گرومپ گرومپش بيشتر مي شد.اون وقت چشماي اونم باروني مي شد.با خودش مي گفت:چرا من غريبم؟!چرا هيچ كس مثل من نيست؟!چرا هيچ كس هم زبون من نيست؟!من از كجا اومدم؟!كدوم يكي از اون ستاره ها خونه ي من بود؟به كدومش بر مي گردم؟اصلا تو اين همه ستاره يكيش مال من هست يا نه؟!
و اما حال و روز جادوگر...
يه شبايي جادوگره، يه صداهاي عجيب و غريبي مي شنيد.بعضي شبها حتي خوابشو ميديد. يكي بود، يه صدايي، كه اونو صدا ميكرد.كه بهش مي گفت: من اينجام! من هستم! من به تو فكر مي كنم! مي دوني كه شهر تو اونجائي نيست كه الان توشي؟ تو مال يه جاي دوري، يه جائي كه يه روزي بايد بهش برگردي...حالا دستت رو بده به من و تنهائيت رو با من قسمت كن تا ديگه يه جادوگر سرگردان نباشي...
اون وقت ، تا جادوگره، ذوق زده مي شد و از جا مي پريد كه بره سراغش و ببينه اون كه با مهربوني داره صداش مي كنه ، كيه، يك هو از خواب مي پريد!
تازه اين جا ، جادوگره فهميد كه يه فرق ديگه هم با فرشته ها داره! فرشته ها هيچ وقت خواب نمي ديدن! آخه فرشته ها ، چيز ديگه اي از زندگيشون نمي خواستن كه خوابشو ببينن!اما جادوگر قصه ي ما، چون يه چيزاي ديگه اي از زندگيش مي خواست، شبا خوابشون رو مي ديد.خواب يه صدا، يه لبخند، يه چيزي كه مبهم بود، اما هر چي بود، صداي گرومپ گرومپ دلشو بيشتر مي كرد!
چون جادوگره، نمي دونست چه جوري به اون صدا برسه، انقدر به جاده ها نگاه ميكرد كه چشماش پر از آب ميشد!
يه اتفاق مهم...
يه روز فرشته ها ديدن از خونه ي جادو گر يه سيل راه افتاده!
بعله! جادو گره داشت تو اشكاش غرق ميشد كه فرشته ها، نجاتش دادن!بعدشم بردنش پيش دكتر فرشته ها!اماهيچ جوشونده اي نتونست حال جادوگر رو بهتر كنه!آخه موجوداتي كه توي سينه شون چيزي گرومپ گرومپ نمي كنه، چه جوري مي تونن بگن اوني كه تو سينه اش يه چيزي گرومپ گرومپ ميكنه،چي كار كنه كه حالش بهتر بشه؟!
از اون به بعد جادوگره بيشتر تنها شد!فرشته ها بيشتر ازش دوري ميكردن چون حالا ديگه همه ميدونستن اون با همه فرق داره!اونا اسم مريضي جادوگر رو گذاشته بودند :عشق...چون عشق تنها مريضي اي بود كه فرشته ها به اون مبتلا نمي شدند! گفتم كه فرشته ها قلب نداشتند!! بچه فرشته ها هم از يه درخت كه ميوه اش ، بچه فرشته بود ، درمي اومدند!!!(اي بابا!دروغ كه خناق نيست ، تو گلو گير كنه!!!)
و بالاخره...
جادوگر قصه ي ما ديگه با هيچ كس درددل نكرد! اون از قبل هم تنها تر شد!حالا اينقدر دلش خون بود كه به جاي اشك ، از چشماش خون ميومد! تنها دوست اون ، اوني بود كه شبها توي خوابش ميومد و اونو صداش مي كرد!اما باز هم ، تا جادوگره، مي رفت ببينه اون كيه ، از خواب مي پريد!
اين جوري بود كه جادوگر قصه ي ما ، فهميد ، بين خواب و بيداري يه دنيا فاصله است ! اون وقت اون يه تصميم مهم گرفت!
تصميم مهم جادوگر...
اون يه قلم با شاخه ي درخت درست كرد و چون تو سياره فرشته ها ، مركبي وجود نداشت ، اون با اشكهاش كه حالا ديگه رنگ خون بودند، شروع كرد به نوشتن!
اون با هر كلمه ، يه تيكه از احساسشو مي گفت! اين جوري يه جورايي انگار گرومپ گرومپ دلش كمتر مي شد! اون نوشته هاشو فقط براي باد مي خوند. از اون موقع به بعد جادوگره ديگه تنها نبود چون باد حرفاي اون رو مي شنيد.باد با اون توي رازش سهيم شده بود!
باد نوشته هايي رو كه جادوگر مي سپرد به اون با خودش مي برد به سياره هاي دور دور دور...(آخه مي دوني اونا تو سياره شون كامپيوتر و اينترنت و وبلاگ نداشتند كه نوشته هاشونو بذارن توي يه وبلاگ! واسه همين جادوگر ما چاره ايي نداشت جز سپردن اونها به باد و اميدوار بودن به اين كه باد اون نوشته هارو به اهلش بسپاره!)
و در پايان:
نمي دونم باد با شما هم دوسته و نوشته هاي جادوگر رو براي شما هم مياره يا نه! حتي نمي دونم شما كه اينها رو مي خونين ، از جنس فرشته هاي بدون قلبين يا از جنس جادوگرايي كه يه چيزي تو سينه اشون گرومپ گرومپ مي كنه! نمي دونم شايد حتي يكي از شماها ، از جنس اوني باشين كه هر شب به خواب جادوگر ميره و اون رو توي خواب صدا مي كنه! به هر حال ، با وجود اينكه نميشناسمتون بهتون سلام ميكنم و يه رازي رو بهتون مي گم!
يه راز مهم...
منم يه جادوگرم! يه جادوگر كه تو سياره خودم،بين فرشته ها گير كرده ام!منم نوشته هامو مي نويسم و مي سپرم به باد! شايد يه جادوگر ديگه، توي يه سياره ي ديگه، اونا رو بشنوه و بفهمه كه هيچ جادوگري توي دنيا تنها نيست!همه ي جادوگراي دنيا حتي اگه از هم دور دور دور باشند مي تونن هم رو دوست داشته باشند! همه ي جادوگرهاي دنيا مال يه سرزمين قشنگ و سبزن و يه روزي به اونجا بر مي گردن.تنها فرقش اينه كه بعضي ها زودتر مي رن و بعضي ها ديرتر. مهم اينه كه تا به اون سرزمين نرسيديم، خودمون رو واسه ي يه زندگي سبز در كنار هم آماده كنيم.
من خودم رو اين جوري بهتون معرفي ميكنم:
the witch 150!
اين كه چرا فعلا" اسمم جادوگر صد و پنجاهه، يه رازه ! مثل همه ي رازهائي كه به افسانه ي شخصي جادوگرها مربوط مي شه!این اسم رو زمانی که احساس کردم یک جادوگر سرگردان هستم روی خودم گذاشتم!
اما بعدا" می بینید که بله!در درسهای آتی به عنوان جايزه اسم خودم رو تو دفتر جادوگرها، يه پله بالاتر برده ام و مثلا" گذاشته ام جادوگر طلائي و بعدش هم جادوگر سفيد و جادوگر عشق ...تا اينكه يه روز اسمم از جادوگر به پيام آور محبت ( يوحنا) تغيير كنه. ( چرا يوحنا؟! اینم فعلا" یه رازه!.)
نمي دونم شما جادوگر شماره ي چندين؟! اگه شما هم از جنس ما جادوگرا بودين، اگه دوست داشتين، بنويسين جادوگر شماره ي چندين؟شايد اين جوري،يه روزي اينقدر تعدادمون زياد شد،كه تونستيم همه با هم يه سياره درست كنيم به نام سياره ي جادوگرا!
اينم بگم شماره تون هر چي كه بود، هر جاي دنيا كه بودين،هر چي كه توي دلتون مي گذشت،
هميشه يادتون باشه كه :
اگه يه جايي يه كسي رو ديديم كه با بقيه فرق داشت، به بهانه ي جادوگر بودن، تنهاش نذاريم.....
نویسنده :احسان پاریاو
علم بهتر است یا ثروت
+ نوشته شده در جمعه بیست و نهم دی 1391 ساعت 15:33 شماره پست: 8
پدید آورنده : احسان پاریاو
سؤالی که از دیرباز در بین دانش آموزان، آن هم در کلاس انشا مطرح بوده و هست، این است که «علم بهتر است یا ثروت؟» این جمله به ظاهر ساده، از مقطع ابتدایی تا دبیرستان و حتی دانشگاه نیز مورد سؤال است. به راستی، کدام یک بهتر است؟ علم یا ثروت؟ آیا علم را برای کسب ثروت فرا می گیریم; و یا ثروت را در راه تحصیل علم هزینه می کنیم؟ هر چه سن آدمی بالاتر می رود، زاویه دید در مورد این سؤال بازتر می شود و افق های تازه تری به روی انسان گشوده می شود. خوب یادم هست که در دوره راهنمایی چنین موضوع انشایی داشتیم. یکی از هم کلاسی ها طوری مشکلات مادی اش را در آن انشا انعکاس داده بود که در پایان انشا اشک در چشم همه حلقه زده بود. و سرانجام هم نتیجه گرفت که ثروت بهتر است. او نوشته بود: «اگر پول داشتیم، هر روز سیب زمینی نمی خوردیم، به جای میوه گندیده و ارزان، میوه ها و غذاهای سالم می خوردیم. اگر پولدار بودیم، با جورابی که پاشنه و پنجه اش به اندازه سیب زمینی سوراخ شده بود و با کفشی که در روزهای بارانی پر از آب می شد به مدرسه نمی آمدم و.. اگر پول داشتیم، مادرم را به بهترین بیمارستان می بردیم و معالجه می کردیم; آن وقت شاهد جان دادن مادرمان نمی بودیم...» با کمی تامل درمی یابیم که زیاد هم بی ربط نگفته; ولی اگر همه این گونه فکر کنند، نتیجه چه خواهد شد؟ آیا ثروت به تنهایی کافی است؟ اگر علمی نمی بود تا مانع مرگ مادر او شود، ثروت چه فایده ای داشت؟ آیا فقط با پول می توانست حیات مادرش را از خطر نجات دهد؟... حال از نقطه ای دیگر به موضوع می نگریم: آیا علم نیز، به تنهایی کافی است؟ در این که علم می تواند انسان را به ثروت برساند، شکی نیست. ولی از چه راهی؟ علمی که فقط برای کسب ثروت باشد، علمی که بدون تعهد باشد، صدها هزار انسان بی گناه را در هیروشیما و ناکازاکی و فلسطین و جنین و افغانستان و... به کام مرگ می فرستد!... آن کسی که ثروت دارد، ثروت او علم اوست. با آن می تواند علم را به استخدام خود درآورد و هرگونه استفاده ای از آن ببرد. برای مثال، امریکا را در نظر می گیریم. از خون دل توده مردم، ثروتی انبوه به هم زده و با ثروتش، مغزهای متفکر جهان را در اختیار دارد و از ذهن خلاق و فکر آنان استفاده می کند. همین امر موجب شده که بعضی از کشورها، آمریکا را کشوری با فن آوری بالا بدانند. و از سوی دیگر، آن که علم دارد، به نوعی ثروتمند است. علم او ثروت اوست. همین قدر که به خاطر علمش، در جوامع بشری مطرح می گردد و از دریای فکر و اندیشه اش همگان بهره مند می شوند، ثروتی تمام نشدنی دارد. پدیده فرار مغزها که نه تنها در ایران، بلکه در اکثر کشورهای در حال توسعه مشهود است، مؤید همین مطلب است; و نشان دهنده ثروتی ذاتی و بالقوه ای است که در صورت مساعد بودن زمینه و عرصه ای برای جولان اندیشه، به فعلیت خواهد رسید و برای صاحب مغز و کشورش ثروتی نگفت به دنبال خواهد داشت. اگر بخواهیم مطالب فوق را جمع بندی کنیم و به نتیجه ای برسیم باید بگوییم که علم و ثروت مکمل هم می باشند. نه آن و نه این، به تنهایی مشکلی را حل نمی کند. ثروتی خوب است که در خدمت علم باشد و علمی خوب است که در مسیر کمال هدایت شود. |
آيا كسي را مي توانيد بيابيد كه به اعتماد به نفس نيازي نداشته باشد و يا براي تقويت آن در وجود خود تلاشي نكند؟
به نظر مي آيد گاه اعتماد به نفس از نان شب واجب تر باشد. اگر خوب بنگريم مي توانيم سرمنشاء هر موفقيت را در داشتن اين خصيصه بدانيم. البته شايد تنها علت ممكن نباشد اما از اهميت والايي برخوردار است. اعتماد به نفس توان و نيروي آدمي را دوچندان مي كند و مسير را براي تلاش روشن تر مي نماياند. با اعتماد به نفس خلاقيت انسان هم براي به كارگيري توان موجود بالا مي رود و شايد بتوان گفت دو انسان با توان برابر و اعتماد به نفس متفاوت در زماني موفق ترند كه از اين ويژگي بيشتر بهره ببرند. خلاصه آنكه اعتماد به نفس موهبتي است كه ذاتي نبوده و هر زمان براي تقويت آن دير نخواهد بود. پس با ما همراه باشيد تا پند راهكار مناسب و مفيد را در اين زمينه به شما معرفي كنيم.
7 تكنيك براي داشتن اعتماد به نفس بيشتر
تفاوت ها و محدوديت هاي انسان ها را بپذيريد. توقع نداشته باشيد كسي كامل باشد به خاطر داشته باشيد كه ديگري، حق دارد متفاوت باشد و سعي نكنيد اصلاح گر باشيد.
1-خود را براي صعود و بالا رفتن سبك بار كنيد. محبوب باشيد. سعي كنيد از كساني باشيد كه مردم دوست دارند. اين باعث جلب حمايت آنها شده و به برنامه موفقيت ساز شما سوخت رساني مي كند.
2-در برقراري دوستي پيشقدم شويد. در هر فرصتي، خودتان را به ديگران معرفي كنيد. مطمئن شويد كه اسم طرف مقابل را درست ياد گرفته ايد و يقين كنيد كه او نيز نام شما را درست ياد گرفته است.
3-تفاوت ها و محدوديت هاي انسان ها را بپذيريد. توقع نداشته باشيد كسي كامل باشد به خاطر داشته باشيد كه ديگري، حق دارد متفاوت باشد.
4- به موج مثبت، يعني ايستگاه افكار خوب گوش دهيد. صفاتي را در مردم پيدا كنيد كه مايه دوست داشتن و تحسين كردن باشند نه مايه انزجار و تنفر. اجازه ندهيد ديگران طرز فكر شما را درباره يك شخص سوم، تحت نفوذ خود درآورند. نسبت به مردم مثبت انديش باشيد تا نتايج مثبت به دست آوريد.
5-سخاوت در مكالمه را تمرين كنيد. سعي كنيد مثل افراد موفق باشيد. يعني ديگران را به صحبت كردن ترغيب كنيد. اجازه دهيد ديگري از نظراتش، عقايدش و پيشرفت هايش براي شما حرف بزند.
6-هميشه و هميشه، سعي كنيد مودب و متواضع باشيد. اين رفتار باعث مي شود ديگران احساس بهتري پيدا كنند و موجب مي شود كه خودتان هم احساس بهتري داشته باشيد.
7-وقتي با يك شكست و عقب گرد مواجه مي شويد، ديگران را ملامت نكنيد. به خاطر داشته باشيد، طرز فكر شما به هنگام شكست تعيين كننده فاصله شما تا پيروزي است.
ehsanparyav
![](file:///C:/Documents%20and%20Settings/Administrator/Desktop/%D8%AF%D8%B1%D8%B3%20%D8%A7%D8%AD%D8%B3%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D8%A7%D9%86/185063_files/29225_329.jpg)
رهبر انقلاب اسلامی شب سهشنبه در دیدار با هزاران تن از نیروهای مسلح منطقه شمال کشور و خانوادههای آنها، با استناد به «گسترش روزافزون ریشهها، استحکام بدنه شجره طیبه انقلاب اسلامی و سرسبزی و پیشرفتهای مشهود در شاخ و برگهای مختلف آن»، تأکید کردند: استمرار این حرکت پرنشاط و رسیدن به افق روشن آینده، نیازمند کار و تلاش جدی و عزم و همت همگانی است.
حضرت آیتالله خامنهای در نگاهی تبیینی به مراحل مختلف مبارزات ملت و پیروزی انقلاب اسلامی خاطرنشان کردند: ایران عزیز و ملت بزرگ ما از ۳۳ سال پیش به برکت بیداری اسلامی در راهی پرافتخار و خوش عاقبت در حال حرکتند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر رهبری، حضرت آیتالله خامنهای، مسیر پرپیچ و خم اما پرنشاط و پرتحرک سه دهه اخیر را ترجمان آیاتی از قرآن کریم مبنی بر همراه بودن «گشایش و آسایش» با «سختی و دشواری» دانستند و افزودند: بیداری اسلامی در برخی کشورهای منطقه، پدیده بسیار مبارکی است اما انقلاب اسلامی ملت ایران، از لحاظ عمق، گسترش و آرمانخواهی دارای ویژگیهای استثنایی است.
ایشان وحدت همه مردم حول شعارها و آرمانهای انقلاب، فراگیر بودن شور و نشاط انقلابی در سراسر کشور و حضور تودههای مؤمن و جان برکف ملت در میدان مبارزه را از جمله این ویژگیها خواندند و تأکید کردند: هر جا ملتها، با ایمان و فداکاری در میدان حضور یابند، هیچ قدرتی توان مقابله با آنها را ندارد چرا که بر اساس سنت الهی، خون بر شمشیر پیروز است.
رهبر انقلاب، حضور همهجانبه ملت در صحنههای مختلف را پشتوانه مستحکم مسئولان نظام در ایستادگی مقابل خواستهای نامشروع دشمنان برشمردند و افزودند: برخی کشورهای انقلابکرده، این روزها به خاطر فشار آمریکاییها مجبور به بعضی موضعگیریها میشوند در حالی که مسئولان نظام اسلامی در تمامی ۳۳ سال اخیر مقابل این گونه فشارها ایستادهاند.
ایشان تاکید کردند: امروز هم جمهوری اسلامی به برکت حضور مردم در صحنه، حرف و خواست هیچ ابرقدرتی را قبول نمیکند و تنها بر اساس مصلحت کشور و ملت تصمیم میگیرد ولو این که همه قدرتهای عالم از این تصمیم خشمگین شوند.
رهبر انقلاب اسلامی روشن شدن هر چه بیشتر ابعاد مختلف آرمانهای انقلاب را پیشرفتی بسیار اساسی دانستند و خاطرنشان کردند: با گذشت زمان، مفهوم آرمانهایی نظیر «جمهوری اسلامی، مردمسالاری اسلامی، استقلال و آزادی» برای مردم، نخبگان و سیاسیون، روشنتر و «بایدها و نبایدهای مسیر تحقق این اهداف» مشخصتر شده؛ ضمن این که در همه سالها حرکت «بر اساس همین آرمانها» ادامه یافته است که این مسئله مهمترین پیشرفت است.
حضرت آیتالله خامنهای، عمیق شدن ریشهها و استحکام بدنه جمهوری اسلامی را از دیگر پیشرفتهای مشهود نظام اسلامی خواندند و خاطرنشان کردند: در مقایسه با سالهای اول انقلاب، امید دشمنان برای سرنگونی نظام منتخب ملت ایران، به مراتب ضعیفتر و در موارد بسیار به یاس و نومیدی تبدیل شده که این واقعیت، استحکام خدشهناپذیر جمهوری اسلامی را نشان میدهد.
ایشان، پیشرفتهای شگفتآور در رشتههای مختلف علم و فناوری را از نشانههای طراوت و تازگی شاخههای پربرکت نظام اسلامی دانستند و افزودند: پیشرفت در عرصههایی نظیر هستهیی و سلولهای بنیادی، به گونهای بوده است که حتی برخی دانشمندان محترم، برجسته و خدوم نسل گذشته کشور آنها را باور نمیکردند.
ایشان افزودند: هماکنون نیز جوانان دانشمند ایران در زمینههای علمی، اکتشافات و ساختوسازهای علمی، در حال پیشرفتهایی هستند که برای برخی باورنکردنی است.
رهبر انقلاب پس از تبیین پیشرفتهای اساسی کشور تأکید کردند: حرکت همگانی و پرنشاط برای پیشرفت کشور باید ادامه یابد و این حقیقت، باوری همگانی شود که «کار و تلاش، بازنشستگی نمیشناسد و به پایان راه نمیرسد».
ایشان سیاهنمایی و تاریک جلوه دادن اوضاع کشور را از روشهای شناختهشده دستگاه رسانهای غرب و صهیونیزم برای متوقف کردن مسیر ملت ایران خواندند و خاطرنشان کردند: ملت ضمن بیاعتنایی به این سیاهنماییها، آگاه است که برای رسیدن به آینده تابناک کشور، نباید دچار غفلت شد و یا به خواب رفت.
رهبر انقلاب همچنین در بخش دیگری از سخنانشان، خانوادههای نیروهای مسلح را شریک مجاهدتها و افتخارات آنان دانستند و افزودند: نیروهای مسلح در بنای رفیع و باشکوه نظام اسلامی، نقش حساسی دارند که ایفای این نقش مهم، بدون همراهی، قدرشناسی و احساس افتخار خانواده های آنان، ممکن نیست.
حضرت آیتالله خامنهای نظام اسلامی نوین را زمینهساز تمدن نوین اسلامی خواندند و با تجلیل از صبر و بزرگواری خانوادههای معظم شهیدان افزودند: اگر «صبوریِ ستایش برانگیز» این خانوادهها نبود، جریان شهادت، با این شکفتگی و طراوت در کشور جاری نمیشد و این حقیقت، منت بزرگ خانوادههای سرافراز شهیدان بر ملت ایران است.
در ابتدای این دیدار، امیردریادار سیاری فرمانده نیروی دریایی ارتش اجتماع خانواده نیروهای مسلح در حضور فرمانده کل قوا را فرصتی برای نمایش برادری و همدلی خواند و افزود: بخش عمده ای از توفیقات نیروهای مسلح از زمان دفاع مقدس تاکنون مرهون همدلی و همراهی خانواده های آنان بوده است.
نویسنده :احسان پاریاو
درود بر شما ، امروز ادامه مطالب مربوط به جناب آقاي كهلان رو بررسي مي كنيم ، باز هم تكرار مي كنم كه نوشتن اين مطالب توسط اين تارنما دليل درستي مطالب نوشته شده نيست بلكه ، جهت معرفي تفكراتيست كه در حال رشد است و محققان و متفكران كشور با آنها آشنا شوند تا بتوانند سريعا از رشد اين تفكرات جلوگيري نمايند . ( شايسته آن است كه علاج واقعه قبل از وقوع كرد ) .
ايشون ( جناب اقاي كهلان ) سرگذشت خود را براي بنده ارسال كرده اند و بنده بنا به وظيفه خود ، اين سرگذشت را براي شما در ابتداي مطلب ايشان مي نويسم ، تا با شخصيت ايشان بيشتر اشنا شويد . پس از آن به سراغ نوشتار امروز ايشان مي رويم .
پيش از آنكه بحث امروز را آغاز كنم شايسته مي دانم ، به اطلاع ساير دوستان برسانم كه جناب آقاي كهلان ، با استفاده از قسمت نظرات بحث مربوط به جشن پوريم ، يك نظر بسيار جالب به اين نوشتار داده اند و جالب تر آنكه نظر ناصر پوربيزار را در اين مورد تائيد مي كنند . ايشان با ترجمه اسامي كه بيان كرده اند ،نظرات پوربيزار را تائيد مي كنند . اميدوارم ايشان با ديد بازتري به مسئله پوريم بنگرند و حقيقت را دريابند ، بنده نظر خود را در مورد اين جشن ، در همان مطلب داده ام . و ديگر نيازي به نوشتار بيشتر نمي بينم . همچنين ايشان يك ترجمه از نام خشايارشا داشته اند كه بنده در مطلبي كه در مورد زبان فارسي باستان خواهم نوشت ، پاسخ ايشان را خواهم داد .
ديگر آن كه بنده سوالات خود را از آقاي كهلان در پايان آخرين قسمت از مطالب مربوط به زرتشت خواهم نوشت و اميدوارم ايشان پاسخ گوي سوالات بنده باشند ، همچنين ايدوارم هرچه زودتر ايشان نتيجه ملاقاتشان را با موبدان زرتشتي ، براي بنده ارسال كنند تا بنده نتيجه آن را با شما قسمت كنم .
به علت طويل بودن متن امروز ، بحث را كم كرده و به سراغ جستار جناب آقاي كهلان مي روم . در صورتي كه در مورد اين مطلب سوالي داريد ، مي توانيد با استفاده از قسمت نظرات ، آن را بپرسيد تا آقاي كهلان پاسخگوي پرسش هاي شما باشند .
شرح مختصری از زندگی این جانب جواد مفرد کهلان محقق تاریخ اساطيری ایران
پدر تحصیل نکرده ام عزیز، خدمتکار پیر ارباب بزرگ روستاهای اطراف مراغه اسدالله آصف بود و مادر بیسواد و مسلولم دورنا مسئولیت خانه مان در روستای چیکان را داشت. بیشتر بچه های خانه از مرض سل مادر تلف می شدند. تنها بچه مسلول که به واسطه فیزیک نیرومند زنده ماند من بودم. سه تن هم که بدین مرض مبتلا نشده بودند زنده ماندند. خواهر بزرگ دختر و برادرم هاشم و خواهر کوچکتر از خودم مهین. از این میان برادرم که 5 سالی از من بزرگتر بود درس می خواند و راهگشای آیندهً من بود چه او با کتابهای تاریخ و جغرافی و کتابهای اساطیری از جمله شاهنامه به نثر آذری و فارسی که در خانه گرد می آورد من را عاشق و شیفتهً تاریخ و اساطیر ایران کرده بود. استعداد درسی من هم علاوه بر اینها در ریاضیات خوب بود و شاگرد اول کلاس مشرک 10 نفری روستای چیکان و روستاهای اطراف آن بودم و در سال ششم ابتدائی معدلم بالای 19 بود . بهار سال 1348 هجری از بنای قسمت جدید مسجد روستای چیکان که در کنار خانهً مان بود 2 مُهر اوستایی/ پهلوی بیرون آمد که من کلاس ششمی و روحانی روستا نور الله آن را به اشتباه کوفی پنداشتیم. در این ایام من در اراضی روستای مجاورمان علمدار بقایای یک آتشکده به نام قاین دگبه (دخمهً استوار) را که مسجد روستا به آجرهای سبز ویرانهً آن آراسته شده بود تشخیص داده بودم. مردم این روستا به حق اراضی روستای خود را بقایای شهری می پنداشتند چه آجرهای پختهً شکسته و حتی سالم در اغلب اراضی این روستا قابل رؤیت بودند و یکی از خویشاوندان ما، پسر خالهً پدرم، عبدالرحمان که در روستای قره بلاغ زندگی می کرد به هنگام عبور از رودک این روستا کوزه ای با محتوای مقدارقابل توجهی طلا پیدا کرده و در شهر مراغه به نان و نوایی رسیده بود. خود اراضی روستای چیکان پر از دخمه غارها و بقایای تنورها و قناتهای متروکه بود. اینها معلوماتی بود که من دانشجوی سال اول آبیاری دانشگاه تبریز و تازه خلاص شده از مرض ارثی مادری در دست داشتم. درهمان سال با مطالعهً آثار اوستایی استاد پور داود خصوصاٌ یشتها و یسنا ها و گزارش زاد و بوم زرتشت دکتر جمشید جی مدی در یافتم که روستای زادگاهی من چیکان همان شی چیکان (یعنی محل قضاوت) پعنی محل نگهداری اوستا در دورهً ساسانیان بوده و آن آتشکده ویرانه که بعدها تبدیل به دخمه شده بوده ، آتشکدهً معروف آذرگشنسب بوده که استاد پور داود با پیروی از مارکوارت با حسرت به درستی مکان ویرانه آن را در اراضی شهرستان مراغه حدس زده بود. از همان سال شروع به گزارش زادگاه زرتشت و تاریخ اساطیری ایران نمودم و دراواخر بهار سال 1357آنها را در 15 صفحه به وزارت فرهنگ وهنر گزارش کردم و تنها جواب تشکرآمیز و نا کافی آن را در اردوی عمران ملی بندر عباس دریافت کردم. در پاییزاستاد ادبیاتمان دکتر بهروز ثروتیان خواست که آنرا از فصلنامه دانشکدهً ادبیات منتشر سازد که با طوفان انقلاب اسلامی مصادف گردید. در ادامه گزارش نتوانستم استادان سرکاراتی و ایرج افشار در تبریز و تهران به کشف این اماکن آستانه در خود متقاعد سازم و پیشنهاد حقیرانهً انجمن زرتشتیان تهران را هم که می خواست آن را در 150 صفحه به صورت کپی منتشر سازد مقبول طبع نیافتم.دو سال بعد به سبب عضویت در دانشجویان پیشگام دانشگاه تبریز از دانشگاه اخراج شده و سه سال بعد به طور قاچاقی سر از ترکیه در آوردم. در اینجا در جواب دوست پیشگام نزدیکم در جواب این سؤال که چگونه این گونه قاطعانه ادعا می کنی که زادگاه زرتشت را در یافته ای در صورتیکه این همه ایرانشناش خارجی و داخلی نتوانسته اند آن را کشف کنند، گفتم من زادگاه زرتشت را پیدا کرده و روی آن نشسته ام و به ریش بلند پروفسوری هم می خندم که این گونه حریصانه در دور و نزدیک به دنبال زادگاه زرتشت می گردد . دوستم اعتراف کرد که این پاسخ تو مرا ضربه فنی کرد. سال بعد من و دوستم در سوئد بودیم و اکنون بیست سال از آن می گذرد و ادامه گزارشات تبدیل به 8 کتاب ریز و درشت شده که 6 تای آنها در سوئد و ایران منتشر شده است.
با عرص احترام جواد مفرد کهلان
اصل و نسب اشو زرتشث سپیتمان – بخش دو ديگر
گئوتمه بودا همان گئوماته زرتشت بوده است
چنان که دیدیم بنا به خبر یونانیان باستان از جمله هرودوت و پورفیریوس، گئوماته زرتشت در قرن ششم پیش از میلاد - که به قرن تشکیل ادیان باستانی معروف است - شهرهً آفاق بوده است. به ویژه مردم آسیا وی را بسیار دوست داشته و او را می پرستیده اند. بنابراین، در اینجا این سؤال منطقی پیش می آید که بپرسیم که مردمان سمت آسیای میانه و هندوستان و چین وی را تحت چه نام و نشانی می شناخته اند؛ خصوصاٌ با علم بر این که وی مّدتی در آن سمت و سوی ، در باختر (بلخ) سکونت داشته و در آنجا هم رهبر سیاسی و هم رهبر دینی بوده است. همانجا که بعداٌ مرکز اصلی بودائیگری شده بود و معبد معروف نوبهار بلخ در آن قرار گرفته بوده است ؛ همان معبد بودایی- زرتشتی که نظامی در اسکندر نامهً خود در مورد آن چنین سروده است:
به بلخ آمد وآذر زردهشت به طوفان شمشیر چون آب کشت
بهاردل افروز در بلخ بود کز و تازه گل را دهن تلخ بود
پری پیکرانی در او چون بهار صمنخانه ها یی چو خّرم بهار
شواهد و دلایل لغوی و تاریخی روشنی معلوم می دارند که خود گئوتمه بودای تاریخی کسی جز گئوماته زرتشت نبوده است که بعداٌ آیینهایشان در شرق و غرب فلات ایران به صورت دو مکتب جداگانه ای درآمده و درهر دو حالت آن از فلات ایران به تبعید رفته و در شکل بودایی آن در شرق آسیا شکوفا شده است. در ای جا دلایل خود را در باب یکی بودن بودا و زرتشت به اختصار ارائه میدهیم:
1- بودا به معنی منّور و روشن است و اسم اصلی زرتشت یعنی سپیتاک نیز به معنی سفید و روشن می باشد. افزون بر این لقب مهّم ایشان یعنی گئوتمه (دانای"گاتها"، یعنی دانای سرودهای دینی) و گئوماته (دانای سرودهای دینی) یا همان پاتی زیت (نگهبان سرودهای دینی) هم یکسان است. می دانیم که گاتها (گاثاها) از سوی دیگر سرودهای دینی خود زرتشت به شمار می آیند.
2- نام والدین بودا یعنی سود دهودانا (مخلوق دانا و پاک تن) و مهامایا (دانای بزرگ) به وضوح با اسامی والدین زرتشت یعنی سپیتمه ( دانای سفید رخسار) و آمیتی دا (ماندانا، دانای خانه) مطابقت دارد
3- هر دو در قرن ششم پیش از میلاد در سمت شمال هندوستان و شرق فلات ایران فعالیّت روحانی- سیاسی داشته ومعبودشان یعنی برهما (خالق دانا) و اهورمزدا (سرور دانا) اسامی یکسانی داشته اند.
4- مطابق اخبار منابع بودایی و ایرانی شهر زادگاهی این هردو رهبردینی در محل تجمع جنگجویان قرار داشته که در نزدیکی آن کوه مرتفع و پربرفی(= هیمالیا، سهند) واقع شده بود. منظور از هیمالیا یعنی کوه پر برف در اینجا همان کوه سهند آذربایجان است.
5- محّل فعالیّت سیاسی و فرهنگی گئوتمه بودا با قبیلهً سکیا و شهر کاپیلاویستو (خاک سرخ) پیوسته است؛ متقابلاٌ مطابق منابع کهن یونانی و ایرانی ناحیه ساتراپی گئوماته زرتشت ، سرزمین سکاییان دربیکی (سکاییان برگ هئومه، دریها) و شهر سوروگانه (شبورگان، یعنی جایگاه سرخ رنگ) در نزدیکی بلخ(سمت غرب آن) و خود بلخ (= محل تقسیم آبها) بود ه است. افزون بر این می دانیم رودی به نام سرخاب در سمت شرق شهر بلخ جاری است.
6- محّل مدفن بودا یعنی کوسینا گارا (کوهستان مردم نیک بخت) به وضوح یادآور محّل دخمهً گئوماته زرتشت یعنی سیکایا اواوتی( یعنی آبادی خوشبختی، روستای سکاوند شهرستان نهاوند باختران) در ناحیهً کاسیان باستانی و مادهای سگارتی(سنگ کن) می باشد. قابل تذکر است که نام کاسیان (اسلاف لران) به صورت کوسیان نیز ذکر گردیده است: ترجمهً نام کاسیان در نام لران بختیاری و نام شاهنامه ای ارمائیل (یعنی مردم آسوده) برجای مانده است.
7- فرقهً بودایی ماهایانای ژاپنی ها گئوتمه بودا را نظیر گئوماته زرتشت دارای افکار و آمال سوسیالیستی معرفی می نماید. افزون بر این که این هردو تعلیمات اخلاقی اساسی خود را بر روی سه اصل پندارنیک ، گفتارنیک و کردارنیک بنیاد نهاده اند. علاوه براین که هردو مخالف ایجاد معابدخرافه پرستی و مردم فریبی بوده اند. گفتنی است که بودا برای طبقهً برهمنان یک بیگانه محسوب می شد. معهذا گئوماته زرتشت تحت نام گئوتمهً دیگری نزد برهمنان بومی شده است. چون گئوتمه نامی که به عنوان سرایندهً قسمتی از وداها معرفی شده باید همان گئوماته زرتشت باشد چه عنوان مناسب فرمانروایی خانوادگی وی یعنی راهوگنه (کشندهً راهزن) و همچنین لقبش یعنی انگیراس(فرد باشکوه و تنومند) به وضوح یادآور لقب گئوماته زرتشت بلند قامت یعنی تنائوکسار (یعنی دارای تن بزرگ) است. سرودهای ودایی وی از جمله درباب آگنی (آذر، ایزد آتش) و برهما ( اهورامزدا، در مقام ایزد دانایی و آتش) می باشد. تحت این نام و القاب وی در رزمنامهً بزرگ هندوان یعنی مهابهاراته نیز یاد شده است ناگفته نماند گئوتمه بودا در اساطیر به هیئت برهمنی جوان به نام َمگه (مغ) پدیدار میشود که این به وضوح تعلق وی را به طبقهً روحانیان ماد یعنی مغان آشکار میگرداند.
8- سرانجام گفتنی است دوست وخویشاوند و نخستین حّواری بودا یعنی آناندا (ناندا, دانا به طرق مختلف) و زنش یشودهارا (دارندهً پاکی) به ترتیب مطابق با همان مدیوماه (دانای شایسته) پسر عم و نخستین مرید زرتشت و هووی (نیک نژاد) زن زرتشت می باشند. در خبرمولوی که زادهً بلخ بود زرتشت - بودا تحت عنوان صوفی فرزانه ای به نام ابراهیم ادهم (یعنی ابراهیم بور) ظاهر گردیده است. ابراهیم خلیل(کاووس) درواقع نام جدّ جدّ مادرزرتشت بوده است.
8- نام پسربودا یعنی راهوله (= روی هوره) با نام خورشیدچهر پسر زرتشت مترادف است.
هود قرآن وهامان تورات در اصل همان سپیتمه و زرتشت سپیتمان می باشند
در زمانی که ادیان باستانی مهّم جهان شکل می گرفت یعنی تقریباٌحدود بین سالهای 330-600 پیش از میلاد ایران ابرقدرت شناخته شدهً جهان بود و بدین سبب تورات و قرآن نیزنظیر تاریخ هرودوت حاوی اخبار زیادی در باب ایرانیان می باشند:میدانیم در قرآن از قومی بائده یعنی معدوم شده ای به نام عاد سخن رفته که رهبر دینی- سیاسی اصلی ایشان هود نام داشته است. نگارنده را قبلاٌ عقیده براین بود که هود در اصل همان هوتها یعنی ایزد باران و رعد کاسیان (اسلاف لُران) بوده است؛ ولی اخیراٌ دلیل منطقی تری یافته ام که نظر قبلی را منتفی مینماید چه کاسیان حکمرانان بین النهرین در اواسط هزارهً دوم پیش از میلاد بوده اند و این نسبت به زمان محمّد و قرآن بسیار دوراست. ثانیاٌ خود نام عاد ارتباط و ترادفی با نامهای کاسی (آرمانی و خوشبخت) و لُر(نوازنده) نداشته است. ثالثاٌ از هود به عنوان رهبر دینی مردم عاد یاد شده، نه خدای قبیله ای ایشان؛ بنابراین بنابه دلایل آشکاری که ذیلاٌ شرح داده خواهد شد قوم عاد باید همان قوم فراموش شدهً مغان باشد که از مادها (نجبا) بوده اند. زیرا هم نام قوم و هم نام رهبر نامی ایشان مناسبتی تامّ با قوم عاد و رهبرشان هود(=هوم اوستا، دانای نیک) دارد: چه نام قوم مغان یعنی واژهً مغ دقیقاٌ به لغت اوستایی به معنی انجمنی است که این از سوی دیگر معنی لفظی نام عبری عاد نیز می باشد. درکنار آن کلمات سامی حوت درزبان کُردی (به معنی مرد بلندقامت، لندهور) و هود زبان عبری را داریم که به معنی باشکوه و درخشان است. بنابراین به سمت گئوماته زرتشت بلندقامت کشیده می شویم که هم منابع یونانی و هم اساطیر زرتشتی صریحاٌ به قامت بلند وی اشاره کرده اند. اصلاٌ مسلم به نظر می رسد دو نام اساطیری لندهور (پسر خورشید) و عوج ابن عُنق(اوج ابن خنوک)، به معنی لفظی مرد بلندقامت فرزند مرد درخشان متعلق به گئوماته زرتشت (سپیتاک، بودای بامیان) باشند؛ چه همانطوری که ذکرشد نام پدرزرتشت (سپیتاک) یعنی سپیتمه را می توان سفید رخسار و نورانی معنی نمود. درباب مورد غضب ایزدی قرارگرفتن قبیلهً مغان (عاد) باید بگوییم، چنان که هرودوت خاطرنشان میکند در روز قتل گئومات (پاتی زیت) قتل عام بزرگی از مغان به راه افتاد. این واقعه در تورات به صورت اسطورهً قتل هامان (نیک اندیش،یا پسرهوم، گئوماته زرتشت)- به دسیسهً استر(ستاره) و مردخای (شاهکُش)- وجشن دشمن کشی یهود یعنی پوریم (به معنی لفظی بخت و قرعه) متجّلی شده است: هرودوت نیز ازقرعه کشی داریوش وشش تن همدستان وی سرپادشاهی ایران سخن می راند که بعد ازقتل گئوماتای مغ و مغ کشان صورت گرفته است.قابل توجه است عنوان خانوادگی هامان یعنی همداتای(مجری قانون) مترادف با از آن گئوتمهً وداها میبا شد. مطالب اساطیر اسلامی نیز در رابطه با هود و قومش عاد بسیار قابل توّجه می باشند چه ضمن آنهایی که در قصص الانبیاء گردآوری شده اند، درباب هود و قومش عاد از اسامی زئورا (زرین، به عنوان نیای قوم بلند قامت عاد) و زینا (ذانا، دانا، به عنوان مادر هود و دخترنوح) یاد گردیده که به وضوح یادآور نامهای زرتشت (دارندهً پیکرزرین) رهبربلندقامت مغان و آمیتی دا (ماندانا) به معنی لفظی دانای خانه است که مادرسپیتمان زرتشت و دخترآستیاگ (لمک) بوده یعنی همان کسی که در تورات پدرنوح به شمار رفته است. از سوی دیگر از بررسی عمیق تر اسطورهً قرآنی هودمعلوم میگردد که آن هودی که عامل مغضوب شدن وکشتارگردیدن قوم عاد میشود نه خود گئوماته زرتشت "سپیتاک" بلکه خود همان داریوش قاتل گئوماته زرتشت بوده که مگافونی یعنی مغ کشی (عادکشی) به راه انداخت؛ طبق منابع یونانی و ایرانی این قاتل ومقتول در لقب ونام سپندات (مخلوق مقدّس) مشترک بوده اند وسپندات پسر ویشتاسپ (حامی زرتشت)، نام داریوش را- که به معنی نگهدارندهً خوبی است- بعدازقتل گئوماته زرتشت سپیتاک برای جلب رضایت و اعتماد همدستان پارسی خویش برای خود انتخاب نمود. طبق مندرجات قرآن خدای بزرگ (اهورامزدا،انلیل بابلیان) به حمایت از هود (در این جا منظور داریوش، سپندات پسرویشتاسپ) قوم عاد، ملّت هود(منظورمغان تحت فرمان گئوماتهً مغ| زرتشت سپیتاک پسرسپیتمه|) را منقرض نمود. طبق مندرجات قرآن خداوند بزرگ به حمایت از هود (منظور هوم عابد ) قوم عاد، ملّت هود را منقرض نمود. متقابلاٌ طبق اوستا ایرانیان عقیده داشتند که که در توفان و کولاک بزرگ نچات هوم (جمشید، سپیتمه، گودرز دستگیرکنندهً افراسیاب) و یاران وی به یاریاهورا مزدا (سرور بزرگ و دانا) صورت گرفته است. از آن جاییکه گفته شده قوم عاد به وسیلهً طوفان شدید نابودشد(یعنی همان اسطورهً پناه گرفتن آریاییان در ور جمکرد جمشید در توفان و کولاک بزرگ)، پس در اینجا اهورامزدا درمقام قرینه های بابلی و ودایی خویش یعنی انلیل و وارونا ظاهرگشته است که ایزد آسمان معرفی شده اند و آمده است که دم آنها باد و طوفان است. به نظر می رسد که نام خدای کاسی رعد وبرق و باران یعنی هودها نیز دراینجا درپدید آمدن وشکل گرفتن نام هود نقشی ایفاء کرده است. به هر حال قرآن حقّ مطلب را درمورد زرتشت بلندقامت و پدروی هوم (هود) ادا کرده وتنها تحت همین اسامی صالح دارندهً شتر زرین (که نامش در قرآن همواره با نام هود همراه می باشد) و هود از او و پدر وی بیش از بسیاری از انبیای دیگراسم برده است.
ایّوب وزکریای تورات و لقمان وصالح قرآن(دارندهً شترزرین) نیز همان زرتشت سپیتمان می باشند
نام لقمان حکیم قرآن به معنی فرزانهً درشت اندام به وضوح حاکی ازیکی بودن وی با گئوماته زرتشت( بودای بامیان) می باشد. ضمن این مقاله سند این موضوع ارائه گردیده و اثبات یکسانی زرتشت با زکریا وصالح به مقالهً دیگری موکول میشود. ابتدا این سؤال پیش می آید که آیا در تورات نیز نام و نشانی از زرتشت به میان آمده است یا نه. به نظر من جواب آری است چه ایّوب (به معنی لفظی مورد خصومت قرار گرفته) به وضوح، همان زرتشت سپیتمان است که این با داستانهایی که مربوط به دوران کودکی و خصوصاٌّ نو جوانی وی می باشد کاملاٌ جور در می آید چه داستانهای زندگیش سرشار ازخصومتهایی است که بر وی روا شده است. این نام توراتی و قرآنی د ر خود تورات به معنی " فرد مورد خصومت و امتحان خدا قرار گرفته" مفهوم شده است. بسیار جالب است که در کتاب تاریخی کهن فضایل بلخ نام زرتشت با همین صورت عبری آن یعنی ایّوب بیان شده است. سامی نبودن و بیگانه بودن این نبی توراتی و قرآنی از آن جا مشّخص می گردد که برای وی شجره نامه ای ذکر نمی گردد. چنان که اشاره شد قرآن این نام توراتی زرتشت را نیز می شناسد، ولی در آن وی بیشتر تحت همان عنوان صالح (نیکوکار) و پدرش هود(دانای نیک) معرفی گشته و سورهً یازدهم آن به نام آنها هود خوانده شده است. در تورات نیز- که در آن نام هود ذکر نمی شود- نامی ازعاد به میان آمده که در رابطه با لمک (آستیاگ، آخرین پادشاه ماد) است؛ امّا در این جا آن نام زن اسطوره ای لمک به شمار رفته است که در واقع اشاره به نام قبیلهً مادی مغان ( قوم عاد) می باشد. قابل تّوجه است که ازاین طوفان خانمان بر انداز و قتل عام در اسطورهً توراتی ایّوب نیز یاد می شود که در این وقایع اسفناک وی خانواده و کسان و ثروت خویش را از دست می دهد. تورات مطابق اوستا تعداد دختران ایّوب - زرتشت را سه تن آورده است، ولی تعداد پسران ایّوب هفت تن و تعداد پسران زرتشت سه تن ذکر شده اند. اساطیر اسلامی مذکور در قصص الانبیاء- که ایّوب را مانند گئوماته/ زرتشت حامی فقرا معرفی می نمایند- تعداد دختران ایّوب را همان سه تن و تعداد پسران وی را چهارتن ذکر می کنند که به رقم اوستایی و پهلوی فرزندان زرتشت سپیتمان یعنی سه پسر و سه دختر بسیار نزدیک است. درتکمیل اثبات یکی بودن ایّوب وزرتشت گفتنی است که طبق روایات اسلامی وکلیمی وزرتشتی دایهً دوران مباحث موفقیّت آمیزو مصائبشان زنی است که تصّورمیکند زرتشت- ایّوب توّسط گرگ دریده شده است. باید خبر یکی بودن ایّوب و زرتشت توّسط یهودیان بومی سمت بلخ به نویسندهً کتاب فضایل بلخ رسیده باشد چه دردورهً مسلمین یهودیان درنواحی بلخ وشهرمیمند(یهودیهً افغانستان) بومی بوده و از عهدباستان در این نواحی به امر تجارت اشتغال داشته اند چون منابع کهن آشوری و یونانی ازاعرابی شرقی صحبت می دارند که بین بلخ و گرگان می زیسته اند. پیداست که منظور از اعراب شرقی در اینجا خویشاوندان کلیمی ایشان بوده اند: گفتنی است که نام تاتها و تاجیکان (دادیکان خبر هرودوت)- که آنها را نام اولاد یهود و اعرابی به شمار آورده اند که در میان ایرانیان بزرگ شده اند- باید متعّلق به همین یهودیان شرقی باشند. براین اساس نامهای دادیک (عادل)، تات(به عبری یعنی بخشندهً متمّول)،تاجیک، تازی،ذت و سرت را می توان صاحبان عادل کالا و تاجرامین گرفت چه یونانیان باستان این مردم را خیّرنامیده اند. زبان ایرانی اینان بی تردید از دربیکها(پارسیان دروسی،سکاییان برگ هئومه،دروپیکیان، دریها) گرفته شده است. خود دربیکها و دادیکان در هم آمیخته و ملّت تاجیک را تشکیل داده اند و اکنون دری تنها به زبان ایشان اطلاق میشود. جالب است که تاتهای آذربایجان به دین کلیمی خویش باقی مانده اند، گرچه از لحاظ زبان ایرانی شده اند. نام هندواروپایی کهن چین و آسیای میانی یعنی سریکا باید در اصل متعّلق بدینها بوده باشد چه همانطوریکه اشاره شد تاجیکان ماوراءالنهر را سارت (سرها، صاحبان کالاها) نیزخوانده اند. براین اساس گئوماته زرتشت به هنگام فرمانروایی باختر (بلخ) با این مردم تجارت پیشهً یهودی- ایرانی تماس نزدیک داشته است. دلایل قاطعی که جای هیچگونه شّک وشبهه ای در یکی بودن زرتشت و ایّوب باقی نمی گذارند یکی همانا مشترک بودن نام دختران ایشان است چه نام ایشان که به ترتیب فرنی(فزونی)، ثریتی (نهایی) وپوروچیستا(جوان پردانش) بوده در تورات به جمیمه (فزونی)، قصیه(آخری) وقرن هپوک(جوان زیبا) ترجمه شده است. و دیگری مشترک بودن نام زادگاه ایشان است:ایّوب تورات اهل ناحیهً غریبه ای به نام عوص به شمار رفته است. این کلمه در زبان اوستایی به معنی شهر واقع دربلندی است. بنابراین معلوم میشود که مراد از آن همان شهررغهً آذربایجان بوده که بیشترتحت نامهای قسمت میانی آن به برزه و هروم بوده که این هردوبه معنی شهر واقع دربلندی می باشند. چنان که گفتیم این شهر، خاستگاه و محّل فرمانروایی اوّلیّهً زرتشت بوده است. چنانکه گفته شد ایّوب تورات اهل ناحیه ای به نام عوص به شمار رفته است. این کلمه در زبانهای ایرانی از ریشهً همان کلمهً اوس اوستایی بوده و به معنی مرتفع می باشد. این معنی وقتی بسیار قابل توّجه میگردد که در می یابیم خود نام شهر زرتشت یعنی برزه (رغه) نیز به همین است.هود قرآن را در زبانهای عربی و عبری همچنین می توان مترادف باالقاب زرتشت یعنی گئوماته و گئوتمه وپاتی زیت به معنی دانای سرود دینی گرفت. بنابراین به طور قطع و یقین می توان گفت که نام هود قرآن از ترجمهً همین القاب سپیتاک زرتشت (درخشان و دانای سرود دینی) و نام پدر وی هوم (دانای نیک) حادث شده است. به طوری که گفته شد خود نام زرتشت در مجموع به معنی دارندهً تن زرین و نورانی می باشد و جزء اول نام زرتشت نیز به شکل ایرانی آن درنام زئورای اساطیر اسلامی، به معنی زرین باقی مانده است. به طوریکه بیان کردیم این، نام نیای ا سطوره ای قوم عاد (مغان) به شمارآمده است. چنانکه اشاره شد تورات واقعهً کشته شدن گئوماته زرتشت را در داستان استر و مُردخای بیان می کند: در اصل این اسطوره هدسا(استر) همان آتوسا دختر معروف کورش می باشد که به عقد کمبوجیه نیز در آمده بود و مُردخای (در اصل مردیو کای، "حاکم روستاهای بسیار") از سویی همان مردیس (دارای روستاهای فراوان، برادر گئومات)،از سوی دیگر بردیه پسر کورش است و شخص وزیر شاه یعنی هامان(حافظ سرودهای دینی، به عبری یعنی فراوان زمزمه کننده) خود گئوماته زرتشت است که به قول داریوش معابدی را که وجودشان با آیین مغان سازگاری نداشت ویران میکرد و پادشاه عامل قتل هامان (گئوماته زرتشت) نه خشایارشا بلکه پدر وی داریوش میباشد. دشمنان ادّعایی مورد کشتار یهود هم در اصل همان مغان بوده اند که در آغاز حکومت داریوش، روز قتل گئومات، به تعدادی (شاید نه چندان زیاد) کشتار شدند. به هر حال شایع بوده که پارسیان روز قتل گئومات مغ کشی (به قول یونانیها ماگوفونی) وسیعی راه انداختند و این روز را بعدها به طور مفّصل جشن می گرفته اند. در تورات این مغ کشی را یهود با جشن پوریم خویش مطابقت داده اند. کتسیاس مورّخ یونانی نیز نظیرتورات از شکایت گئومات (سپندات، سپیتاک وپاتی زیت خبر هرودوت ، هامان تورات) از بردیه در حضور شاه (در این جا منظور کمبوجیه) و به قتل رسیدن بردیه سخن گفته است. در اساطیر دورهً اسلامی زرتشت تحت عناوین عُلوان (بلند قامت) و شّداد (قّوی) نیز آورده شده است که در این اسامی مفهوم لقب زرتشت یعنی تنائوکسار (بزرگ تن) بهتر بر جای مانده است. گفتنی است شّداد فرزند عاد (مغ) به شمار رفته و عُلوان نام سردار وی تصّورگردیده است. نام سرزمین شّداد یعنی ارم که در تورات با نام اسطوره ای ظّله( یعنی دلخوشی) مشخّص گردیده است باید همان سرزمین لران بختیاری باشد چه نام اوستایی فرذاخشتی (=بختیار ) نیز نیای اسطوره ای مردم همین سرزمین را نشان می دهد. می دانیم که گئوماته- زرتشت در جوار سرزمین لُران و کُردان به قتل رسیده است و نامهای اساطیری ارماییل و کُرماییل در شاهنامه نشانگر لُرها و کُردها می باشند. گفتنی است مفهومی مشابه با ارم (سرزمین آرامش و آسایش) در کنار رود کورای قفقاز نیزوجود داشته است چه منابع کهن ارمنی و یونانی نامهای آنجا را گاردمان (بهشت) و کامبیسن (سرزمین کامروایی) آورده اند.
خب اينم از مطلب امروز ، اميدوارم از اون استفاده كرده باشين ، و اميدوارم كه حتما در مورد مطلب امروز نظر بدين ، اقاي كهلان ، در بخش نظرات پاسخگوي سوالات شما خواهند بود ، پيشاپيش ، از شما سپاسگذار و قدردان هستم ، قربان شما ، ناصر حاجلو . . . جاويد ايران زمين .
نویسنده : احسان پادیاو : ٩:۱۸ ب.ظ ; 1391/10/30
درود بر شما ، امروز ادامه مطالب مربوط به جناب آقاي كهلان رو بررسي مي كنيم ، باز هم تكرار مي كنم كه نوشتن اين مطالب توسط اين تارنما دليل درستي مطالب نوشته شده نيست بلكه ، جهت معرفي تفكراتيست كه در حال رشد است و محققان و متفكران كشور با آنها آشنا شوند تا بتوانند سريعا از رشد اين تفكرات جلوگيري نمايند . ( شايسته آن است كه علاج واقعه قبل از وقوع كرد ) .
ايشون ( جناب اقاي كهلان ) سرگذشت خود را براي بنده ارسال كرده اند و بنده بنا به وظيفه خود ، اين سرگذشت را براي شما در ابتداي مطلب ايشان مي نويسم ، تا با شخصيت ايشان بيشتر اشنا شويد . پس از آن به سراغ نوشتار امروز ايشان مي رويم .
پيش از آنكه بحث امروز را آغاز كنم شايسته مي دانم ، به اطلاع ساير دوستان برسانم كه جناب آقاي كهلان ، با استفاده از قسمت نظرات بحث مربوط به جشن پوريم ، يك نظر بسيار جالب به اين نوشتار داده اند و جالب تر آنكه نظر ناصر پوربيزار را در اين مورد تائيد مي كنند . ايشان با ترجمه اسامي كه بيان كرده اند ،نظرات پوربيزار را تائيد مي كنند . اميدوارم ايشان با ديد بازتري به مسئله پوريم بنگرند و حقيقت را دريابند ، بنده نظر خود را در مورد اين جشن ، در همان مطلب داده ام . و ديگر نيازي به نوشتار بيشتر نمي بينم . همچنين ايشان يك ترجمه از نام خشايارشا داشته اند كه بنده در مطلبي كه در مورد زبان فارسي باستان خواهم نوشت ، پاسخ ايشان را خواهم داد .
ديگر آن كه بنده سوالات خود را از آقاي كهلان در پايان آخرين قسمت از مطالب مربوط به زرتشت خواهم نوشت و اميدوارم ايشان پاسخ گوي سوالات بنده باشند ، همچنين ايدوارم هرچه زودتر ايشان نتيجه ملاقاتشان را با موبدان زرتشتي ، براي بنده ارسال كنند تا بنده نتيجه آن را با شما قسمت كنم .
به علت طويل بودن متن امروز ، بحث را كم كرده و به سراغ جستار جناب آقاي كهلان مي روم . در صورتي كه در مورد اين مطلب سوالي داريد ، مي توانيد با استفاده از قسمت نظرات ، آن را بپرسيد تا آقاي كهلان پاسخگوي پرسش هاي شما باشند .
شرح مختصری از زندگی این جانب جواد مفرد کهلان محقق تاریخ اساطيری ایران
پدر تحصیل نکرده ام عزیز، خدمتکار پیر ارباب بزرگ روستاهای اطراف مراغه اسدالله آصف بود و مادر بیسواد و مسلولم دورنا مسئولیت خانه مان در روستای چیکان را داشت. بیشتر بچه های خانه از مرض سل مادر تلف می شدند. تنها بچه مسلول که به واسطه فیزیک نیرومند زنده ماند من بودم. سه تن هم که بدین مرض مبتلا نشده بودند زنده ماندند. خواهر بزرگ دختر و برادرم هاشم و خواهر کوچکتر از خودم مهین. از این میان برادرم که 5 سالی از من بزرگتر بود درس می خواند و راهگشای آیندهً من بود چه او با کتابهای تاریخ و جغرافی و کتابهای اساطیری از جمله شاهنامه به نثر آذری و فارسی که در خانه گرد می آورد من را عاشق و شیفتهً تاریخ و اساطیر ایران کرده بود. استعداد درسی من هم علاوه بر اینها در ریاضیات خوب بود و شاگرد اول کلاس مشرک 10 نفری روستای چیکان و روستاهای اطراف آن بودم و در سال ششم ابتدائی معدلم بالای 19 بود . بهار سال 1348 هجری از بنای قسمت جدید مسجد روستای چیکان که در کنار خانهً مان بود 2 مُهر اوستایی/ پهلوی بیرون آمد که من کلاس ششمی و روحانی روستا نور الله آن را به اشتباه کوفی پنداشتیم. در این ایام من در اراضی روستای مجاورمان علمدار بقایای یک آتشکده به نام قاین دگبه (دخمهً استوار) را که مسجد روستا به آجرهای سبز ویرانهً آن آراسته شده بود تشخیص داده بودم. مردم این روستا به حق اراضی روستای خود را بقایای شهری می پنداشتند چه آجرهای پختهً شکسته و حتی سالم در اغلب اراضی این روستا قابل رؤیت بودند و یکی از خویشاوندان ما، پسر خالهً پدرم، عبدالرحمان که در روستای قره بلاغ زندگی می کرد به هنگام عبور از رودک این روستا کوزه ای با محتوای مقدارقابل توجهی طلا پیدا کرده و در شهر مراغه به نان و نوایی رسیده بود. خود اراضی روستای چیکان پر از دخمه غارها و بقایای تنورها و قناتهای متروکه بود. اینها معلوماتی بود که من دانشجوی سال اول آبیاری دانشگاه تبریز و تازه خلاص شده از مرض ارثی مادری در دست داشتم. درهمان سال با مطالعهً آثار اوستایی استاد پور داود خصوصاٌ یشتها و یسنا ها و گزارش زاد و بوم زرتشت دکتر جمشید جی مدی در یافتم که روستای زادگاهی من چیکان همان شی چیکان (یعنی محل قضاوت) پعنی محل نگهداری اوستا در دورهً ساسانیان بوده و آن آتشکده ویرانه که بعدها تبدیل به دخمه شده بوده ، آتشکدهً معروف آذرگشنسب بوده که استاد پور داود با پیروی از مارکوارت با حسرت به درستی مکان ویرانه آن را در اراضی شهرستان مراغه حدس زده بود. از همان سال شروع به گزارش زادگاه زرتشت و تاریخ اساطیری ایران نمودم و دراواخر بهار سال 1357آنها را در 15 صفحه به وزارت فرهنگ وهنر گزارش کردم و تنها جواب تشکرآمیز و نا کافی آن را در اردوی عمران ملی بندر عباس دریافت کردم. در پاییزاستاد ادبیاتمان دکتر بهروز ثروتیان خواست که آنرا از فصلنامه دانشکدهً ادبیات منتشر سازد که با طوفان انقلاب اسلامی مصادف گردید. در ادامه گزارش نتوانستم استادان سرکاراتی و ایرج افشار در تبریز و تهران به کشف این اماکن آستانه در خود متقاعد سازم و پیشنهاد حقیرانهً انجمن زرتشتیان تهران را هم که می خواست آن را در 150 صفحه به صورت کپی منتشر سازد مقبول طبع نیافتم.دو سال بعد به سبب عضویت در دانشجویان پیشگام دانشگاه تبریز از دانشگاه اخراج شده و سه سال بعد به طور قاچاقی سر از ترکیه در آوردم. در اینجا در جواب دوست پیشگام نزدیکم در جواب این سؤال که چگونه این گونه قاطعانه ادعا می کنی که زادگاه زرتشت را در یافته ای در صورتیکه این همه ایرانشناش خارجی و داخلی نتوانسته اند آن را کشف کنند، گفتم من زادگاه زرتشت را پیدا کرده و روی آن نشسته ام و به ریش بلند پروفسوری هم می خندم که این گونه حریصانه در دور و نزدیک به دنبال زادگاه زرتشت می گردد . دوستم اعتراف کرد که این پاسخ تو مرا ضربه فنی کرد. سال بعد من و دوستم در سوئد بودیم و اکنون بیست سال از آن می گذرد و ادامه گزارشات تبدیل به 8 کتاب ریز و درشت شده که 6 تای آنها در سوئد و ایران منتشر شده است.
با عرص احترام جواد مفرد کهلان
اصل و نسب اشو زرتشث سپیتمان – بخش دو ديگر
گئوتمه بودا همان گئوماته زرتشت بوده است
چنان که دیدیم بنا به خبر یونانیان باستان از جمله هرودوت و پورفیریوس، گئوماته زرتشت در قرن ششم پیش از میلاد - که به قرن تشکیل ادیان باستانی معروف است - شهرهً آفاق بوده است. به ویژه مردم آسیا وی را بسیار دوست داشته و او را می پرستیده اند. بنابراین، در اینجا این سؤال منطقی پیش می آید که بپرسیم که مردمان سمت آسیای میانه و هندوستان و چین وی را تحت چه نام و نشانی می شناخته اند؛ خصوصاٌ با علم بر این که وی مّدتی در آن سمت و سوی ، در باختر (بلخ) سکونت داشته و در آنجا هم رهبر سیاسی و هم رهبر دینی بوده است. همانجا که بعداٌ مرکز اصلی بودائیگری شده بود و معبد معروف نوبهار بلخ در آن قرار گرفته بوده است ؛ همان معبد بودایی- زرتشتی که نظامی در اسکندر نامهً خود در مورد آن چنین سروده است:
به بلخ آمد وآذر زردهشت به طوفان شمشیر چون آب کشت
بهاردل افروز در بلخ بود کز و تازه گل را دهن تلخ بود
پری پیکرانی در او چون بهار صمنخانه ها یی چو خّرم بهار
شواهد و دلایل لغوی و تاریخی روشنی معلوم می دارند که خود گئوتمه بودای تاریخی کسی جز گئوماته زرتشت نبوده است که بعداٌ آیینهایشان در شرق و غرب فلات ایران به صورت دو مکتب جداگانه ای درآمده و درهر دو حالت آن از فلات ایران به تبعید رفته و در شکل بودایی آن در شرق آسیا شکوفا شده است. در ای جا دلایل خود را در باب یکی بودن بودا و زرتشت به اختصار ارائه میدهیم:
1- بودا به معنی منّور و روشن است و اسم اصلی زرتشت یعنی سپیتاک نیز به معنی سفید و روشن می باشد. افزون بر این لقب مهّم ایشان یعنی گئوتمه (دانای"گاتها"، یعنی دانای سرودهای دینی) و گئوماته (دانای سرودهای دینی) یا همان پاتی زیت (نگهبان سرودهای دینی) هم یکسان است. می دانیم که گاتها (گاثاها) از سوی دیگر سرودهای دینی خود زرتشت به شمار می آیند.
2- نام والدین بودا یعنی سود دهودانا (مخلوق دانا و پاک تن) و مهامایا (دانای بزرگ) به وضوح با اسامی والدین زرتشت یعنی سپیتمه ( دانای سفید رخسار) و آمیتی دا (ماندانا، دانای خانه) مطابقت دارد
3- هر دو در قرن ششم پیش از میلاد در سمت شمال هندوستان و شرق فلات ایران فعالیّت روحانی- سیاسی داشته ومعبودشان یعنی برهما (خالق دانا) و اهورمزدا (سرور دانا) اسامی یکسانی داشته اند.
4- مطابق اخبار منابع بودایی و ایرانی شهر زادگاهی این هردو رهبردینی در محل تجمع جنگجویان قرار داشته که در نزدیکی آن کوه مرتفع و پربرفی(= هیمالیا، سهند) واقع شده بود. منظور از هیمالیا یعنی کوه پر برف در اینجا همان کوه سهند آذربایجان است.
5- محّل فعالیّت سیاسی و فرهنگی گئوتمه بودا با قبیلهً سکیا و شهر کاپیلاویستو (خاک سرخ) پیوسته است؛ متقابلاٌ مطابق منابع کهن یونانی و ایرانی ناحیه ساتراپی گئوماته زرتشت ، سرزمین سکاییان دربیکی (سکاییان برگ هئومه، دریها) و شهر سوروگانه (شبورگان، یعنی جایگاه سرخ رنگ) در نزدیکی بلخ(سمت غرب آن) و خود بلخ (= محل تقسیم آبها) بود ه است. افزون بر این می دانیم رودی به نام سرخاب در سمت شرق شهر بلخ جاری است.
6- محّل مدفن بودا یعنی کوسینا گارا (کوهستان مردم نیک بخت) به وضوح یادآور محّل دخمهً گئوماته زرتشت یعنی سیکایا اواوتی( یعنی آبادی خوشبختی، روستای سکاوند شهرستان نهاوند باختران) در ناحیهً کاسیان باستانی و مادهای سگارتی(سنگ کن) می باشد. قابل تذکر است که نام کاسیان (اسلاف لران) به صورت کوسیان نیز ذکر گردیده است: ترجمهً نام کاسیان در نام لران بختیاری و نام شاهنامه ای ارمائیل (یعنی مردم آسوده) برجای مانده است.
7- فرقهً بودایی ماهایانای ژاپنی ها گئوتمه بودا را نظیر گئوماته زرتشت دارای افکار و آمال سوسیالیستی معرفی می نماید. افزون بر این که این هردو تعلیمات اخلاقی اساسی خود را بر روی سه اصل پندارنیک ، گفتارنیک و کردارنیک بنیاد نهاده اند. علاوه براین که هردو مخالف ایجاد معابدخرافه پرستی و مردم فریبی بوده اند. گفتنی است که بودا برای طبقهً برهمنان یک بیگانه محسوب می شد. معهذا گئوماته زرتشت تحت نام گئوتمهً دیگری نزد برهمنان بومی شده است. چون گئوتمه نامی که به عنوان سرایندهً قسمتی از وداها معرفی شده باید همان گئوماته زرتشت باشد چه عنوان مناسب فرمانروایی خانوادگی وی یعنی راهوگنه (کشندهً راهزن) و همچنین لقبش یعنی انگیراس(فرد باشکوه و تنومند) به وضوح یادآور لقب گئوماته زرتشت بلند قامت یعنی تنائوکسار (یعنی دارای تن بزرگ) است. سرودهای ودایی وی از جمله درباب آگنی (آذر، ایزد آتش) و برهما ( اهورامزدا، در مقام ایزد دانایی و آتش) می باشد. تحت این نام و القاب وی در رزمنامهً بزرگ هندوان یعنی مهابهاراته نیز یاد شده است ناگفته نماند گئوتمه بودا در اساطیر به هیئت برهمنی جوان به نام َمگه (مغ) پدیدار میشود که این به وضوح تعلق وی را به طبقهً روحانیان ماد یعنی مغان آشکار میگرداند.
8- سرانجام گفتنی است دوست وخویشاوند و نخستین حّواری بودا یعنی آناندا (ناندا, دانا به طرق مختلف) و زنش یشودهارا (دارندهً پاکی) به ترتیب مطابق با همان مدیوماه (دانای شایسته) پسر عم و نخستین مرید زرتشت و هووی (نیک نژاد) زن زرتشت می باشند. در خبرمولوی که زادهً بلخ بود زرتشت - بودا تحت عنوان صوفی فرزانه ای به نام ابراهیم ادهم (یعنی ابراهیم بور) ظاهر گردیده است. ابراهیم خلیل(کاووس) درواقع نام جدّ جدّ مادرزرتشت بوده است.
8- نام پسربودا یعنی راهوله (= روی هوره) با نام خورشیدچهر پسر زرتشت مترادف است.
هود قرآن وهامان تورات در اصل همان سپیتمه و زرتشت سپیتمان می باشند
در زمانی که ادیان باستانی مهّم جهان شکل می گرفت یعنی تقریباٌحدود بین سالهای 330-600 پیش از میلاد ایران ابرقدرت شناخته شدهً جهان بود و بدین سبب تورات و قرآن نیزنظیر تاریخ هرودوت حاوی اخبار زیادی در باب ایرانیان می باشند:میدانیم در قرآن از قومی بائده یعنی معدوم شده ای به نام عاد سخن رفته که رهبر دینی- سیاسی اصلی ایشان هود نام داشته است. نگارنده را قبلاٌ عقیده براین بود که هود در اصل همان هوتها یعنی ایزد باران و رعد کاسیان (اسلاف لُران) بوده است؛ ولی اخیراٌ دلیل منطقی تری یافته ام که نظر قبلی را منتفی مینماید چه کاسیان حکمرانان بین النهرین در اواسط هزارهً دوم پیش از میلاد بوده اند و این نسبت به زمان محمّد و قرآن بسیار دوراست. ثانیاٌ خود نام عاد ارتباط و ترادفی با نامهای کاسی (آرمانی و خوشبخت) و لُر(نوازنده) نداشته است. ثالثاٌ از هود به عنوان رهبر دینی مردم عاد یاد شده، نه خدای قبیله ای ایشان؛ بنابراین بنابه دلایل آشکاری که ذیلاٌ شرح داده خواهد شد قوم عاد باید همان قوم فراموش شدهً مغان باشد که از مادها (نجبا) بوده اند. زیرا هم نام قوم و هم نام رهبر نامی ایشان مناسبتی تامّ با قوم عاد و رهبرشان هود(=هوم اوستا، دانای نیک) دارد: چه نام قوم مغان یعنی واژهً مغ دقیقاٌ به لغت اوستایی به معنی انجمنی است که این از سوی دیگر معنی لفظی نام عبری عاد نیز می باشد. درکنار آن کلمات سامی حوت درزبان کُردی (به معنی مرد بلندقامت، لندهور) و هود زبان عبری را داریم که به معنی باشکوه و درخشان است. بنابراین به سمت گئوماته زرتشت بلندقامت کشیده می شویم که هم منابع یونانی و هم اساطیر زرتشتی صریحاٌ به قامت بلند وی اشاره کرده اند. اصلاٌ مسلم به نظر می رسد دو نام اساطیری لندهور (پسر خورشید) و عوج ابن عُنق(اوج ابن خنوک)، به معنی لفظی مرد بلندقامت فرزند مرد درخشان متعلق به گئوماته زرتشت (سپیتاک، بودای بامیان) باشند؛ چه همانطوری که ذکرشد نام پدرزرتشت (سپیتاک) یعنی سپیتمه را می توان سفید رخسار و نورانی معنی نمود. درباب مورد غضب ایزدی قرارگرفتن قبیلهً مغان (عاد) باید بگوییم، چنان که هرودوت خاطرنشان میکند در روز قتل گئومات (پاتی زیت) قتل عام بزرگی از مغان به راه افتاد. این واقعه در تورات به صورت اسطورهً قتل هامان (نیک اندیش،یا پسرهوم، گئوماته زرتشت)- به دسیسهً استر(ستاره) و مردخای (شاهکُش)- وجشن دشمن کشی یهود یعنی پوریم (به معنی لفظی بخت و قرعه) متجّلی شده است: هرودوت نیز ازقرعه کشی داریوش وشش تن همدستان وی سرپادشاهی ایران سخن می راند که بعد ازقتل گئوماتای مغ و مغ کشان صورت گرفته است.قابل توجه است عنوان خانوادگی هامان یعنی همداتای(مجری قانون) مترادف با از آن گئوتمهً وداها میبا شد. مطالب اساطیر اسلامی نیز در رابطه با هود و قومش عاد بسیار قابل توّجه می باشند چه ضمن آنهایی که در قصص الانبیاء گردآوری شده اند، درباب هود و قومش عاد از اسامی زئورا (زرین، به عنوان نیای قوم بلند قامت عاد) و زینا (ذانا، دانا، به عنوان مادر هود و دخترنوح) یاد گردیده که به وضوح یادآور نامهای زرتشت (دارندهً پیکرزرین) رهبربلندقامت مغان و آمیتی دا (ماندانا) به معنی لفظی دانای خانه است که مادرسپیتمان زرتشت و دخترآستیاگ (لمک) بوده یعنی همان کسی که در تورات پدرنوح به شمار رفته است. از سوی دیگر از بررسی عمیق تر اسطورهً قرآنی هودمعلوم میگردد که آن هودی که عامل مغضوب شدن وکشتارگردیدن قوم عاد میشود نه خود گئوماته زرتشت "سپیتاک" بلکه خود همان داریوش قاتل گئوماته زرتشت بوده که مگافونی یعنی مغ کشی (عادکشی) به راه انداخت؛ طبق منابع یونانی و ایرانی این قاتل ومقتول در لقب ونام سپندات (مخلوق مقدّس) مشترک بوده اند وسپندات پسر ویشتاسپ (حامی زرتشت)، نام داریوش را- که به معنی نگهدارندهً خوبی است- بعدازقتل گئوماته زرتشت سپیتاک برای جلب رضایت و اعتماد همدستان پارسی خویش برای خود انتخاب نمود. طبق مندرجات قرآن خدای بزرگ (اهورامزدا،انلیل بابلیان) به حمایت از هود (در این جا منظور داریوش، سپندات پسرویشتاسپ) قوم عاد، ملّت هود(منظورمغان تحت فرمان گئوماتهً مغ| زرتشت سپیتاک پسرسپیتمه|) را منقرض نمود. طبق مندرجات قرآن خداوند بزرگ به حمایت از هود (منظور هوم عابد ) قوم عاد، ملّت هود را منقرض نمود. متقابلاٌ طبق اوستا ایرانیان عقیده داشتند که که در توفان و کولاک بزرگ نچات هوم (جمشید، سپیتمه، گودرز دستگیرکنندهً افراسیاب) و یاران وی به یاریاهورا مزدا (سرور بزرگ و دانا) صورت گرفته است. از آن جاییکه گفته شده قوم عاد به وسیلهً طوفان شدید نابودشد(یعنی همان اسطورهً پناه گرفتن آریاییان در ور جمکرد جمشید در توفان و کولاک بزرگ)، پس در اینجا اهورامزدا درمقام قرینه های بابلی و ودایی خویش یعنی انلیل و وارونا ظاهرگشته است که ایزد آسمان معرفی شده اند و آمده است که دم آنها باد و طوفان است. به نظر می رسد که نام خدای کاسی رعد وبرق و باران یعنی هودها نیز دراینجا درپدید آمدن وشکل گرفتن نام هود نقشی ایفاء کرده است. به هر حال قرآن حقّ مطلب را درمورد زرتشت بلندقامت و پدروی هوم (هود) ادا کرده وتنها تحت همین اسامی صالح دارندهً شتر زرین (که نامش در قرآن همواره با نام هود همراه می باشد) و هود از او و پدر وی بیش از بسیاری از انبیای دیگراسم برده است.
ایّوب وزکریای تورات و لقمان وصالح قرآن(دارندهً شترزرین) نیز همان زرتشت سپیتمان می باشند
نام لقمان حکیم قرآن به معنی فرزانهً درشت اندام به وضوح حاکی ازیکی بودن وی با گئوماته زرتشت( بودای بامیان) می باشد. ضمن این مقاله سند این موضوع ارائه گردیده و اثبات یکسانی زرتشت با زکریا وصالح به مقالهً دیگری موکول میشود. ابتدا این سؤال پیش می آید که آیا در تورات نیز نام و نشانی از زرتشت به میان آمده است یا نه. به نظر من جواب آری است چه ایّوب (به معنی لفظی مورد خصومت قرار گرفته) به وضوح، همان زرتشت سپیتمان است که این با داستانهایی که مربوط به دوران کودکی و خصوصاٌّ نو جوانی وی می باشد کاملاٌ جور در می آید چه داستانهای زندگیش سرشار ازخصومتهایی است که بر وی روا شده است. این نام توراتی و قرآنی د ر خود تورات به معنی " فرد مورد خصومت و امتحان خدا قرار گرفته" مفهوم شده است. بسیار جالب است که در کتاب تاریخی کهن فضایل بلخ نام زرتشت با همین صورت عبری آن یعنی ایّوب بیان شده است. سامی نبودن و بیگانه بودن این نبی توراتی و قرآنی از آن جا مشّخص می گردد که برای وی شجره نامه ای ذکر نمی گردد. چنان که اشاره شد قرآن این نام توراتی زرتشت را نیز می شناسد، ولی در آن وی بیشتر تحت همان عنوان صالح (نیکوکار) و پدرش هود(دانای نیک) معرفی گشته و سورهً یازدهم آن به نام آنها هود خوانده شده است. در تورات نیز- که در آن نام هود ذکر نمی شود- نامی ازعاد به میان آمده که در رابطه با لمک (آستیاگ، آخرین پادشاه ماد) است؛ امّا در این جا آن نام زن اسطوره ای لمک به شمار رفته است که در واقع اشاره به نام قبیلهً مادی مغان ( قوم عاد) می باشد. قابل تّوجه است که ازاین طوفان خانمان بر انداز و قتل عام در اسطورهً توراتی ایّوب نیز یاد می شود که در این وقایع اسفناک وی خانواده و کسان و ثروت خویش را از دست می دهد. تورات مطابق اوستا تعداد دختران ایّوب - زرتشت را سه تن آورده است، ولی تعداد پسران ایّوب هفت تن و تعداد پسران زرتشت سه تن ذکر شده اند. اساطیر اسلامی مذکور در قصص الانبیاء- که ایّوب را مانند گئوماته/ زرتشت حامی فقرا معرفی می نمایند- تعداد دختران ایّوب را همان سه تن و تعداد پسران وی را چهارتن ذکر می کنند که به رقم اوستایی و پهلوی فرزندان زرتشت سپیتمان یعنی سه پسر و سه دختر بسیار نزدیک است. درتکمیل اثبات یکی بودن ایّوب وزرتشت گفتنی است که طبق روایات اسلامی وکلیمی وزرتشتی دایهً دوران مباحث موفقیّت آمیزو مصائبشان زنی است که تصّورمیکند زرتشت- ایّوب توّسط گرگ دریده شده است. باید خبر یکی بودن ایّوب و زرتشت توّسط یهودیان بومی سمت بلخ به نویسندهً کتاب فضایل بلخ رسیده باشد چه دردورهً مسلمین یهودیان درنواحی بلخ وشهرمیمند(یهودیهً افغانستان) بومی بوده و از عهدباستان در این نواحی به امر تجارت اشتغال داشته اند چون منابع کهن آشوری و یونانی ازاعرابی شرقی صحبت می دارند که بین بلخ و گرگان می زیسته اند. پیداست که منظور از اعراب شرقی در اینجا خویشاوندان کلیمی ایشان بوده اند: گفتنی است که نام تاتها و تاجیکان (دادیکان خبر هرودوت)- که آنها را نام اولاد یهود و اعرابی به شمار آورده اند که در میان ایرانیان بزرگ شده اند- باید متعّلق به همین یهودیان شرقی باشند. براین اساس نامهای دادیک (عادل)، تات(به عبری یعنی بخشندهً متمّول)،تاجیک، تازی،ذت و سرت را می توان صاحبان عادل کالا و تاجرامین گرفت چه یونانیان باستان این مردم را خیّرنامیده اند. زبان ایرانی اینان بی تردید از دربیکها(پارسیان دروسی،سکاییان برگ هئومه،دروپیکیان، دریها) گرفته شده است. خود دربیکها و دادیکان در هم آمیخته و ملّت تاجیک را تشکیل داده اند و اکنون دری تنها به زبان ایشان اطلاق میشود. جالب است که تاتهای آذربایجان به دین کلیمی خویش باقی مانده اند، گرچه از لحاظ زبان ایرانی شده اند. نام هندواروپایی کهن چین و آسیای میانی یعنی سریکا باید در اصل متعّلق بدینها بوده باشد چه همانطوریکه اشاره شد تاجیکان ماوراءالنهر را سارت (سرها، صاحبان کالاها) نیزخوانده اند. براین اساس گئوماته زرتشت به هنگام فرمانروایی باختر (بلخ) با این مردم تجارت پیشهً یهودی- ایرانی تماس نزدیک داشته است. دلایل قاطعی که جای هیچگونه شّک وشبهه ای در یکی بودن زرتشت و ایّوب باقی نمی گذارند یکی همانا مشترک بودن نام دختران ایشان است چه نام ایشان که به ترتیب فرنی(فزونی)، ثریتی (نهایی) وپوروچیستا(جوان پردانش) بوده در تورات به جمیمه (فزونی)، قصیه(آخری) وقرن هپوک(جوان زیبا) ترجمه شده است. و دیگری مشترک بودن نام زادگاه ایشان است:ایّوب تورات اهل ناحیهً غریبه ای به نام عوص به شمار رفته است. این کلمه در زبان اوستایی به معنی شهر واقع دربلندی است. بنابراین معلوم میشود که مراد از آن همان شهررغهً آذربایجان بوده که بیشترتحت نامهای قسمت میانی آن به برزه و هروم بوده که این هردوبه معنی شهر واقع دربلندی می باشند. چنان که گفتیم این شهر، خاستگاه و محّل فرمانروایی اوّلیّهً زرتشت بوده است. چنانکه گفته شد ایّوب تورات اهل ناحیه ای به نام عوص به شمار رفته است. این کلمه در زبانهای ایرانی از ریشهً همان کلمهً اوس اوستایی بوده و به معنی مرتفع می باشد. این معنی وقتی بسیار قابل توّجه میگردد که در می یابیم خود نام شهر زرتشت یعنی برزه (رغه) نیز به همین است.هود قرآن را در زبانهای عربی و عبری همچنین می توان مترادف باالقاب زرتشت یعنی گئوماته و گئوتمه وپاتی زیت به معنی دانای سرود دینی گرفت. بنابراین به طور قطع و یقین می توان گفت که نام هود قرآن از ترجمهً همین القاب سپیتاک زرتشت (درخشان و دانای سرود دینی) و نام پدر وی هوم (دانای نیک) حادث شده است. به طوری که گفته شد خود نام زرتشت در مجموع به معنی دارندهً تن زرین و نورانی می باشد و جزء اول نام زرتشت نیز به شکل ایرانی آن درنام زئورای اساطیر اسلامی، به معنی زرین باقی مانده است. به طوریکه بیان کردیم این، نام نیای ا سطوره ای قوم عاد (مغان) به شمارآمده است. چنانکه اشاره شد تورات واقعهً کشته شدن گئوماته زرتشت را در داستان استر و مُردخای بیان می کند: در اصل این اسطوره هدسا(استر) همان آتوسا دختر معروف کورش می باشد که به عقد کمبوجیه نیز در آمده بود و مُردخای (در اصل مردیو کای، "حاکم روستاهای بسیار") از سویی همان مردیس (دارای روستاهای فراوان، برادر گئومات)،از سوی دیگر بردیه پسر کورش است و شخص وزیر شاه یعنی هامان(حافظ سرودهای دینی، به عبری یعنی فراوان زمزمه کننده) خود گئوماته زرتشت است که به قول داریوش معابدی را که وجودشان با آیین مغان سازگاری نداشت ویران میکرد و پادشاه عامل قتل هامان (گئوماته زرتشت) نه خشایارشا بلکه پدر وی داریوش میباشد. دشمنان ادّعایی مورد کشتار یهود هم در اصل همان مغان بوده اند که در آغاز حکومت داریوش، روز قتل گئومات، به تعدادی (شاید نه چندان زیاد) کشتار شدند. به هر حال شایع بوده که پارسیان روز قتل گئومات مغ کشی (به قول یونانیها ماگوفونی) وسیعی راه انداختند و این روز را بعدها به طور مفّصل جشن می گرفته اند. در تورات این مغ کشی را یهود با جشن پوریم خویش مطابقت داده اند. کتسیاس مورّخ یونانی نیز نظیرتورات از شکایت گئومات (سپندات، سپیتاک وپاتی زیت خبر هرودوت ، هامان تورات) از بردیه در حضور شاه (در این جا منظور کمبوجیه) و به قتل رسیدن بردیه سخن گفته است. در اساطیر دورهً اسلامی زرتشت تحت عناوین عُلوان (بلند قامت) و شّداد (قّوی) نیز آورده شده است که در این اسامی مفهوم لقب زرتشت یعنی تنائوکسار (بزرگ تن) بهتر بر جای مانده است. گفتنی است شّداد فرزند عاد (مغ) به شمار رفته و عُلوان نام سردار وی تصّورگردیده است. نام سرزمین شّداد یعنی ارم که در تورات با نام اسطوره ای ظّله( یعنی دلخوشی) مشخّص گردیده است باید همان سرزمین لران بختیاری باشد چه نام اوستایی فرذاخشتی (=بختیار ) نیز نیای اسطوره ای مردم همین سرزمین را نشان می دهد. می دانیم که گئوماته- زرتشت در جوار سرزمین لُران و کُردان به قتل رسیده است و نامهای اساطیری ارماییل و کُرماییل در شاهنامه نشانگر لُرها و کُردها می باشند. گفتنی است مفهومی مشابه با ارم (سرزمین آرامش و آسایش) در کنار رود کورای قفقاز نیزوجود داشته است چه منابع کهن ارمنی و یونانی نامهای آنجا را گاردمان (بهشت) و کامبیسن (سرزمین کامروایی) آورده اند.
خب اينم از مطلب امروز ، اميدوارم از اون استفاده كرده باشين ، و اميدوارم كه حتما در مورد مطلب امروز نظر بدين ، اقاي كهلان ، در بخش نظرات پاسخگوي سوالات شما خواهند بود ، پيشاپيش ، از شما سپاسگذار و قدردان هستم ، قربان شما ، ناصر حاجلو . . . جاويد ايران زمين .
نویسنده : احسان پاریاو : ٩:۱۸ ب.ظ ; 1391/10/30امریكایی ها عادت كرده اند تا ذهن خود را مشغول نسخه ها و فهرست های بلند بالا نمایند، ما خوشحالیم كه ادعا نماییم از این مسایل عوام پسندانه به دور هستیم. از این رو به دنبال برگزیده ترین تمرینات دائمی برای هر یك از قسمت های بزرگ بدن وارد عمل شدیم و نتیجه آن فهرستی از تمرینات اصلی قابل اتكا و دلیل این انتخاب بود.
برای گردآوری این گلچین به سراغ" مایك بارنز" یكی از متخصصان قابل احترام در زمینه تمرینات قدرتی( فوق تخصص علوم قدرتی-C.S.C.S)، مدیرآموزش در انجمن ملی قدرت و بدنسازی در كلرادو اسپینگز كلمبیا، و مربی سابق بدنسازی در باشگاه " سانفرانسسیكو فورتی ناینرز" رفته ایم.
این نسخه از تمرینات نه تنها می تواند مورد مخالفت شما قرار گیرد، بلكه ارزش امتحان كردن را هم دارد. بار بعد كه خود را در باشگاه دیدی آنهم در حالیكه تنها پنج دقیقه به بسته شدن آن باقی مانده، دیگر لحظات ارزشمند سبك سنگین كردن نوع حركت انتخابی در دورهای پایانی را از دست نخواهید داد. در اینجا برای تحت تأثیر قراردادن سریع عضله، گلچینی را بدور از هر گونه سخنرانی های موردپسند جار و جنجالی و زار و نزار رایج گرد آورده ایم كه یكی از دیگری بهتر است. و از همه مهمتر آنكه، این حركات بدن شما را به سمت پیشرفتی همه جانبه سوق خواهند داد.
![](file:///C:/Documents%20and%20Settings/Administrator/Desktop/%D8%AF%D8%B1%D8%B3%20%D8%A7%D8%AD%D8%B3%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D8%A7%D9%86/9%20%D8%AA%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%86%20%D8%A7%D8%B2%20%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86%20%D8%AA%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA%20%D8%B9%D8%B6%D9%84%D9%87%20%D8%B3%D8%A7%D8%B2_files/45231211301622411315922546252248267461220.jpg)
1. ساق ها، حركت ساق در حالت ایستاده!
در پشت ساق دو عضله اصلی وجود دارد: عضله نعلی( سولئوس) و عضله خیلی بزرگتر بنام دوقلو( گاستروك). برای هدف قراردادن عضله دوقلو، حركت ساق در حالت ایستاده را انجام دهید. به گفته بارنز، " وقتی حركت ساق در حالت ایستاده را با كمك گرفتن از عضله نعلی اجرا كنید، عضله دوقلو به بیشترین میزان ممكن فعال می شود. اما در حالت نشسته، این عضله نعلی است كه بیشتر درگیر می شود. تفكیك عضله دوقلو در این حالت كامل نبوده و خیلی كم اثر است."
نكات مفید در اجرا: برای رسیدن، به درگیری كامل عضله دوقلو در طول حركت، لازم است زانوان قفل شوند( تصویرa1). اما باید بسیار مراقب بود و پاها را محكم نگه داشت( تصویرb1) و مفصل زانو را از نیروهای متمایل كننده به عقب حفظ كرد كه در صورت وارد آوردن فشار زیاد به زانو امكان پدید آمدن این نیروها هست.
![](file:///C:/Documents%20and%20Settings/Administrator/Desktop/%D8%AF%D8%B1%D8%B3%20%D8%A7%D8%AD%D8%B3%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D8%A7%D9%86/9%20%D8%AA%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%86%20%D8%A7%D8%B2%20%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86%20%D8%AA%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA%20%D8%B9%D8%B6%D9%84%D9%87%20%D8%B3%D8%A7%D8%B2_files/971841160467710832143449974229129104135.jpg)
2. عضلات همسترینگ( پشت ران):
لیفت مرده رومانی! به تصدیق بارنز اگر چه حركت پشت ران به حالت خوابیده به دلیل منفعتی كه برای این عضلات دارد انتخاب الزاماً نامناسبی نیست، اما لیفت مرده رومانی كارایی بهتر و بیشترین امتیاز را متوجه این عضلات خواهد ساخت، علت این امر قرارداشتن پاها بر روی زمین و كسب مزیت قدرت بیشتر مكانیكی در مقایسه با آزاد گذاشتن پاها در حركت خوابیده پشت ران است. البته گاهی اوقات به حركت اسكوات( نشست برخاست با وزنه) به عنوان حركتی مناسب در پیشرفت عضله دو سر ران توجه می شود، اما بر اساس توضیحات بارنز عضله دوسر ران در این حركت بیشتر از عامل حركت دهنده اصلی، به عنوان وسیله تعادل عمل كرده و در قیاس با كاركرد قدرتمندتر عضله چهار سر جلوی ران و عضلات كفل نقش دوم را ایفا می كند.
نكات مفید در اجرا: لیفت مرده رومانی به نوعی همان لیفت مرده سنتی با پاهایی خشك كرده می باشد. با این تفاوت كه به جای قفل كردن زانوان، از حركت كفل برای جابجایی وزنه استفاده می شود. هالتر را تا حد تماس نزدیك بدن نگهداشته و حالت عمودی ساق ها را نسبت به سطح زمین همیشه حفظ نمایید. كفل را در حالت خم شدن رو به جلو( تصویرa2) به سمت عقب داده و آن را هنگام عمل لیفت و آوردن وزن روی پاشنه ها( تصویرb2) به طرف جلو حركت دهید.
3. برای عضله چهار سر ران: حركت اسكوات!
حركت پا با دستگاه مستقیماً بر عضله چهار سر ران تأثیر می گذارد در حالیكه آن تحریك تحمل وزنی را ندارد كه اسكوات بر عضله بزرگ جلوی ران وارد می آورد. بارنز می گوید:" شما با حركت چند مفصله ای مثل حركت اسكوات می توانید وزنه خیلی بزرگتری را به نسبت یك حركت جلوی ران با دستگاه جابجا كنید. و تماس مستقیم پاها با كف زمین باعث انقباض توأم عضلات نزدیك به هم می شود كه نتیجه آن قدرت بیشتر است.
نكات مفید در اجرا: خیلی از افراد به قدری بر روی هالتر وزنه بار می زنند كه در حین اجرای حركت به شكل و حالت تكنیك بدن آنها لطمه وارد می شود. كلید دربسته این تمرین حالت بدن است. به این صورت كه به ستون فقرات قوس طبیعی آن را داده و سر را بالا نگه دارید( تصویرa3)، و بگذارید كه كفل با خم كردن زانوان و پایین رفتن بدن به سمت عقب حركت كند. حركت را با موازی شدن خط ران با سطح زمین متوقف كنید( تصویرb3).
شاید در اجرای این حركت عضلات دو سر ران و ساق به اندازه كافی انعطاف پذیری نداشته باشند؛ در این صورت می توانید چند حركت و تمرین كششی را در برنامه خود لحاظ كنید.
![](file:///C:/Documents%20and%20Settings/Administrator/Desktop/%D8%AF%D8%B1%D8%B3%20%D8%A7%D8%AD%D8%B3%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D8%A7%D9%86/9%20%D8%AA%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%86%20%D8%A7%D8%B2%20%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86%20%D8%AA%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA%20%D8%B9%D8%B6%D9%84%D9%87%20%D8%B3%D8%A7%D8%B2_files/541321810517920012322610151352185110318022.jpg)
4. برای عضلات شكم:
حركت كرانچ! انتخاب حركت تقریباً ساده شكم به عنوان بهترین تمرین برای شكم مثل چشم بسته غیبت گفتن است. این حركت به طور مستقیم در فعال ساختن كامل عضله بزرگ شكمی نقش دارد. بارنز درباره این تمرین می گوید:" این تمرین عبارت است از انقباض عضلات خطی شكم( ركتوس آبدامینیس) در جهت خط مستقیم كشش، با خم كردن بدن از ناحیه سینه و آوردن آن به سمت ران ها".
نكات مفید در اجرا: تصور كنید كه نخی از لگن به جناغ سینه كشیده شده باشد. وقتی به پشت دراز می كشید، و زانوان زاویه 90 درجه به خود گرفته و كف پاها به روی زمین قرار می گیرد( تصویرa4) این رشته نخ فرضی سفت و محكم می گردد. حال برای درگیر ساختن عضلات شكم، می خواهید با چرخش دادن كتف و شانه ها از روی زمین و به سمت بالا طول این نخ را كوتاه نمایید.( تصویرb4). دقت شود كه در تكرارها، دامنه حركت كوچك باشد( چیزی بین 5/2 تا 5 سانتی متر) و تیغه پشت شانه ها با زمین تماس پیدا ننماید.
![](file:///C:/Documents%20and%20Settings/Administrator/Desktop/%D8%AF%D8%B1%D8%B3%20%D8%A7%D8%AD%D8%B3%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D8%A7%D9%86/9%20%D8%AA%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%86%20%D8%A7%D8%B2%20%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86%20%D8%AA%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA%20%D8%B9%D8%B6%D9%84%D9%87%20%D8%B3%D8%A7%D8%B2_files/2734148251641282368021124222720588514267.jpg)
5. برای سینه: پرس سینه" وارو" در سطح شیبدار!
به گفته بارنز،" پرس سینه در حالت معمولی حركت مناسبی است، منتها اجرای معكوس یا واروی آن در سطح شیبدار( به صورت وزنه آزاد یا با دستگاه) به دلیل فعال كردن بیشتر تارهای عضلانی سینه قدری بهتر است. مطالعات اخیر توسط دستگاه الكتریكی میوگراف( عضله سنج) كه مشخص كننده نوع و میزان درجه فعالیت تارهای عضلانی در طول یك تمرین است، نشان می دهد كه در حركت پرس سینه وارو در سطح شیبدار، عضلات بزرگ سینه رویهمرفته بیشتر از حركت پرس سینه معمولی و سنتی فعال می شوند. به علاوه، استفاده از سطح شیبدار آنهم به حالت وارو به نظریه ساده بارنز برمی گردد كه می گوید: هر چه وزنه بزرگتری را بتوانید بلند كنید، یعنی تارهای عضلانی بیشتری را درگیر كرده اید.
ضمناً به گفته او، " در حركت واروی سطح شبیدار می توانید قدری پایین بیاورید كه با ناحیه سینه درست در قسمت زیرین نوك سینه تماس پیدا نماید( تصویرa5)، و سپس با انقباض قدرتمند عضلات سینه خود آن را به طرف بالا هدایت كنید(تصویرb5).
![](file:///C:/Documents%20and%20Settings/Administrator/Desktop/%D8%AF%D8%B1%D8%B3%20%D8%A7%D8%AD%D8%B3%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D8%A7%D9%86/9%20%D8%AA%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%86%20%D8%A7%D8%B2%20%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86%20%D8%AA%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA%20%D8%B9%D8%B6%D9%84%D9%87%20%D8%B3%D8%A7%D8%B2_files/512185237137831862318452481355228214.jpg)
6. برای پشت: بارفیكس!
شاید برخی افراد سختگیر در آوردگاه آهن و پولاد شدیداً مخالف حركاتی نظیر حركت پشت در حالت نشسته یا در حالت خم شده باشند، ولی برای نتیجه گیری درست از حركت و تأثیرگذاری مستقیم بر عضلات پشت، حركت اصلی بارفیكس مورد تأیید همگان است. بارنز می گوید،" حركات بارفیكس در عین دشواری، به علت آنكه به وسایل و تجهیزات زیادی نیاز ندارند و عضلات زیادی را درگیر حركت می كنند، تمرینات خیلی مفیدی هستند. به علاوه در این حركات، دیگر از نیروهای متمایل كنده به عقب به اندازه ای كه در تمرین حركت پشت با هالتر در حالت خمیده وجود دارند، خبری نیست".
نكات مفید در اجرا:اجرای حركت با بكارگیری حالت ساده دست ها( كف آنها به سمت یكدیگر باشد) یا با گرفتن میله از زیر( كف دست ها به سمت شما باشد) به دلیل آنكه عضلات جلو بازو بیشتر وزن را تحمل می كنند وضعیت تمرین را ساده تر می نماید. برای بدست آوردن حداكثر پیشرفت در عضلات پشت خود، دست ها را به اندازه عرض شانه یا بیشتر از آن، و به صورت قدیمی( كف دست ها به سمت جلو باشد) بر روی میله نهاده( تصویرa6) و خود را در هر بار تكرار حركت تا حد بالا آمدن چانه بر روی میله بالا بكشید( تصویرb6).
![](file:///C:/Documents%20and%20Settings/Administrator/Desktop/%D8%AF%D8%B1%D8%B3%20%D8%A7%D8%AD%D8%B3%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D8%A7%D9%86/9%20%D8%AA%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%86%20%D8%A7%D8%B2%20%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86%20%D8%AA%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA%20%D8%B9%D8%B6%D9%84%D9%87%20%D8%B3%D8%A7%D8%B2_files/232681951018659247254234231151722611021746.jpg)
7. برای شانه ها: پرس شانه از جلو در حالت ایستاده!
نوع ایستاده این حركت به دلیل استقرار محكم پاها بر روی زمین یعنی همان چیزی كه بارنز از آن به عنوان" نیروی واكنش زمین" یاد می كند، امكان استفاده از وزنه بیشتر را برایتان به وجود می آورد. او می گوید:" كارآیی پرس سرشانه با وزنه آزاد خیلی بیشتر از اجرای پرس با دستگاه است. شاید كار با دستگاه، عضلات شانه را بهتر تفكیك كند، اما سریع ترین راه برای رسیدن به موفقیت های ورزشی و اهداف روزانه، اجرای وزنه آزاد حركت است".
نكات مفید در اجرا: با وجود آنكه بارنز حركت را در حالت ایستاده تأیید می نماید، اما منفعت پرس در حالت نشسته چیزی نیست كه بتوان آن را انكار كرد. وقتی مشغول اجرای حركت پرس به حالت ایستاده می شوید به خاطر داشته باشید كه باید به حالت منظم و آماده ای بایستید؛ از تسلیم شدن در برابر فشار جابجایی وزنه بیشتر با خم و راست كردن بیش از اندازه زانوان خودداری كنید( تصویرa7). ضمناً از اجرای حركات پرس پشت گردن در حالت های ایستاده یا نشسته( تصویرb7) خودداری شود، چرا كه به طور بیمورد و غیرضروری مفصل شانه را تحت تأثیر قرار می دهد.
![](file:///C:/Documents%20and%20Settings/Administrator/Desktop/%D8%AF%D8%B1%D8%B3%20%D8%A7%D8%AD%D8%B3%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D8%A7%D9%86/9%20%D8%AA%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%86%20%D8%A7%D8%B2%20%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86%20%D8%AA%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA%20%D8%B9%D8%B6%D9%84%D9%87%20%D8%B3%D8%A7%D8%B2_files/2476922410820219312522513619498190252126128.jpg)
8. برای پشت بازو: حركت پشت بازو با طناب- قرقره!
بارنز برای داشتن پشت بازویی خط دار، دست روی این حركت می گذارد. تا این اواخر، بسیاری از فیزیولوژیست ها متخصص در تمرینات، مزایای فراوان حركت طناب- قرقره را نسبت به حركت پشت بازو با هالتر تشخیص نداده بودند. اما با فن آوری الكترومیوگراف آشكار شد كه استفاده از طناب- قرقره تقریباً تمامی قسمت های پشت بازو را بهره مند می سازد، و عضله را در هنگام عمل پرس، به شكل كامل" نعل اسبی" درخواهد آورد.
نكات مفید در اجرا: هرگونه اشتباه در طول مرحله پرس رو به پایین باعث از در رفتن آرنج و تأثیر حركت بر روی عضله دالی( دلتوئید) شانه خواهد شد. برای جلوگیری از وقوع چنین حالتی تجسم كنید كه گویی منحنی از آرنج ها بدرون بدن فرو رفته است( تصویرa8)، و با نگه داشتن آنها در طرفین و حركت در طول محور، طناب را پایین بكشید. به یاد داشته باشید كه دو سر طناب را در پایین ترین نقطه همواره به طور جدا از یكدیگر بكشید تا فشردگی شدیدی در پشت بازو ایجاد نماید( تصویرb8).
![](file:///C:/Documents%20and%20Settings/Administrator/Desktop/%D8%AF%D8%B1%D8%B3%20%D8%A7%D8%AD%D8%B3%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D8%A7%D9%86/9%20%D8%AA%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%86%20%D8%A7%D8%B2%20%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86%20%D8%AA%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA%20%D8%B9%D8%B6%D9%84%D9%87%20%D8%B3%D8%A7%D8%B2_files/56461053663872101021952444810026124133172.jpg)
9. برای جلوبازو: حركت جلو بازو با هالتر در حالت ایستاده!
این حركت به دلیل فعال نمودن شماری از تارهای عضلانی در زمره بهترین حركات برای جلوبازو به حساب می آید. بارنز در این باره می گوید،" وقتی نوبت تمرینات جلوبازو می رسد، با اجرای حركت جلوبازو با هالتر در حالت ایستاده می توانید حداكثر وزنه ممكن را تحمل كنید. و اگر حركت بدون هیچگونه تقلبی و به درستی اجرا شود، حركت دست خودبخود از خط مستقیم كشش عضله جلوبازو پیروی می كند."
نكات مفید در اجرا:عضله جلوبازو را به حركت وادار كنید، و نتیجه خارق العاده آن را با چشمان خود ببینید. برای رسیدن سر دراز عضله جلوبازو به حداكثر انقباض، حركت را با نگهداشتن آرنج ها در پایین و در امتداد خط شانه ها( تصویرa9) شروع نمایید، و هنگامی كه دست ها خم شد و برای پایان حركت میله را به بالا هدایت كردید، اجازه دهید تا آرنج ها چند سانتی به سمت جلو حركت نمایند( تصویرb9). برای كمك به بالا كشیدن وزنه، بدن را به عقب یا جلو متمایل نكنید.